زمینه غربزدگی
#شهید_آوینی : ضعفهای خود ما است که زمینه #غربزدگی را فراهم کرده است نه قدرت غرب!
⛔️
#شهید_آوینی : ضعفهای خود ما است که زمینه #غربزدگی را فراهم کرده است نه قدرت غرب!
⛔️
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش میسوخت.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد؛من و حسین آقا هم برای نجات آن بندهخدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو سه متری،میپاشیدیم روی آتش
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت میسوخت، اصلاً ضجه و ناله نمیزد و همین موضوع پدر همهی ما را درآورده بود!»
بلند بلند فریاد میزد:خدایا...الان پاهام داره میسوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی
خدایا!
الان سینهام داره میسوزه
این سوزش به سوزش سینهی حضرت زهرا(س) نمیرسه...
خدایا!
الان دستهام سوخت
می خوام تو اون دنیا دستهام رو طرف تو دراز کنم...نمیخوام دستهام گناهکار باشه!
خدایا!
صورتم داره میسوزه!
این سوزش برای امام زمانه
برای #ولایته
اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت!
آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمیتونم، دارم تموم میکنم.
خدایا!
خودت شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم
آن لحظه که جمجمهاش ترکید من دوست داشتم خاک گونیها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغلکرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:
ما جواب اینا را چه جوری بدیم
ما فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمیداره بگه جواب اینا رو چی میدی؟
زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیس شد.
#دفاع_مقدس
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
⭕️📸 همهمان وظیفه داریم به همدیگر کمک کنیم، برای یک هدف مقدس؛ برای خدایی که میبیند...
شهید محسن فخریزاده
۱ فروردین ۱۳۴۰ - ۷ آذر ۱۳۹۹
میزان نوشت: شهید سرلشکر، ولی الله فلاحی رئیس وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی، در پاسداشت عملکرد عالی شهید شیرودی او را به عنوان ستاره غرب کشور معرفی کرد.
هشتم اردیبهشت سالروز آسمانی شدن سردار رشید اسلام شهید علیاکبر شیرودی است، او که دی ماه ۱۳۳۴ در روستای بالا شیرود تنکابن متولد شد، سال ۵۱ با ورود به ارتش جمهوری اسلامی ایران و استخدام در هوانیروز پس از طی دوران مقدماتی خلبانی در تهران و خلبانی با بالگرد کبری در اصفهان، سال برای ادامه خدمت خود به کرمانشاه منتقل شد، این انتقال فصل مبارزات انقلابی شهید شیرودی را در جریان پیروزی انقلاب اسلامی رقم زد.
شهید شیرودی در جریان پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از تریبونهای انقلاب اسلامی، سخنرانیهایی در راستای معرفی ابعاد انقلاب و آرمانهای امام خمینی (ره) در افزایش اطلاعات مردم به عمق انقلاب و تقویت روحیه انقلابی آنها در مسیر مبارزه با رژیم طاغوت انجام داد، روحیه انقلابی و ولایتپذیری، چهره این شهید والامقام را به شکل ستارهای درخشان در کنار تمثال شهدا در آسمان انقلاب اسلامی ثبت کرد.
شهید شیرودی پس از پیروزی انقلاب اسلامی این بار در جبهه مبارزه با منافقین و معاندین در دفاع نظام جمهوری اسلامی با لباس بسیجی خلبانی در سنگر حفظ امنیت مرزهای کشور به ویژه در شمال غرب، نام خود را به عنوان یکی از چهرههای مهم در ایجاد امنیت در این منطقه ثبت کرد، شهید شیرودی با نقش تعیین کننده در آزادسازی پاوه، نمره قبولی در امتحان مهم مبارزه با ضد انقلاب گرفت.
شهید سرلشکر، ولی الله فلاحی رئیس وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلام، در پاسداشت عملکرد عالی شهید شیرودی او را به عنوان ستاره غرب کشور معرفی کرد، سرلشکر فلاحی در توصیف جایگاه شهید شیرودی این سردار اسلام را ناجی غرب، ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر معرفی کرد، تبدیل غیر ممکنها به ممکن از جمله برجستهترین ابعاد شخصیتی شهید شیرودی بود.
شهید چمران یکی از سرداران رشید اسلام در دوران دفاع مقدس و حتی به ویژه جبهه مقاومت با خدمات ارزشمندی که در لبنان برای دفاع از اسلام و اُمت اسلامی در مسیر جبهه مبارزه با استکبار جهانی و رژیم صهیونیستی در کارنامه خدمت خود ارائه کرد در توصیف جایگاه شهید شیرودی، این شهید بزرگوار را ستاره درخشان جنگ در کردستان معرفی کرد.
