❗️قیمت توافقی دیگه چیه؟ مثل آدم قیمت بدید دیگه. چه توافقی؟ من لندکروزتو ۱۰۰ میلیون میخوام یالا توافق کن
❗️قیمت توافقی دیگه چیه؟ مثل آدم قیمت بدید دیگه. چه توافقی؟ من لندکروزتو ۱۰۰ میلیون میخوام یالا توافق کن
#فکت
جالبه بدونین تا حالا %0.00000000000000058 از فضای اطراف زمین (تا ۳۳ هزار سال نوری) رو دنبال موجودات هوشمند گشتیم، معادل اینه که انگار در سطح خشکی تا حالا یه مربع ۵ سانت در ۵ سانتش رو گشته باشیم!
مامانم داشت چت میکرد و لبخند میزد، وسطش گفت بیا ببین گوشیم چش شده پیامام نمیره، رفتم گرفتمش داشتم گوشیشو دستکاری میکردم که دیدم از بابام پیام اومد: تو همه دنیای منی، خانومی قشنگم
هول شدم نمیدونستم چطور وانمود کنم که ندیدم، نمیدونستم ادما تو ۶۵ سالگی هم حوصلهی چت عاشقانه دارن
دیشب یه آقا پسری واسه عشقش، از آنلاینشاپمون یهسری پلت سایه و ست براش و رژ لب خرید و گفت لطفاً وقتی واسش میفرستید، روش بنویسید:
«بیمناسبت؛ برای دیدنِ لبخندت، که انرژیِ زندگیه»
از اینا پیدا کنید😄😍
سالی که کنکور داشتم این موقع سال که شد همه بهم میگفتن فقط استرس نداشته باش،
و من از این استرس میگرفتم که چرا استرس ندارم😐
#ثقلین
امیرالمؤمنین علیه السلام:
از خشم بپرهیز که آغاز آن، دیوانگى و پایان آن، پشیمانى است
إیّاکَ وَالغَضَبَ؛ فَأَوَّلُهُ جُنونٌ وآخِرُهُ نَدَمٌ
غررالحکم حدیث 2635
🔆 #حضرت_زهرا علیهاالسلام فرمود:
💠 فَجَعَلَ اللّه ُ . . . إطاعَتَنا نِظاما لِلمِلَّةِ و إمامَتَنا أمانا لِلفُرقَةِ؛
❇️ خدا اطاعت و پیروی از ما اهلبیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و درامان ماندن از تفرقهها قرار داده است.
📚بحارالانوار، جلد ۴۳، صفحه ۱۵۸
🔰
دوستای صمیمی اینجورین که وقتی باهم صحبت میکنن نمیتونی بفهمی اینا دشمن همدیگه ان یا فقط طرز حرف زدنشون این شکلیه.
👌 #برکت_دعای_مادر
✍ مرحوم ملا احمد نراقی گوید: در کنار فرات صیادان زیادی برای ماهیگیری مینشستند. نوجوانی با پای معلول، کنار فرات میآمد و مبلغی میگرفت و دست به هر تور ماهیگیری که میخواست میزد و تور او پر ماهی میشد.
این نوجوان هر روز برای یک نفر این کار را میکرد و بیشتر انجام نمیداد. گمان کردم علم طلسم بلد است. روزی او را پیدا کردم،دیدم حتی سواد هم ندارد.
علت را جویا شدم. گفت: من مادر پیری داشتم که برای درمان او مجبور بودم در همین مکان ماهیگیری کنم، روزی تمساحی پای مرا گرفت و قطع کرد. نزد مادر آمدم و گریه کردم.
او دعا کرد و گفت: «خدایا پسر مرا بدون نیاز به وجودش روزی آسانی بده که او سلامتی خود را به خاطر من از دست داد.» بعد از مرگ مادرم وقتی من در فرات تور میاندازم، از بین همه صیادها ماهیها وارد تور من میشوند. و حتی وقتی که من تور در فرات نمیاندازم، کافی است دستم را به توری بزنم، همه ماهیهای روزی من که بهخاطر دعای مادر من است در آن تور جمع میشوند
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد، پیش از ساختن مسجد به دست اندرکاران گفت: از محل آوردن مصالح ساختمانی تا مسجد برای حیوانات باربر ظرفهای آب و علف بگذارید، مبادا حیوانی در حال گرسنگی و تشنگی بار بکشد. از زدن حیوانات پرهیز کنید، ساعات کار باید معین باشد و مزد مطابق زحمت داده شود و...
