فصل 7
دایره خلقت
بدیهی است آگاهی از سرچشمه اصلی و ذات آفریدگار صادر شده است.در اوستا نیز
آگاهی یا اندیشه و منش نورانی با نام وَهومنه اولین نیرویی می باشد که از اهورا
مزدا صادر می گردد و در عرفان ایرانی،صادره نخستین نامیده می شود که اولین دستیار
خداوند است.حرکت از آگاهی به سمت خلق عناصر و خلقت(هستی به صورت ماده)را سیر نزولی
می نامیم چرا که آگاهی در مراتب سقوط در ماده،با کاهش ارتعاش و فرکانس کمتر و غلظت
ساختار هستی روبرو می شود و به نسبت عوالم و قلمروهای الهی که بُعد مثبت
نامیده می شوند در بُعد منفی عالم هستی وارد می گردد.
پس عوالم ِبا انرژی چنبشی و فرکانسهای عالی تر را بعد مثبت(یا عوالم
روحانی و الهی یا عالم اعلی)یا جهان فرازین یا زبرین نامیده و به
عوالم و مراتب مادیِ هستی که انرژی کمتر و فرکانس ارتعاشات کندتر است و حضور ماده
کم تحرک و تاریک افزایش می یابد را بعد منفی یا عالم اسفل یا جهان
فرودین یا زیرین می نامیم.
بالطبع سیر از سوی عوالم تاریک به سمت مراتب نورانی و عالم برتر را سیر
صعودی نام نهاده اند.
عرفا کل عالم را در حرف م(میم)متجلی می دانند.در در دیدگاه توحیدی که از
ابراهیم خلیل (ع)آغاز گشته است،از احد که ذات یکتائی خداوند است یک دایره(م)در دل
احد به تصور آمده که احد را به احمد مبدل نموده استو این دایره که همان م(میم)است
به دو قسمت شکسته می شود که دو نیمدایره یا قوس اول،قوس نزولی است که از عوالن
بالا به سمت پایین آمده است و نیمه دوم که قوس صعودی نامیده می شود از جهان های اسفل
به سمت بالا چرخش نموده است و عالم در دل این میم است.و این میم همان قوسین است.و
انا الله و انا الیه راجعون در همین میم مطرح گردیده است.همه عالم از خداست و
بازگشت همه به سوی اوست.
احمد یعنی ا+احد.الف که قیام کردن و بر پا خاستن کل موجودات عالم است برای
تسبیح و ستایش ذات احدیت.و در این م (دایره خلقت)چهار سیر مطرح می شود که به ترتیب
عبارتند از:
1-سیر از حق به سوی خلق یا قوس نزول.
2-سیر از خلق در خلق.
3-سیر از خلق به سوی حق،ابتدای قوس صعود.
4-سیر از حق در حق(لقاء الله و فناء فی الله)،دیدار خداوند و فنا شدن در
ذات حق.
توضیح دیگری نیز از اسفار اربعه نیز موجود است که براساس اذان
وضو اقامه و نماز شکل می گیرد و قابل توجه است
رسول کسی است که این
چهار مرحله را به انجام رسانده و ماموریت ارشاد و هدایت خلق را عهده دار شود.
عارفان و مغان ایران باستان بر این اعتقاد بودند که قوس نزولی،مربوط به قوم
بنی اسراییل است که خود را فرزندان خدای پدر یَهوَه می خواندند و از او دور
گشته اند.(نحن ابنا الله در قرآن این امر را که قول ناصحیح بنی اسراییل است را تایید می کند .یعنی این عقیده در آنها وجود داشته و دارد)
و قوس صعودی در ارتباط با نژاد آریایی است و مسیر بازگشت به سوی خداوند است
از ایران زمین (که توسط ایرانیان صورت می پذیرد).و ایران را همان بهشت گمشده روی
زمین می دانستند و بر این اعتقاد بودند که آن هدایت گر عدالت گستر از این مرز و
بوم برخواهد خاست.