شهید شیرودی به ستارههای سردوشی به عنوان درجات تشویقی توجهی نداشت، دنبال داشتن ستاره در آسمان ولایت و دفاع از انقلاب اسلامی بود، احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی از اهداف بلند این سردار رشید اسلام بود، حضور در جبهه حق علیه باطل را وظیفه شرعی میدانست و با اطاعت از رهبر خود امام راحل، همانند عقابی تیزپرواز دشمن را با شجاعت کم نظیر خود کلافه کرده بود، شهید شیرودی در دوران دفاع مقدس از جمله رکوردداران بالاترین پروازهای جنگ با بالگرد در دنیا بود.
شهید شیرودی در مصاحبه با مجله پیام انقلاب، علت زنده ماندنش پس از انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از ۳۶۰ خطر مرگ را، مشیت و عنایت الهی عنوان میکند. آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در بازی دراز صورت گرفت. عراق لشکری، برای بازپسگیری ارتفاعات بازی دراز به سوی سر پل ذهاب گسیل میکند.
خلبان یار احمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، در مورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین میگوید: بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست میگرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانکهای عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیک کرده و آن را منهدم کرد و خود نیز به شهادت رسید، شهید شیرودی در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده شد.
امام خمینی (ره) در مورد شهادت شهید شیرودی گفت: او آمرزیده است، فرمانده معظم کل قوا در زمان شهادت شهید شیرودی این سردار رشید اسلام را شخصیتی مکتبی، مؤمن و مبارز در راه خدا توصیف کردند، بی شک شهید شیرودی در سنگر خدمت و دفاع از ولایت از دانشآموختگان مکتب مالک اشتر بود و علی زمان خود را تا نثار خون خود پای درخت انقلاب اسلامی تنها نگذاشت.
شهید شیرودی در وصیتنامه خود پرواز را پل عاشق برای رسیدن به معشوق توصیف میکند، این سردار رشید اسلام در فرازی از وصیتنامه خود نوشته است «در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم، چون احساس میکنم، هنوز خالص نشدهام تا به سوی خداوند برگردم. اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمیگرفتم و به جبهه نمیرفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است.»
امیر سرتیپ دوم خلبان بازنشسته عباس رمضانی، در گفتگو با میزان، گفت: هوانیروز را باید با واژه قهرمان معرفی کرد، دفاع جانانه هوانیروز و شهدای خلبان ما فراموش نخواهد شد، خلبانان کبری هوانیروز امثال شهید شیرودی خوزستان را نجات دادند.
وی تصریح کرد: خلبانان شهید هوانیروز از جمله شهید بزرگوار شیرودی با بمباران مواضع دشمن در دوران دفاع مقدس ردپایی ماندگار در تاریخ انقلاب از خود برجا گذاشتند، نبرد کبریهای هوانیروز با تانکهای دشمن متجاوز آنطور که باید و شاید معرفی نشده است، عملیاتهای خطرناک و موفقیتآمیز این عزیزان در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شد.
مشاور فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بر نقش اثرگذار شهید شیرودی در صحنههای مختلف دفاع از حریم جمهوری اسلامی ایران، آزادسازی پاوه را در منطقه بازی دراز از جمله رشادتهای ماندگار شهید شیرودی دانست و اضافه کرد: خلبانان هوانیروز به ویژه در دوران دفاع مقدس مظلوم واقع شدند، باید زحمات و قهرمانی این عزیزان بیشتر به تصویر کشیده شود.
رمضانی بر ولایتمداری، ایمان و شجاعت از شاخصهای شخصیت شهدایی همچون شهید شیرودی تأکید کرد و اظهار داشت: ولایی بودن نام این عزیزان ما را در تاریخ ماندگار کرده است.
حجت الاسلام والمسلمین حسن باقری نیز نیز در گفتگو با میزان، در سالروز شهادت شهید شیرودی با اشاره به ۳۰۰ شهید هوانیروز، شهیدان علی اکبرشیرودی و احمد کشوری را از شهدای شاخص هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران برشمرد و گفت: هوانیروز نقش مهمی در دفاع مقدس و رخدادهایی مانند عملیات مرصاد، بازی دراز و آزادسازی پاوه داشت و شهدایی همچون شیرودی در این صحنه نقشآفرینی کردند.
