سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نظم» ثبت شده است

شاید دقت کردین هیچ موجودی در جهان قابلیت اینکه خود خودش رو ببینه نداره نه فقط بحث چشم و بلکه اگر عمیق تر هم دقت کنیم با آینه قضیه حل نمی شود و اندیشیدن به خود نیز جای بحث دارد چون خودمان داریم درباره خودمان فکر می کنیم در حقیقت برای شناخت خود و با مزه و طعم قرآن برای عدم فراموشی خود به خود آ -خدا- نیاز است در قرآن عامل موجودیت و منشا گرفته از خود زنان و فرزندان و نوه ها تعبیر شده آمد دقت کنید همسر شما از خود شماست و این باید فکر عمیق بشود در هستی نیز انسان کامل معرفت کامل حق الهی است که به جز ویژگی خالق بودن همه آینه جمال الهی اند و نور خدا تکمیل است.

 

اللهم عجل لولیک فرج و حفظ قاعدنا الخامنه ای

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۰۳

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۰۸:۱۵

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

 

شهریار

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۷

هر وقت خواستید کسی که دوسِتون داره رو زیاد اذیت کنید ملتفت به این باشید که شاید او هم مثل وحشی بافقی چنین عقیده‌ای داشته باشه:


دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم


رم دادن صید خود از آغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۵۰

کسی با موج موهایت کنار آمد 

به غیر از من ؟


کسی با هستی اش پای قمار آمد 

به غیر از من ؟


کدامین سنگدل فکر شکار افتاد 

غیر از تو ؟


کدام آهو به میدان شکار آمد 

به غیر از من ؟


تمام شهر در جشن تماشا ی تو 

حاضر شد !


تمام شهر آن شب در شمار آمد 

به غیر از من..


👤حسین زحمتکش



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۴:۱۰

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جزآنکه جان بسپارند چاره نیست


هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست


ما را زمنع عقل مترسان و می بیار 

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست 


از چشم خود بپرس که ما را که می کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست 


او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست


فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست


نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست






تعبیر غزل:باید قدر خود و لحظات زندگی را بدانی،از فرصت ها به بهترین نحو بهره ببر! سرانجام امر، چندان قابل پیش بینی نیست، ولی اگر به هوش باشی و به موقع عمل کنی،به نیتجه خواهی رسید. ان شا الله!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۷:۴۰

گونه ات آلو، لبت انگور و اندامت هلو

خانه ات آباد بانو، میوه هایت درهم است


خواستم یک شاخه گل باشعر تقدیمت کنم

غیرتم آهسته مى گوید؛  نکن، نامحرم است


#مخاطب_خاص

امیدم اول به خدا دوم مادرم حضرت زهرا(س) که مادری برای تو هم می کنه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۲:۴۲

دختر ِ فالوده موی ِ شهر ِ شیرازی که چه؟

    بستنی لب، طالب ِ لیسیدن و گازی که چه؟


    مشتری هایت فراوان و سرت خیلی شلوغ

    پسته چشم و روسری وانیلی و نازی که چه؟


    اخم و تخمت آبلیمو، خنده هایت چون شکر

    باز معجونی ملس از این دو میسازی که چه؟


    ادعایت میشود شاخه نبات ِ حافظی

    هی تفال میزنی و کاشف ِ رازی که چه؟


    قند ِ خون ِ شهر را خیر ِ سرت بالا نبر

    اینهمه شیرین زبان هستی و طنازی که چه؟


    چون که دستم هست خالی بی محلی میکنی

    رویگردان از منی و غرق ِ آوازی که چه؟


    بیشتر چون میشوم پاپیچ ِ با من بودنت

    طعنه بارم میکنی دستم میاندازی که چه؟


    پیش ِ من خود را نگیر و آن یخت را باز کن

    سردمهری، گیرم اصلن اهل ِ قفقازی، که چه؟


    گرچه هستم یک پیاده، عاقبت کیش ِ منی

    شاهی و عارت میاید عشق ِ سربازی که چه؟


    بعد از این مال ِ خودم شو، شعرهایم مال ِ تو

    "نه" نگو و حلقه را بردار، لجبازی که چه؟


    عاشقانه های #شهراد_میدرى


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۲:۳۹

زندگی خالی نیست

مهربانی هست،

سیب هست،

ایمان هست، 

آری،

تا شقایق هست،

زندگی باید کرد.


