سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شور و شعور» ثبت شده است

هرکس من را طلب کند و بخواهد بیابد

هرکس مرا بیابد بشناسد

هرکس من را شناخت مرا دوست خواهد داشت

هرکس مرا دوست داشته باشد من نیز او را دوست دارم 

و هرکس من او.را دوست داشته باشم عاشقش می شوم

و هرکس عاشقش بشوم او را می کشم و خون بهایش بر من واجب می شود و خود خون بهایش می شوم

یا لثارات الحسین

حدیث قدسی

اگر بدن حیاتی داشته باشد بدون شک این حیات بدون خون امکان ندارد اگر حیات بدنه ی اسلام داشته باشد بدون شک با خون حسین است که.در رگهای اسلام جریان دارد بدون شک محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه.داشته است

دوستم با دوستانت دوستم با دوستان دوستانت و دوستم با دشمن دشمنانت یا حسین 

دشمنم با دشمنانت و دشمنم با دوست دشمنانت و دشمنم با دشمن دوستانت یا حسین

کربلا نشان دادن یک مفهوم است آنهم عدم جدایی قرآن و عترت حتی اگر سر بر بدن نباشد

اگر قرآن گفت تا می توانید قرآن بخوانید تو حتی بدون سر هم بازهم قرآن خواندی اگر قرآن گفت شب زنده داری کنید تنها خواسته ات در شب عاشورا فرصت برای یک شب زنده داری برای خواندن قرآن است اگر ابراهیم فقط اسماعیلش را به قربانگاه برد تو تمام خانواده ات را بردی و از کودک تا پسر شبیه پیامبرت را تقدیم خدا کردی اگر سلیمان به لشگریان جن و انسش می بالید تو از سر  مردانگی در مقابل نامردان از آنها استفاده نکردی اگر خدا برای پیامبرانش یا مثل ابراهیم نام نیکو را برای تاریخ گذاشت و سلامشان کرد تو در بین مسیحی و حتی کافر هم نام نیکو داری و خدا تو را خون خود نامید اگر قرآن  نماز ظهر را تاکید کرد تو نماز ظهر را به جماعت زیر تیر خواندی که به تاریخ بگویی من به نماز عشق می ورزم از نماز کمک بگیرید و نماز از فحشا باز می دارد و پشت ولی را خالی نکنید  حسین جان تک تک لحظه های حضور تو تفسیر تک تک آیات کلام وحی است من چه بگویم که زبانم قاصر است


حسین جان گفتند کل یوم عاشورا کل ارض کرب و بلا ااین روزها جایت خالی است اگر آن روز در حرم امن قصد ریختن خونت را کردند امروز هم با مسلمانان این کار را می کنند امروز هم اگر تشنه باشی در حرم الهی بازهم آبت نمی دهند انگار این طایفه که از همان ابتدا با جگرخواری شروع کردند بازهم ول کن تاریخ نیستند و امروز هم همان کار هارا می کنند همان هایی که زینبت را اسیر کردند و شهر به شهر گردانند امروز همین همان کارها را می کنند انگار تاریخ بازی درآورده آن روز که کودکت را کشتند فقط آن روز نبود این قوم به کودک کشی عادت پیدا کردند یک روز در لباس آل سعود در یمن و حتی در تبدیل عروسی به عزا یک روز در قاموس اسراییل و کشتن زنده مردم جلوی دوربین و قاچاق اعضای انسانها و زنان و مردان و کودکان آنها فراتر هم رفته اند و گاهی کودکان را در جنگی که خودشان راه انداخته اند غرق می کنند خودشان جنگ می افروزند و بردگان را با وعده به قصرهای خود می خوانند .حسین جان انگار همیشه باید سر زکریا را در تاریخ ببردند تا صدایشان را قطع کنند ولی انگار هیچگاه حتی سر بریده هم از حق کوتاه نمی آید نمی دانم چرا هر دو سر را یک جا گذاشتند نمی دانم چرا هر بار یک قطره خون که بچکد تا جواب نگیرد خون پاک نمی شود.انگار زمانی که قرآن سر نیزه کردند دیدند هنوز دلشان خنک نشده برای انتقام از قرآن ناطق تفسیرش هم سر نیزه کردند ولی قرآن بازهم قرآن می خواند حتی اگر با چوب بر دهانش بزنند یا حتی اگر صدای طبلها را بلند کنند که صدایت نیاید امروز در تمام تاریخ صدایت پیچیده است و این صدا خواب آسوده را بر استکبار حرام کرده و حتی نوای طبلها هم برای محرمت جان می دهند