دقت کنید بحث نژادپرستی نمی کنیم و بیشتر نژادشناسی بر اساس حکمت است و بدون شک ملاک برتری نزد خداوند تقواست اما خواه ناخواه هر قوم با هرنژاد و هر زبانی می تواند گیرنده ی فضل خداوند باشد و این اراده ی الهی بر چهره ی ظاهری هر قوم نیز بی تاثیر نیست و هر قوم داستانی دارد از بت چینی و خال هندوی حافظ بگیر تا پیچ و خم موی لیلی .این ملاک برتری اقوام در داشتن فضل نیست اما سیر خاص زیبایی شناختی در قوم آریایی قابل ردیابی است. دقت کنید حتی رنگ مو و صورت نیز در عرفان بیانگر مسایل خاصی است و بالاخره بیانگر نوعی اصالت نیز می باشد در این مورد بعدا بیشتر بحث خواهیم کرد البته دقت کنید به جز بحث نژاد بحث جنیست و فهم جنسی کامل نیز مد نظر است یعنی یک فرد عارف باید بتواند درک کامل جنسی و نژادی حتی از دیگر نژاد ها و حتی از جنس مخالف بدون عدم تداخل هویتی خویش بدست آورد.شرط این موضوع این است که از گردنه ی برده داری عبور کرده باشیم و به طور کامل تمامی آیات قرآن به طور کامل و تمامی رفتارها بدون اغماض پذیرفته شود و به درک نسبتا کامل و جامع از نص صریح آیات با توجه به خود نص آیات و آیات دیگر و روایات معصوم برسیم.دقت شود ایمان همراه با تقوا سطح مطلوب پیشرفت و تکامل بشری را می سازد.در قرآن نیز دو کلیدواژه خاص فضل و حب در مورد دو قوم وجود دارد اولی بنی اسراییل و دومی قوم سلمان که خدا را دوست دارند و خدا نیز ایشان را دوست دارد.المومن یکفی بالاشاره
بحث مهمتر از فضل هم داریم و بحث هنر است که چه بخواهیم چه نخواهیم اساسا اصل زیباشناسی و زیبابینی و در پی آن بدون شک با اصل خودخواهی وارد مسایل زناشویی می شویم اما هنر با فکر یهودی مآبانه همان هنر س ک س ی است که به فساد و خونرریزی می انجامد اما هنر اصیل به ازدواج و فرزندآوری و تحکیم رابطه ی بین و زن و مرد می انجامد اما در هنر نوع غربی با جادوگری و ترویج آن هدفشان اختلاف افکنی بین زن و شوهر است و با بازی با احساسات پاک انسانها علل الخصوص جوانان هنری که شهوت در گرو نفس اماره اسیر شده است را احساس اصیل می خواند و با خواندن لفظ(امو)در صدد شکل دادن جریانهای خاصی با گرایش تزلزل خانواده و حتی برهم زدن تعاریف اند پایه ی بحرانی منچر به ساختار رنگین کمانی ها نیز که بعدا جداگانه بحث می شود اچ ال ای نام دارد که از بسط بیش از اندازه جزییات معذوریم وگرنه به خود ترویج منجر می شود اما در کل خلاصه ی لزبینیسم سخت می باشد و اصل لزبینیسم هم همین است.اما هنر اصیل علاوه بر بحث خانواده در امتدادش بحث فرهنگ ایثار و با ورود مسایل ایمانی بحث شهادت را داریم و هنر مردان خدا شهادت است و این شهیدان اند که در قهقهه مستانه خویش مسرورند
از آنجا که فکر و اندیشه و ذهن،ابزار زیربنایی تمدن انسان هاست و چهار عنصر
از ذهن خلق شده اند و ذهن از پرانا و پرانا از آگاهی خالص،در نتیچه عناصر در همه
اشکال آفرینش نقش اساسی ایفا می کنند.
