عرفان عشق مرام مسلک فلسفه زهد کارما طبیعت منطق یا هرچیز دیگری که بخواهید اسمش را بگذارید اما انتها و غایت همگی فقط نتیجه اش یک حدیث متواتر از پیامبر و امامان معصوم است که می فرمایند:هر آنچه بر خود می پسندی بر دیگران هم بپسند
🔻داستانی درباره کافکا وجود دارد به این مضمون:
🔹زمانی که کافکا به دلیل بیماری به برلین نقل مکان میکنه در پارک دختر کوچکی رو میبینه که عروسک مورد علاقهش را گم کرده و گریه میکنه. کافکا با دخترک پارک رو میگرده اما پیداش نمیکنن و به دخترک میگه، فردا بیا پارک بیا تا با هم دنبالش بگردیم.
🔹فردای کافکا نامهای را به دخترک میده که توسط عروسک نوشته شده و به دخترک گفته، گریه نکن، من به سفر دور دنیا رفتم و برایت از ماجراهایی که در سفر دارم مینویسم. کافکا هر روز نامهای برای دخترک میآورد
🔹تا روزی که کافکا عروسکی را با خودش میاره و دخترک با دیدنش شروع به گریه میکنه و به کافکا میگه این شبیه عروسک من نیست، همونجا کافکا نامه دیگری به دخترک میده که در آن عروسک به دخترک نوشته که مسافرت سبب تغییرش شده.
🔹دخترک عروسک را با خوشحالی بغل میکنه و به خانه ش میره . یک سال بعد کافکا میمیره و دخترک سالها بعد زمانی که یه دختر جوان شده داخل عروسک نامهای با امضای کافکا پیدا میکنه که نوشته
هر چیزی را که بدان عشق میورزی، احتمالا زمانی از دست خواهی داد اما عشق به طریق دیگری به تو باز خواهد گشت❤️
از محافظ سید حسن نصر الله سوال کردند: چقدر سید حسن را دوست داری؟
گفت: آنقدر که امر کند الان بمیر؛ می میرم.
در سوال بعد پرسیدند چقدر امام خامنه ای را دوست داری؟
گفت: آنقدر که اگر امر کند سر سید حسن رو بیار؛ می برم.
کسی با موج موهایت کنار آمد
به غیر از من ؟
کسی با هستی اش پای قمار آمد
به غیر از من ؟
کدامین سنگدل فکر شکار افتاد
غیر از تو ؟
کدام آهو به میدان شکار آمد
به غیر از من ؟
تمام شهر در جشن تماشا ی تو
حاضر شد !
تمام شهر آن شب در شمار آمد
به غیر از من..
👤حسین زحمتکش
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جزآنکه جان بسپارند چاره نیست
هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را زمنع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که می کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
تعبیر غزل:باید قدر خود و لحظات زندگی را بدانی،از فرصت ها به بهترین نحو بهره ببر! سرانجام امر، چندان قابل پیش بینی نیست، ولی اگر به هوش باشی و به موقع عمل کنی،به نیتجه خواهی رسید. ان شا الله!
گونه ات آلو، لبت انگور و اندامت هلو
خانه ات آباد بانو، میوه هایت درهم است
خواستم یک شاخه گل باشعر تقدیمت کنم
غیرتم آهسته مى گوید؛ نکن، نامحرم است
#مخاطب_خاص
امیدم اول به خدا دوم مادرم حضرت زهرا(س) که مادری برای تو هم می کنه
دختر ِ فالوده موی ِ شهر ِ شیرازی که چه؟
بستنی لب، طالب ِ لیسیدن و گازی که چه؟
مشتری هایت فراوان و سرت خیلی شلوغ
پسته چشم و روسری وانیلی و نازی که چه؟
اخم و تخمت آبلیمو، خنده هایت چون شکر
باز معجونی ملس از این دو میسازی که چه؟
ادعایت میشود شاخه نبات ِ حافظی
هی تفال میزنی و کاشف ِ رازی که چه؟
قند ِ خون ِ شهر را خیر ِ سرت بالا نبر
اینهمه شیرین زبان هستی و طنازی که چه؟
چون که دستم هست خالی بی محلی میکنی
رویگردان از منی و غرق ِ آوازی که چه؟
بیشتر چون میشوم پاپیچ ِ با من بودنت
طعنه بارم میکنی دستم میاندازی که چه؟
پیش ِ من خود را نگیر و آن یخت را باز کن
سردمهری، گیرم اصلن اهل ِ قفقازی، که چه؟
گرچه هستم یک پیاده، عاقبت کیش ِ منی
شاهی و عارت میاید عشق ِ سربازی که چه؟
بعد از این مال ِ خودم شو، شعرهایم مال ِ تو
"نه" نگو و حلقه را بردار، لجبازی که چه؟
عاشقانه های #شهراد_میدرى
زندگی خالی نیست
مهربانی هست،
سیب هست،
ایمان هست،
آری،
تا شقایق هست،
زندگی باید کرد.