رئیس عقیدتی سیاسی هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران با بیان خاطرهای از امام خمینی (ره) در زمان دریافت خبر شهادت شهید شیرودی، تصریح کرد: امام راحل با شنیدن خبر شهادت رزمندگان و فرماندهان میفرمودند؛ خدا بیامرزد این عزیزان ما را، اما وقتی خبر شهادت شهید شیرودی به امام راحل رسید، ایشان فرمودند؛ او آمرزیده است.
باقری با بیان جملهای ماندگار از فرمانده معظم کل قوا در زمان دریافت خبر شهادت شهید شیرودی، اظهار داشت: مقام معظم رهبری هم در مورد جایگاه شهید کشوری فرمودند: «ایشان تنها نظامی بودند که من در نماز جماعت به او اقتدا کردم.»
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) سرِ مطهّر حضرت را به کوفه و شام بردند در هر دو شهر، افراد متعدد، آیاتی را از رأس مطهّر شنیده و روایت کرده اند .
در روایتی از زید بن ارقم آمده است: سر مبارک حضرت امام حسین را بر نیزه در کوفه در حال خواندن آیات قرآن دیدم: «اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحـَابَ الکَهفِ والرَّقیمِ کانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا؛ (1) آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟ » .
موی بر تنم راست شد و گفتم. این ماجرا عجیبتر از جریان اصحاب کهف است. (2)
در نقل دیگری آمده: وقتی راس و سر مبارک را در جایگاهی که در صیارفه برایش معین کرده بودند، نهادند، چون آن جا در اثر ازدحام جمعیت و عبور و مرور شلوغ بود، سر مبارک برای متوجه ساختن مردم ابتدا به صدای بلند گلو صاف کرد به گونه ای که همه به تعجب به نظاره سر نشستند و سر مبارک به تلاوت آیات سوره کهف پرداخت و تا : «انهم فتیه آمنوا بربهم فزدناهم هدی و لا نزد الظالمین الا ضلالا» تلاوت کرد. (3)
سر مبارک را بر چوبی نصب کرده و مردم به نوری که از سر به آسمان ساطع بود، نگاه می کردند که این آیه را تلاوت فرمود: «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» (4) (5)
سلمه بن کهیل از سر مبارک شنید که بر نیزه می خواند: (فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم)(6) (7)
ابن وکیده گوید : از سر مبارک شنیدم که سوره کهف را می خواند. شک کردم که صدا از سر هست یا از جای دیگر که ناگاه سر مبارک تلاوت را ترک کرد و متوجه من شد و فرمود: ای فرزند وکیده ! مگر نمی دانی که ما امامان زنده و نزد پروردگارمان روزی خوریم. با شنیدن این کلام او تصمیم می گیرد سر را دزدیده و دفن کند که سر مبارک به او می فرماید:
ای فرزند وکیده ! تو را به این تصمیم راهی نیست و اقدام آنان در ریختن خون من نزد خدا عظیم تر از بردن سرم بر نیزه در شهرها می باشد . پس آن ها را واگذار “اذ الاغلال فی أعناقهم و السلاسل یسحبون ؛ (8) در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آن ها را مىکشند” . (9)
منهال ابن عمرو گوید : سر مبارک را در دمشق بر نیزه دیدم که آیات سوره کهف تا : (ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا) تلاوت می کرد و در این جا به آشکاری تمام فرمود: عجیب تر از اصحاب کهف قتل من و بر نیزه کردن سرم می باشد. (10)
و وقتی یزید در پی اعتراض سفیر روم به ظلم رفته بر اباعبدالله ، دستور به کشتن او داد ، سر مبارک با صدای بلند فرمود: (لا حول و لا قوه الا بالله) . (11)
مورخان گفته اند که: چون یزید بن معاویه نواده پیامبر (ص)، حسین بن علی (ع) را کشت، سر او را بر بالای نیزه گذاشت و فرمان داد تا برای عبرت مردم آن را در شهرها بگردانند، و آن سر در این مسیر پیوسته آیه مبارکه را قراءت میکرد.
شاید قرائت این آیه به این امر اشاره می کند که جهان در ضمن معادله ای حکیمانه جریان می کند که یکی از جمله های آن حمایت کردن خداوند متعال از مظلومان و ستمدیدگان است، بدان جهت که یاری دادن به ستمدیدگان جزئی از آن معادله به شمار میرود که پروردگار ما سبحانه و تعالی در همه ابعاد جهان به جریان انداخته بوده است.