گوهرشاد خانم، بیشتر وقتها خود جهت هدایت و سرکشی حاضر می شد و دستورات لازم را می دارد. روزی یکی از کارگران به طور ناگهانی چشمانش به صورت او افتاد و در اثر همین نگاه، آتش عشق در وجودش شعله ور گشته و عاشق دلباخته ی او شد؛ اما در این باره نمی توانست چیزی بگوید تا اینکه غم و غصه ی فراوان او را مریض کرد. به خانم گزارش دادند که یکی از کارگران که با مادرش زندگی می کرد مریض شده است. بعد از شنیدن این ماجرا خانم به عیادتش رفت و علّت را جویا شد. مادر کارگر جوان گفت: او عاشق شما شده است.
خانم با اینکه عروس شاهزاده بود، اما هیچ ناراحت نشد! به مادر جوان گفت: باشد، وقتی من از همسرم جدا شدم با او ازدواج می کنم ولی به شرط اینکه مهریه من را قبل از ازدواج بپردازد و آن این است که چهل شبانه روز در محراب این مسجد نیمه کاره عبادت کند.
جوان پذیرفت، چند روز از پی عشق او عبادت کرد؛ ولی با توجّه خاص امام رضا (علیه السلام) حالش تغییر یافت ( و از آن پس بخاطر خدا عبادت کرد).
پس از چهل روز, گوهرشاد خانم از حالش جویا شد، جوان به فرستاده ی خانم گفت: به خاطر لذّتی که در اطاعت و بندگی خدا یافتم، از لذت نفس شهوانی پرهیز کرده ام.(بخاطر اینکه لذت عبادت را فهمیده ام, دیگر عاشق خدا شده ام.)
بنظرم من عابر پیادهای که تو ۱۴۵ ثانیه چراغ قرمز رد نمیشه و به جاش تو ۱۲ ثانیه چراغ سبز رد میشه رو باید زیر کرد، نظر شما چیه؟🤔
ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود . شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می رسید . مبهوت فریاد ها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت : این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده ، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شبها ناله هایش را می شنویم . چون در بین ما نیست همین فریاد ها به ما می گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می شویم . که نفس می کشد . ناصر خسرو گفت می خواهم به پیش آن مرد روم . مرد گفت بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد . ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود .
مرد به آن دو گفت از جان من چه می خواهید ؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم .
ناصر خسرو گفت : من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده ، اگر عاشقی همراه من شو . چون در سفر گمشده خویش را باز یابی . دیدن آدمهای جدید و زندگی های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت . در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود . چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم .
چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود . سالها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش باز گشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت .
فلسفه ساخت ترن هوایی هم در نوع خودش خیلی جالبه!
شاید باور نکنید ولی ترن هوایی در دهه 1880 برای "خلاص شدن مردم از گناه" اختراع شد. به این شکل که یک تاجر به نام لامارکوس تامپسون از این که فاحشهخانهها همیشه شلوغه و مردم برای به دست آوردن هیجان دچار رذایل اخلاقی شدن به شدت ناراحت بود!
خلاصه تامپسون برای نجات مردم از رذایل اخلاقی و سرگرم شدن به لذتهایی به غیر از قمار و میخانه و فاحشهخونه تصمیم گرفت که ترن هوایی رو بسازه که البته این ایده هم موفق بود و هم نبود، موفق بود چون استقبال عمومی خوبی پیدا کرد اما ناموفق هم بود، چون هنوز میخانه و فاحشهخونهها سرجاشون هستند
یه خانمی میگفت خداروشکر!
داماد خوبی دارم.
دخترم هرچی بخواد براش میخره.
تا ظهر میخوابه عصرشم میره خرید، شبم دامادم غذا میخره میاره!
ولی هرچی از داماد شانس آوردم از عروس نه!
زن نیست که!!!
تا لنگ ظهر میخوابه، نه زندگی میفهمه نه آشپزی میکنه. دنبال ولگردی و ولخرجیه
بیچاره پسرم...
جالبه نه؟!
بعضی پسرا اینجورین که نمیرن تا سر کوچه نون بگیرن
ولی استوری میزارن مادرم بخنده گور پدر دنیا :)))
داعشی ها محاصره اش کردن
تا تیر داشت با تیر جنگید
تیرش تموم شد
داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد
ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد...
تشنه بود آب جلوش می ریختن روی زمین
فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس
برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش 😭
کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم 😭
اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... 😭
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی...
اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب... اصلا من آمدم سرم رو بدم...
یا علی یا زهرا...
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برای حاج قاسم... 😭
امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 😭💔
#شهید_رضا_اسماعیلی
#ارسالی