🖊سهراب سپهری
فکر کردن به غم و غصه مادر سخت است
خواندن روضه ی در چند برابر سخت است
از حسین این همه اصرار: حسن حرف بزن
از حسن بغض پی بغض: برادر سخت است
زیر بارِ غمِ تو می شکند پشت پدر
زندگی بی سر و بی همسر و سرور سخت است
دل حیدر دل کوه است، دلِ کوه آری
ولی این داغ برای دل حیدر سخت است
من همان اول بسم الله، اشکم جاری است
چقدر زمزمه سوره کوثر سخت است
ان شا الله شب شهادت بی بی دوعالم مادرمان حضرت زهرای اطهر(س) همراه با شهدای به حق،زنده ی شلمچه برای تعجیل در فرج آقا،دعاگوی همه مومنان و مستضعفین جهان باشیم و در سوگ می نشینیم .و خود را برای هرچه بهتر سرباز آقا بودن و اطاعت از خودشان و نایبشان آماده کنیم.
محل مناطق عملیاتی جنوب و راهیان نور .امیر حسین سوری با طلب حلالیت از تمامی دوستان
(( حتما حتما بخوووووووووووونید ))
(( شهید سید احمد پلارک ))
نام پدر: عباس
تولد: ۷ اردیبهشت ۱۳۴۴ تهران
شهادت: ۲۲ فروردین ۱۳۶۶ شلمچه
مزار : بهشت زهرا(س).قطعه۲۶،ردیف۳۲،شماره ۲۲
*************************************************
_(( به او میگویند :شهید عطری ))
_خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز میکنند و از خدای او حاجت و شفاعت میخواهند...
_(( از سنگ قبرش همیشه عطر گلاب و گل های معطر ترشح میکند، و مزارش همییییشه نمناک است..طوری که هربار مزار شهید را خشک کنی چند دقیقه بعد از طرف دیگر مزارش شروع به مرطوب شدن با گلاب میکند...))
_شبهای بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت…
************************************************
مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش سه کار را هرگز ترک نکرد:
۱. نماز شب
۲. غسل روز جمعه
۳. زیارت عاشورای هر صبح
۴. ذکر ۱۰۰ صلوات در هر روز و ۱۰۰ بار لعن بی امیه
23 ساله بود که شهید شد. مادرش می گوید از سن 13 سالگی نماز شبش قطع نشد...
(( نماز اول وقت چیزی بود که برایش از نان شب مهمتر بود.))
گاهی بعضی کارهایش همه را متعجب می کرد...
((مثلا بین هر دو رکعت نماز شبش کمی می خوابید و دوباره بیدار می شد. وقتی علت این کارش را پرسیدند گفت: آدم باید نفسش را سختی بدهد تا پاک شود.....))
سید احمد همیشه در همه عملیاتها، یک شال مشکی به سر و گردنش می بست....جالب اینکه با وجود سادات بودنش، شال سبز نمی انداخت...
فرمانده ار پی جی زن های گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود و این گردان یک هیئت داشت که نامش هییت متوسلین به حضرت زهرا (س) بود؛
هر روز بعد از نماز جماعت صبح، زیارت عاشورا خوانده می شد...شهید پلارک یکی از مشتریان پر و پا قرص این مراسم بود، اما حال او با حال بقیه خیلی فرق داشت...
(( هیچ وقت از یادم نمی رود، به محض اینکه نام حضرت فاطمه زهرا( س) می آمد خیلی شدید گریه می کرد؛ او ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت.))
***********************************************
((ستاره ای از اسمان شهادت ))
خدمت به رزمنده ها را دوست داشت... مثل همیشه برای(( سرکوبی و مبارزه با نفس ))دوطلباااانه مشغول نظافت دستشویی ها بود... برایش مهم نبود که بدنش همیشه بوی بد توالتها را بدهد....
((که در یک حمله هوایی که در حال نظافت دستشویی ها بود که موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود...))
بعد از بمباران، هنگامیکه امدادگران در حال جمعآوری زخمیها و شهیدان بودند، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار میآید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود.
(( هنگامیکه پیکر آن شهید را به خاک میسپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بهطوریکه اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب میشود.))
((هرکس متن رو خوند جهت سلامتی وتعجیل در فرج اقا امام زمان(عج)و شادی روح پرفتوح شهید بزرگوار سید احمد پلارک و ارواح طیبه شهدا فاتحه و صلوات بفرستد و لطفا به اشتراک بگذارید...))