معنی این آیه آن است که: ای انسان! آیا چنان گمان میکنی که آنچه بر آنان گذشت چیزی عجیب و غریب است؟ هرگز چنین نیست
زمانی که سر امام حسین ـ علیه السّلام بالای نیزه حمل میشد، شیخ مفید به نقل از زید بن أرقم آورده است، روز دوّم که عبیدالله دستور داد تا سرهای شهدا را در کوفه بگردانند «من سر امام حسین را دیدم که آیهای از سوره کهف را که ـ ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا را تلاوت میکرد
آنچه مورّخین و علماء و بزرگان علوم اسلامی پیرامون مسأله شهادت امام حسین علیه السّلام و حمل سر مبارک ایشان به مجلس ابن زیاد در کوفه و از آنجا به شام نقل کردهاند عبارت از این است: که در آخرین لحظات که سپاه دشمن بر امام حسین علیه السّلام یورش بردند، توسط سنان بن أنس سر امام از تن ایشان جدا شد و سر حضرت توسط خولی به نزد ابن زیاد در کوفه برده شد. بعد از چند روزی که سرهای شهداء کربلاء به همراه کاروان اسراء در کوفه بود عبید الله دستور داد که اسراء و سرهای شهدا را به همراهی 500 نفر نیرو به شام به نزد یزید بن معاویه بفرستند و در حالیکه سرهای شهدا بر روی نیزهها حمل میشد وارد شام شدند و از آنجا به نزد یزید برده شد.
شیخ مفید میفرمایند: بامداد روز بعد که عبید الله بن زیاد سر از بالش ستم برداشت دستور داد سر مبارک حضرت امام حسین را با دیگر سرها در میان تمام کوچهها و قبیلههای کوفه بگردانند.
علامة مجلسی هم در بحار به ذکر این مطلب اشاره کرده است و میگوید: از زید بن ارقم روایت شده است که میگوید من شنیدم که سر امام حسین این آیه را تلاوت میکرد[12]«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً»[13]
امّا روضة الشهداء ملا حسین کاشفی به این مطلب اشاره میکند و مینویسد: وقتی کاروان اسراء به همراه سرها در حالیکه بر روی نیزهها حمل میشدند و به طرف شام برده میشدند، در بین راه یک مردی یهودی بنام یحیی حرّانی به استقبال این کاروان آمد، ناگاه چشمش به سری افتاد که لبهای وی به هم میخورد. میگوید راوی که این یهودی گفت من نزدیکتر رفتم و گوش فرا داشتم که این کلمات را شنیدم «وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ»[14]
یحیی از مشاهدة این جریان متعجّب شد و پرسید این سر کیست؟ گفتند: آن سر حسین بن علی که مادرش فاطمه دختر پیامبر محمد مصطفی است و در این زمان که یحیی این جریان را دید مسلمان شد.[15]
پی نوشت ها:
1. کهف (18) ، آیه 9.
2. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 116، کنگره شیخ مفید.
3. مقتل الحسین ، مقرم، ص 332.
4. شعراء (26) ، آیه 227.
5. مناقب، ابن شهراشوب ، ج 2 ، ص 188.
6. بقره(2) ، آیه 137.
7. اسرار الشهادة ، ص 488.
8. غافر (40) ، آیه 71.
9. شرح قصیدة ابیفراس ،ص 148.
10. خصائص سیوطی ، ج 2 ، ص 127.
11. مقتل العوالم ، ص 151.
[12] . مجلسی، بحار الانوار، نشر بیروت، چاپ سوّم،1403 هجری، ج 45، ص 121.
[13] . کهف/9.
[14] . شعراء/227.
[15] . کاشفی سبزواری، حسین، روضه الشهداء، قم، نشر نوید آلام، چاپ اوّل، 1379، ص 458.