حسین تو قوانین را برهم زدی چون در راه اربعینت فقط مسلمانان از همه ی فرق نیستند حتی ارمنی ها هم میایند می گویند پیامبرمان یکی نیست اما حسین مان که یکی است اینجا دیگر فقط قانون قانون عشق توست که بعد از هزار و چهارصد سال بزرگترین راهپیمایی بشری را به خاطر تو انجام می دهند ای خون خدا حتی دشمنانت هم فهمیده اند برای مبارزه با تو هم باید لباس عزایت را بپوشند تا حرفشان خریدار باشد اما نمی دانند حرارتی که از کربلایت و سوختن خیمه ها در قلب مومنان افروخته شد هرگز هرگز سرد نخواهد شد

یا حسین تو امام آزادگانی نه فقط مسلمانان تو امام تمام آزادی خواهان جهانی 

ای حسین جان کسانی تو را کشتند که پشتت نماز خواندند حافظ قرآن بودند  اما معنی ولایت را نفهمیدندو حتی نذر ساخت مسجد کردند تا خونت را بریزندحسین جان جانم و پدر و مادرم به فدایت 

حسین جان می دانم کسی حکم خارجی بودنت را داد که زمانی بر امام علی که حاکم شرع بود قاضی شرع شد و حکم کرد وامام قبول کرد اما تاریخ چه کرد شمر مگر یار علی در صفین نبود 

ای حسین می گویند داستان کربلا داستان عشق و عاشقی بود و یزید فامیل شما بود خب مگر شهربانو همسری شایسته تر از شما مگر می توانست برگزیند یا اگر یزید مرد را بر طمع زنش به جنگ فرستاد و دستور عدم بازگشتش را داد و نیت غصب زنش را گرفت اما شما نیز خواستگار شدید که این ملعون به هدفش نرسد آیا عیب تاریخ است که این کار را خیر را رد می کنند یا نیت خیر و عشق را گانه نابخشودنی می داند حتی داستانتان آنقدر عاشقانه بود که لیلی و مجنون نیز اسیر عشق کربلا شدند و هر کار کردند تا برای معنی یافتن خویش در کربلا وارد شوند و شاید اینگونه مفهومی یابند 

حسین حرف بسیار دارم اما تاریخ نشان داد که حسین همیشه همان حسین است و شیطان همان چهره های زر و زور تزویر را می پوشاند فقط امروز کمی به قول خودشان جهان اولی تر شده اند اما از جهان عشق حسینی و عشق الهی هنوز هم بویی نبرده اند حسین همیشه جایگاه شما و جایگاه یزید مشخص است این ابن سعد و شمر و حر اند که باید جایگاه خود را بیابند 

حسین جان پدرت فرمود کسی که موقع یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنان بیدار می شود آری پس از تو آنهایی که فرار کردند و یاری ات نکردند راحت نبودند و حتی حریم امن الهی نیز دیگر امنیتی نداشت و قصر کوفه هم به هیچکس وفا نکرد 

حسین جان ای خون خدا ای کشتی نجات و چراغ هدایت بشریت قسمت می دهم به جدت رسول الله و کتابش قسمت می دهم به جان مادرت زهرا و محسنش قسمت می دهم به علی و نماز معراج گونه اش قسمت می دهم به حسن و تابوت و قبر بی ضریحش قسمت می دهم به ادب و دو دست برادرت ابوالفضل و آبی که شرمنده اش شد قسمت می دهم به خون علی اصغرت که ارزشش را فقط آسمانها فهمیدند قسمت می دهم به جمال و کمال علی اکبرت قسمت می دهم به تب و تنهایی سجادت در عاشورایت یا حسین کمک کن همیشه عزادارت بمانم و در رکاب فرزند زهرا این انقلاب و کشورش را به دست صاحبش برسانیم که همگی مسوول این امانت برزگت هستیم و در سایه توجهش از صدمات دشمنان مصون.حسین جان دستم را رها مکن که در این جا جز تو و خدایت امیدی ندارم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۶