🖊سهراب سپهری



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۹:۲۱

💐میزنم سبزہ گرہ تاگرہ ای واگردد

💐سالمان سال ظهور گل زهرا گردد


💐میزنم سبزہ گرہ نیتم اینست خدا

💐یوسف گمشده ی ارض و سما برگردد

💠اللهم عجل لولیک الفرج 🙏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۲۹

.

یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم

بی‌محکمه زندانی بازوی تو باشم


پیچیده به پای دل من پیچش مویت

تا باز زمین‌خورده‌ی گیسوی تو باشم


کم بودن اسپند در این شهر سبب شد

دلواپس رؤیت شدن روی تو باشم


طعم عسل عالی لب‌هات دلیلی‌ست

تا مشتری دائم کندوی تو باشم


تو نصف جهانی و همین عامل شُکر است

من رفتگری در پل خاجوی تو باشم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۳۳

🌹یابن طه-عجل الله فرجه🌹

ترسم که برایم عاقبت راز شوی

جانم که تمام شد، تو آغاز شوی

ای غنچه گل محمدی می ترسم

چشمم که همیشه بسته شد، باز شوی


شادی دل مولا وتعجیل درظهورش  صلوات



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۱۹

من آرزوی تو کردم که بیشتر باشی

برای این دل سردم تو بال و پر باشی

 

من از نبود تو تنها شدم ولی ای کاش

خدا کند که بیایی و بیشتر باشی

 

شب است و تازه شروع شراب و شیدایی

بیا که خاتمه ی این شب و سحر باشی

 

هوای کوی تو امشب هوای شیدایی است

چه میشود که ز غم های خود به در باشی

 

تو با قدم زدنت تازه عاشقم کردی

بمان که با قدمت سایه ای به سر باشی

 

به شاعری من این بس که سهم من شده ای

تو امدی که برای دلم سپر باشی

 

بیا که این دل من راه عاشقی دارد

خدا کند که تو هم در همین سفر باشی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۹

بگذﺭ ﺍﺯ " ﻧﯽ "،

" ﻣﻦ " ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ...

ﻭﺯ "ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻫﺎ" ﺷﻜﺎﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ...


ﻧﯽ ﻛﺠﺎ ﺍﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ؟

ﻧﯽ ﻛﺠﺎ ﺩﺍﻧﺪ، "ﻧﻴﺴﺘﺎﻥ" ﺳﻮﺧﺘﻪ؟


ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﻣﻦ"... 

ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ "ﺭﺍﻭﻱ" ﻣﻨﻢ ...

ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، 

ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢ ...


ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، "ﻧﻰ "ﺣﺼﯿﺮﻯ" ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ ...

ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﺩﻝ"...

"ﺩﻝ" ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ ...


ﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ ...

"ﺩﻝ" ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ "ﺩﻟﺒﺮ" ﺷﻮﺩ...



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۵

بوی عطری می رسد از دور ، می گویم تویی

قاصدک می رقصد و پرشور ، می گویم تویی

یک نسیمی می وزد بر گونه های خیس من

می رود پس پرده های تور ، می گویم تویی

بغض های کهنه را سر می کشم من بیت بیت

بوسه ها می گیرم از انگور ، می گویم تویی

باد می افتد به  گندم زار می لرزد دلم

چون پریشان گیسوان بور می گویم تویی

نیمه شب ها می کنم آغوش روی ماه باز

می شود سر تا به پایش نور ، می گویم تویی

شعر می خوانم برای باغ سبز خانه ام

شاخه شاخه می شود مسرور،می گویم تویی

این غزل می ماند و شب های مهتابی و من

شور می ریزم در این سنتور، می گویم تویی

در میان پنحره ایستاده ام تا یک نفس

بوی عطری تا رسد از دور می گویم تویی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۱۵