منبع:باشگاه خبرنگاران
شعر امشبی را شه دین در حرمش مهمان است...که سالیان است شب عاشورا در هیئات میخوانیم از پدر آیه الله العظمی بهجت یعنی مرحوم کربلایی محمود بهجت می باشد
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید؟
«چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟»
چه پیامی است؟ چرا موج گمان می آید؟
چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آید؟
چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست
شاه بنشسته، بر او حلقة یاران الست
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود
«مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود»
«عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»
«خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
این حسین است که عالم همه دیوانة اوست
او چو شمعی است که جانها همه پروانة اوست
شرف میکده از مستی پیمانة اوست
هر کجا خانه عشق است همه خانة اوست
حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
قل هوالله بزاید زلبش، رمز احد
لم یلد گوید و لم یولد و الله صمد
این تمنا ز احد در دل او رفته زحد:
می وصلی بچشان - تا در زندان ابد
بشکنم - از خم وحدت که چنین جوشان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند:
«چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند»
«فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند»
که نماندست ره عشق مگر گامی چند
در بلائیم ولی عشق بلا گردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
امشب است آنکه «ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
«با من راه نشین باده مستانه زدند»
«قرعه فال به نام من دیوانه زدند»
یوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
هان که گوی فلک صدق به چوگان من است
ساحت کون و مکان عرصه میدان من است
دیدة فتح ابد عاشق جولان من است
هر چه در عالم امر است به فرمان من است
پیش ما آتش نمرود گلِ بستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«هان و هان ناقة حقیم» مجوئید حیَل
«تا نبرد سرتان را سرِ شمشیرِ اجل»
«پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل؟»
«کار حق کن فیکون است نه موقوف علل»
بی فروغ رخ او ، جان و جهان بی جان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم
«قطع این مرحله با مرغ سلیمان» بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم
عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند»
و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
صادقان زآینة صدق، غباری گیرند
صحنة مشهد ما صحن نگارستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
از «سر جان و جهان دست فشان برخیزم»
«از سر خواجگی کون و مکان برخیزم»
من «ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم»
این چه روح است و کرامت که در این یاران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
در شب قتل، نگفت از سر و سامان، زینب
«داشت اندیشه فردای یتیمان، زینب»
گفتی از یادِ پریشانی طفلان، زینب
داشت آن شب همه گیسوی پریشان، زینب»
این چه خوابی است که در خوابگه شیران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
ظهر فردا، قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان
«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:
صبر از این بیش ندارم، چکنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
«سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»
زخم شمشیر و سنان چیست؟ «که مرهم با اوست»
پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانة آن اهرمنان
پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان
«که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان؟»
جگر رود فرات از تف او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
او که دربانی میخانه فراوان کرده است
نوش پیمانة خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
یارب این شام سیه را به جلالی دریاب
بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب
«تشنة بادیه را هم به زلالی دریاب»
جشن دامادی جان را به جمالی دریاب
که عروسِ شرف از شوق حنابندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
🔔رابطه علم وایمان🔰
🔸علم به ما روشنایی و توانایی میبخشد و ایمانْ عشق و امید و گرمی؛ علم ابزار میسازد و ایمان مقصد؛ علم سرعت میدهد و ایمان جهت؛ علم توانستن است و ایمانْ خوب خواستن؛ علم مینمایاند که چه هست و ایمان الهام میبخشد که چه باید کرد؛
علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون؛ علم جهان را جهان آدمی میکند و ایمان روان را روان آدمیت میسازد.
انسان وایمان،ص23
🌸 کاظم عبدالامیر کیست؟!!!
توی اردوگاه تکریت۵، مسیول شکنجه اسرای ایرانی، جوانی بود بنام کاظم عبدالامیر
یکی از برادران کاظم اسیر ایرانیها، و برادر دیگرش هم در جنگ کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت، و انگار ایرانیها را مقصر همه مشکلات خودش می دانست!
کاظم آقای ابوترابی را خیلی اذیت می کرد. او می دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، به همین خاطر ضربات کابلی که نثارش می کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسراء داشت، اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت!
کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا بویژه آقای ابوترابی استفاده می کرد
تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود. خانواده کاظم به روحانیون و سادات احترام می گذاشتند. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر رو برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی
یکروز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ آقای ابوترابی و گفت:بیا اینجا کارت دارم...
ما تعجب کردیم و گفتیم لابد شکنجه جدید و...
اما از آنروز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما رو کتک نمی زد.
وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم ، گفت:
کاظم اون روز من رو کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات رو بهم کرده بود. بارها بهم گفته بود مبادا ایرانی ها را اذیت کنی، اما دیشب خواب حضرت زینب(س) رو دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرده.صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه ایرانی ها رو اذیت می کنی؟ ، حلالت نمی کنم...
حالا من اومدم که حلالیت بطلبم
کم کم محبت حاج اقا ابوترابی در دل کاظم جا باز کرد و شد مرید ایشون، بطوریکه وقتی قرار شد آقای ابوترابی رو به اردوگاه دیگری بفرستند کاظم گریان و بسیار دلگیر بود.
وقتی اسرای ایرانی آزاد شدند ، کاظم برا خداحافظی با اونا بخصوص اقای ابوترابی تا مرز ایران اومد.