بگذﺭ ﺍﺯ " ﻧﯽ "،
" ﻣﻦ " ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ...
ﻭﺯ "ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻫﺎ" ﺷﻜﺎﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ...
ﻧﯽ ﻛﺠﺎ ﺍﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ؟
ﻧﯽ ﻛﺠﺎ ﺩﺍﻧﺪ، "ﻧﻴﺴﺘﺎﻥ" ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﻣﻦ"...
ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ "ﺭﺍﻭﻱ" ﻣﻨﻢ ...
ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ،
ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢ ...
ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، "ﻧﻰ "ﺣﺼﯿﺮﻯ" ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ ...
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﺩﻝ"...
"ﺩﻝ" ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ ...
ﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ ...
"ﺩﻝ" ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ "ﺩﻟﺒﺮ" ﺷﻮﺩ...
بوی عطری می رسد از دور ، می گویم تویی
قاصدک می رقصد و پرشور ، می گویم تویی
یک نسیمی می وزد بر گونه های خیس من
می رود پس پرده های تور ، می گویم تویی
بغض های کهنه را سر می کشم من بیت بیت
بوسه ها می گیرم از انگور ، می گویم تویی
باد می افتد به گندم زار می لرزد دلم
چون پریشان گیسوان بور می گویم تویی
نیمه شب ها می کنم آغوش روی ماه باز
می شود سر تا به پایش نور ، می گویم تویی
شعر می خوانم برای باغ سبز خانه ام
شاخه شاخه می شود مسرور،می گویم تویی
این غزل می ماند و شب های مهتابی و من
شور می ریزم در این سنتور، می گویم تویی
در میان پنحره ایستاده ام تا یک نفس
بوی عطری تا رسد از دور می گویم تویی
تو رها در من و من محو سراپای توام
تو همه عمر من و من همه دنیای توام
دل و جان تو گرفتار نگاه من و من
بس پریشان رخ و صورت زیبای توام
دلم از شوق تو لبریز و تو دیوانه من
ای تو دیوانه من، عاشق و شیدای توام
دل تو صید کمند خم ابروی من است
من که مجنون تو و واله لیلای توام
نروم لحظه ای از خواب و خیال تو عزیز
من دما دم همه وقت غرقه رویای توام
تو گل باغ من و مرغ هوایم شده ای
من دلباخته نیز ماهی دریای توام
تو و جنجال و هیاهوی به پا گشته ز عشق
من که رسوا شده از این همه غوغای توام
هر چه هستی من و هستم همه تو
تو در آئینه و من رو به تماشای توام
درنیمه شب خستهی تهران بغلم کن
در بارش بیوقفهی باران بغلم کن
در ساعت تنهایی یک کوچهی بنبست
در اوج ترافیک خیابان بغلم کن
من ساده از احساس دلت دست کشیدم
حالا که شدم سخت پشیمان بغلم کن
نگذار که سرما به تنم اُخت بگیرد
اینبار تو در چشم رقیبان بغلم کن
بیدلهره و دغدغه از مهر گذر کن
یکبار دگر چندم آبان بغلم کن
مسعود کاظمی
خانواده، کلمهای طیبه است. کلمهی طیبه هم خاصیتش این است که وقتی یک جایی به وجود آمد، مرتب از خود برکت و نیکیمیتراود و به پیرامون خودش نفوذ میدهد. کلمهی طیبه همان چیزهایی است که خدای متعال آن را با همان اساس صحیح به بشر اهدا کرده.15/12/79
خانواده یک اجتماع کوچک است که اول از زن وشوهر شکل میگیرد؛ بعد با آمدن فرزندان گسترش مییابد؛ از فرزندان باز فرزندانی به وجود میآیند و مثل درختی که شاخ و برگ میکند،بارور میشود.خدای متعال دوستدار این اجتماعات کوچک است.30/11/81
ﺩﺭﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽ ﻣﺎ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺷﺎﻋﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﮏ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺗﻨﻢ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺷﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺮﯾﺖ ﺷﻌﺮ ﻭ ﻏﺰﻝ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ
ﻣﻮ ﺑﻪ ﻣﻮ ﺷﻌﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭼﺎﺩﺭﺕ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﻫﺎﺳﺖ
ﻗﺎﻓﯿﻪ ﺩﺭ ﻫﻮﺱ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺑﻌﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻮ ﺑﺎﻧﻮ ﺑﺨﺪﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ
ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﺨﺪﺍ ﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﻧﮕﻮ ﭘﺲ ﺑﮑﺸﻢ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﻋﺸﻖ
ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﺟﻨﻮﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