تو رها در من و من محو سراپای توام

تو همه عمر من و من همه دنیای توام

دل و جان تو گرفتار نگاه من و من

بس پریشان رخ و صورت زیبای توام

دلم از شوق تو لبریز و تو دیوانه من

ای تو دیوانه من، عاشق و شیدای توام

دل تو صید کمند خم ابروی من است

من که مجنون تو و واله لیلای توام

نروم لحظه ای از خواب و خیال تو عزیز

من دما دم همه وقت غرقه رویای توام

تو گل باغ من و مرغ هوایم شده ای

من دلباخته نیز ماهی دریای توام

تو و جنجال و هیاهوی به پا گشته ز عشق

من که رسوا شده از این همه غوغای توام

هر چه هستی من و هستم همه تو

تو در آئینه و من رو به تماشای توام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۳

درنیمه شب خسته‌ی تهران بغلم کن

در بارش بی‌وقفه‌ی باران بغلم کن

در ساعت تنهایی یک کوچه‌ی بن‌بست

در اوج ترافیک خیابان بغلم کن

من ساده از احساس دلت دست کشیدم

حالا که شدم سخت پشیمان بغلم کن

نگذار که سرما به تنم اُخت بگیرد

این‌بار تو در چشم رقیبان بغلم کن

بی‌دلهره و دغدغه از مهر گذر کن

یکبار دگر چندم آبان بغلم کن


مسعود کاظمی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۱

(استاد👴)





 تو شیرینی منم فرهاد اُستاد❤️  

مثه قندیو من قنّاد اُستاد😋







به نزدت آمدم دانش بجویم🎓📝

نگیر اِنقد به من ایراد اُستاد😒







به منچه اختلافِ آن دو خازن؟😡

اِلهی که بِشَن دلشاد اُستاد!😌







برایِ نمره به هرجا دویدم🏃 🏃

شدم عینِ خودِ سَنباد اُستاد!👳







فدایت نمره که ارثِ پدر نیست!!😕

کمک کن واحدم اُفتاد اُستاد!😬







اگر درسِ تو را از بَر نکردم💪

نَده منفی بکن اِرشاد اُستاد!😏








همینجا می کنم تهدید جدّی!😑

یه کاری کن نشم معتاد استاد!!🚬







قلم در دست تو مانند شمشیر🔪

همین فرق تو با جلاد اُستاد👿







غم درسِ تورا از بس که خوردم💔

گرفتم زردیو غمباد اُستاد!😨







چرا اشکم اثر بر تو ندارد؟😢

کشیدی دورِ دل فولاد اُستاد؟🔒








به من خورده نگیر آنجا که دیدی😶

دو چرخِ خودروات  کمباد اُستاد!😒🚙







تو آهویی برایِ خانواده🐇👌

به ما که میرسی صیاد اُستاد🔫😐







اگر دیدی کسی هوشَشَ به تو نیس😪

همه خوابن نزن فریاد اُستاد!😴








مرا یک آنتراک مهمان نکردی😤

دلم سرگرمی اَم میخواد اُستاد!🎊🎉







دو چِشمم چپ شُده کج مینویسم!😎

تقلّب را بکن آزاد اُستاد!!؟😘






رفیقم راضیو من هم که راضی!🙈

مزاحمت نکن ایجاد اُستاد!🐜







شکنجه میکنی با هر سوالَت😫

نداری تو خودت اولاد اُستاد؟؟👶







شبِ اولِ قبر را درک کردم😇

شبایِ امتحان،امداد اُستاد!!🙏







اگر شاگردِ خوبی هم نبودم🙉

تو خوبی کن به من خُرداد اُستاد!💰







ببین اِی مهربان با من چه کردی😭

شده وردِ زبان اُستاد اُستاد!👨👨






به من گفتی برو بیرون که حذفی!!🚪

عجب حرفِ بدی مای گاد اُستاد!!😱😂         

                      

یاحاکاشانى🙏

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۴:۴۳