او بعد از مدتی نتوانست دوری حاج اقا ابوترابی رو تحمل کنه و برای دیدن حاج آقا راهی تهران شد. وقتی فهمید حاج آقا توی سانحه تصادف مرحوم شدند به شدت متاثر شد و رفت مشهد سر مزارش و مدتها آنجا بود.
کاظم از خدا می خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذره. حتی رفت سراغ برخی از اسرای ایرانی که شکنجه شون کرده بود و حلالیت طلبید. او حتی تا روستاهای خراسان رفت.
تا اینکه کاظم داستان ما مدتی قبل رفت سوریه و در دفاع از حرم حضرت زینب به شهادت رسید.
منبع:کتاب مدافعان حرم، کاری از گروه شهید هادی ص۲۴
#نتیجه:
هرچقدر هم کج رفته باشیم، با یه توبه واقعی و مردونه و جبران خطاها و دیون، میشه برگشت به دامن اهل بیت...
پسر جون!اونی که تو میگی فرمانده اس ....!!!
کنار هم نشسته بودند.سلام نماز را که داد،گفت:قبول باشه.
احمد دلش می خواست بیشتر باهم حرف بزنند.
ناهار را که خوردند.،حسن ظرف ها را شست.
بعد از چایی،کلی حرف زدند.خندیدند.
گفت:حسن بیا به مسئول اعزام بگیم ما می خوایم باهم باشیم.
می آیی؟
گفت:باشه این طوری بیشتر باهم ایم.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
:حاجی مگه چی میشه؟ما می خوایم باهم باشیم.
:باکی؟?😕
:اون پسره که اون جا نشسته.لاغره.ریش نداره.
مسئول اعزام یه نگاهی انداخت و باز گفت:نمی شه.
:چرا؟
_:پسر جون!اونی که تو میگی فرمانده اس،«حسن باقریه»
من که نمی تونم اونو جایی بفرستم.اونه که مارو این ور و اون ور می فرسته.
معاون ستاد عملیات جنوبه.
هدیه به روح شهید حسن باقری
(( حتما حتما بخوووووووووووونید ))
(( شهید سید احمد پلارک ))
نام پدر: عباس
تولد: ۷ اردیبهشت ۱۳۴۴ تهران
شهادت: ۲۲ فروردین ۱۳۶۶ شلمچه
مزار : بهشت زهرا(س).قطعه۲۶،ردیف۳۲،شماره ۲۲
*************************************************
_(( به او میگویند :شهید عطری ))
_خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز میکنند و از خدای او حاجت و شفاعت میخواهند...
_(( از سنگ قبرش همیشه عطر گلاب و گل های معطر ترشح میکند، و مزارش همییییشه نمناک است..طوری که هربار مزار شهید را خشک کنی چند دقیقه بعد از طرف دیگر مزارش شروع به مرطوب شدن با گلاب میکند...))
_شبهای بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت…
************************************************
مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش سه کار را هرگز ترک نکرد:
۱. نماز شب
۲. غسل روز جمعه
۳. زیارت عاشورای هر صبح
۴. ذکر ۱۰۰ صلوات در هر روز و ۱۰۰ بار لعن بی امیه
23 ساله بود که شهید شد. مادرش می گوید از سن 13 سالگی نماز شبش قطع نشد...
(( نماز اول وقت چیزی بود که برایش از نان شب مهمتر بود.))
گاهی بعضی کارهایش همه را متعجب می کرد...
((مثلا بین هر دو رکعت نماز شبش کمی می خوابید و دوباره بیدار می شد. وقتی علت این کارش را پرسیدند گفت: آدم باید نفسش را سختی بدهد تا پاک شود.....))
سید احمد همیشه در همه عملیاتها، یک شال مشکی به سر و گردنش می بست....جالب اینکه با وجود سادات بودنش، شال سبز نمی انداخت...
فرمانده ار پی جی زن های گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود و این گردان یک هیئت داشت که نامش هییت متوسلین به حضرت زهرا (س) بود؛
هر روز بعد از نماز جماعت صبح، زیارت عاشورا خوانده می شد...شهید پلارک یکی از مشتریان پر و پا قرص این مراسم بود، اما حال او با حال بقیه خیلی فرق داشت...
(( هیچ وقت از یادم نمی رود، به محض اینکه نام حضرت فاطمه زهرا( س) می آمد خیلی شدید گریه می کرد؛ او ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت.))
***********************************************
((ستاره ای از اسمان شهادت ))
خدمت به رزمنده ها را دوست داشت... مثل همیشه برای(( سرکوبی و مبارزه با نفس ))دوطلباااانه مشغول نظافت دستشویی ها بود... برایش مهم نبود که بدنش همیشه بوی بد توالتها را بدهد....
((که در یک حمله هوایی که در حال نظافت دستشویی ها بود که موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود...))
بعد از بمباران، هنگامیکه امدادگران در حال جمعآوری زخمیها و شهیدان بودند، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار میآید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود.
(( هنگامیکه پیکر آن شهید را به خاک میسپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بهطوریکه اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب میشود.))
((هرکس متن رو خوند جهت سلامتی وتعجیل در فرج اقا امام زمان(عج)و شادی روح پرفتوح شهید بزرگوار سید احمد پلارک و ارواح طیبه شهدا فاتحه و صلوات بفرستد و لطفا به اشتراک بگذارید...))
ساواک پرسیده بود به چی اعتیاد داری؟
گفته بود به مطالعه!
تو زندان بود که به درجه اجتهاد رسید.
منبع: کتاب دیدهبان انقلاب، شهید اسدالله لاجوردی
منبع mersadcyber.blog.ir
جدا از مطالب بالا و انتخاب اگر دوست دارید خودتان نظر خودتان را هم بگویید
نظر امام خمینی(ره):شهید نظر به وجه الله می کند
هیچ می دانستید
در مورد مداحی که ملاباسم کربلایی برای زائران اربعین خوانده و بسیار زیاد از سیمای ملی و دیگر رسانه های شیعیان جهان پخش میشود. ماجرایش چیست ؟
آیا
میدانید که این شعرش را یکی از مراجع بزرگ نجف خواب دیدن که حضرت اباالفضل علیه السلام این شعر را
می خوانند برای زوار
ابا عبد الله علیه السلام !؟!! ایشون صبح که از خواب برخواستند همه شعر را به یاد داشته اند و بعدا توسط آقای باسم کربلایی مداحی می شود .ترجمه نوحه را در زیر میخوانید
تا ان شاء الله زائران در بین راه معنی این نوحه را بدانند:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
تِزورونی اَعاهِـدکُم
به زیارت من میآیید، با شما عهد میبندم
▪️
تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم
میدانید که من شفیع شمایم
▪️
أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم
اسامیتان را ثبت میکنم
▪️
هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید
▪️
وَ حَـگّ چَفِّ الکَفیل و الجود وَ الرّایه
قسم به دستان ابالفضل و کرامت و پرچم او
▪️
أنا وْ عَبّاسْ وَیّاکُم یَا مَشّایه
من و عباس با شماییم ای که با پای پیاده به سوی من میآیید
▪️
یا مَن بِعْتو النُفوسْ و جِئتـو شَرّایه
ای که جانهایتان را به بهای زیارت من به کف گرفتهاید
▪️
عَلَیّ واجِبْ اَوافیکُم یَا وَفّـایه
بر من واجب است تا به شما وفا کنم، ای وفاداران!
▪️
تواسینی شَعائرْکُم
عزاداریهایتان به من دلداری میدهد
▪️
تْرَوّینی مَدامِعْـکُم
و اشکهایتان مرا سیراب میکند
▪️
اَواسیکُم أنَـا وْ جَرْحـی أواسیکُم
من و زخمهایی که بر تن دارم به شما دلداری میدهیم
▪️
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید
▪️
هَلِه یَلْ ما نِسیْتْ و عَلْ وَعِدْ تِحْـضَـرْ
خوش آمدید ای که وعدهتان را فراموش نکرده و بر سر موعد حاضر میشوید
▪️
إجِیْـتْ و لا یْـهَـمَّـکْ لا بَرِدْ لا حَرّ
آمدید در حالی که نه گرما برایتان مهم بود و نه سرما
▪️
وَ حَـگ دَمْـعِ العَـقیله و طَبرَه الأکبَر
قسم به اشک زینب و فرق شکافته اکبر
▪️
اَحَضْـرَکْ و ما أعوفَکْ ساعـه المَحْـشَرْ
در محشر کنارتان خواهم بود و رهایتان نمیکنم
▪️
عَلَی المَـوعِـدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـکُم
در وقت دیدار پیشتان میآیم و دور نمیشوم و رهایتان نمیسازم
▪️
مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ مُحامیکُم
پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم
▪️
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید
▪️
یَـا هَـلْـشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی
ای آنکه پرچم به دست قصد دیدار مرا کردهاید
▪️
تِـعْـرُف رایَتَـکْ بی مَن تُذَکِّـرْنی؟
میدانی که پرچمت مرا به یاد چه کسی میاندازد؟
▪️
بِلـکطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِکْـنی
به یاد آن دست بریدهای که فریاد زد: مرا دریاب
▪️
صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی
و با شنیدن آن صدا، آشکارا فریاد زدم که بیبرادر شدم و اندوهم بر من آشکار شد
▪️
کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْـرَکْ
تیر هجرت کمرم را شکست
▪️
نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمـرَکْ
بعد از شهادتت صبرم به پایان رسید
▪️
اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ
سفارش این پرچم را به شما میکنم
▪️
هَـله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید
▪️
یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْـعِه تِجْـریـهْ
ای که با چشمان اشکبار قصد زیارت مرا کردهاید
▪️
اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْـچیـهِ
حاجتتان را میدانم، نیازی به گفتن نیست
▪️
وَ حَـگ نَحـْـرِ الرِّضیع اِلـحاجِه اَگضیهِ
قسم به گلوی شیرخواره، حاجتتان را برآورده میکنم
▪️
یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْـفیهِ
زائران من، عهده کردهام که هر بیماری را شفا دهم
▪️
اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ
برادر زینب به خاطرتان شاد شد
▪️
هَله وْ مَرحَبْ یُنادیکُم
خوش آمدید صدایتان میزند
▪️
یُحَیّیـکُم اَبو الغیـره یْحَیّیـکُم
مرد غیرتمند به شما درود میگوید
▪️
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید
▪️
زینبْ مَنْ تُشاهِدکُم تِزورونی
زینب هنگامی که شما را میبیند که زیارتم میکنید، میگوید:
▪️
تُنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی!
کاش در جنگ حاضر میشدید
▪️
ما اَمْـشی یِسْره وْ لا یَسلِبونی
که مرا به اسیری نمیبردند و مرا غارت نمیکردند
▪️
و لا بسیاطهم غَدَر یْضرِبونی
با تازیانههای خیانت نمیزدند
▪️
تُنادینی: أنَا الجیره وْ صَد عَنّی أبو الغیره
صدایم میزند که من در بندم و سرور غیرتمندان از دستم رفت
▪️
اَبَچّیکُم عَلی مْصابه اَبَچّیکُم
شما را بر این مصیبت میگریانم
▪️
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من،خوش آمدید.
غ
این متن رو برای همه کسانی که میدانید زائر اباعبدالله علیه السلام در اربعین میباشند بفرستید
یا علی مدد
ما از مردن نمی هراسیم...
میترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند...
باید بمانیم تا آینده شهید نشود و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند...
عجب دردی!
شهید سید مهدی رجب بیگی
ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻬﺪﻱ ﺯﻳﻦ ﺍﻟﺪﻳﻦ:
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﻴﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺞ) ﭼﺸﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﺎﻧﻮﻥ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﻲ ﭼﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭﻱ ﺻﺎﺩﺭ ﻣﻲﺷﻮﺩ.
پاورقی:اگر رهبری نباشد به اختلاف هفتاد دو ملت دچار می شویم حتی با نام شیعه پس فقط و فقط و فقط حرف رهبریمان را به عنوان دستور گوش می دهیم و این سیاسی ترین کار است و دچار سیاست بازی هم نمی شویم تا ان شا الله همین نماز جمعه هایمان را روزی نیز پشت امام عصر(عج)بخوانیم و حکومت جهانی مستضعفین دستیافتنی است و برای تمام بشر و موحدین و تمام مسلمین اعم از برادران شیعه و برادران اهل سنت همگی برادریم و بین موحدین و آزادگان وحدت است.
نکته ی دینی آموزشی اینکه بحث مرجعیت و تقلید در احکام و فقه بحث می شود اما ولایت مطلقه فقیه در کلام و مساله حکومت اسلامی از جمله موارد اسلام است که تصور آن موجب تصدیق است البته به نوعی تا قبل از برقراری حکومت اسلامی به نوعی مرجع اعلم در حکم همان ولایت مطلقه فقیه است و امروزه نیز حامیان اصلی ولایت اند و ولایت متعلق به یک مرز مشخص نیست همان گونه که اسلام متعلق به تمام جهان و جهانیان است هدف اصلی و واقعی نیز دید جهانی می خواهد نه نوک دماغ بینی سربازان موعود سربازان جهانی اند و جمهوری اسلامی ایران سردم دار برافراشتن این پرچم است و بدون شک حمایت و پشتیبانی از ولایت عامل پیروزی و عدم شکست است ایشان عصای موسی هستند و امام عصر(عج)حاضر اند نه ظاهر