با این دیدگاه،مراحل شکل گیری خلقت را چنینی می توان ترسیم نمود:
آگاهی خالص-»پرانا-»ذهن-»عناصر سازنده جهان مادی
در کل،این خلقت،مراتب مختلف ارتعاشات آگاهی است.برای انسان که جهت آموزش و
درک بیشترِ مراحل هستی در مدرسه زمین حضور پیدا کرده و در قفس ماده تاریک محبوس
شده است و چشمان بصیرت او با حجاب غفلت و نادانی به خواب رفته است و در پایین
تریین سطح آگاهی اسیر مانده است این ارتعاشات در حد علم فیزیک و شیمی و معادلات
پیچیده ریاضی مطرح می شود و فراتر از آن را نمی تواند ادراک نماید و دانش کیهانی
نامحدود برایش نامفهوم است.
دانشی که از تجربیات درونی سرچشمه می گیرد با ارزش تر از علومی هستند که از
خارجِ ما کسب شده است زیرا به ما این فرصت را می دهد تا مسایلی فراتر از حس های
معمولی و روزمره را در درون خود بجوییم و از مرز زمان و مکان و فاصله ها عبور
کنیم.در درون به آسانی می توان گذشته و آینده را بدون انتقال حضور فیزیکی نظاره
کرد.با گذشتن از خواسته های بیهوده و شکستن چهارچوب های ذهنی و بی اعتبار کردن
ارزشهای دست و پاگیر و عدم داوری می توان ذهن را آزاد کرد و تجارب عالی تری از راه
تفکر بدست آورد و به تدریج به آگاهی های متعالی تر دست یافت.موجود زنده یک شبه رشد
نمی کند بلکه به تدریج نغییر می کند.هوش انسان نیز دایما در حال رشد است.فکر به
تدریج تغییر کرده و آهسته از مرزهای محدودکننده عبور می کند.و این همان آزاد سازی
انرژی های دورنی و تبدیل ماده تاریک به انرژی یا درخشش ماده توسط عنصر آگاهی است
که ذات و روح همه دانشها است و حکمت است.و حکمت همان گمشده ی مومن است
آگاهی نور است و نور نام خداوند است.
پس ماده و انرژی قابل تبدیل به یکدیگر هستند اما ماده بدون یک انرژی کمکی
نمی تواند به آگاهی تبدیل شود.
ماده+انرژی کمی=آگاهی(شکل متعالی تر انرژی)
هرچه میزان انرژی کمکی بالاتر باشد،سطوح آگاهی نیز متعالی تر است و ماده به
ابر آگاهی یا آگاهی مطلق اتصال می یابد.
از دیدگاه دیگر،اگر ماده را فاقد شعور فرض کنیم و آگاهی را مترادف معرفت و
کمال و شعور و دانایی معنا کنیم نقش بنیانی و متحول کننده و نجات دهنده ماده از
تاریکی به سوی نور را انرژی بر عهده دارد پس تعریف تازه ای از گناه و عصمت می توان
در نظر آورد؛گناه یعنی اتلاف انرژی.
گناه یعنی کارهایی که باعث می شود بهترین بخش وجود ما بدون آنکه نتیجه خوبی
بدست آورد در مسیرهای اشتباه گمراه شده و تلف شود.و عصمت و پاکدامنی یعنی استفاده
صحیح و بجا از انرژیهایی که درون ما بودیعه گذاشته شده است.طهرات یعنی نجات بدن
فیزکی بوسیله انرژیهای پالایش یافته و آمادگی جسم و ذهن برای دریافت آگاهی های
سطوح عالی تر.
اما چگونه می توان انرژی را در بدن شناسایی،تولید و پالایش کرد؟؟
نظر آیت الله بهجت در مورد خطر گناه
آیت الله بهجت(ره):
اگر جلوی خود را در ارتکاب به گناهان نگیریم؛کارمان به انکار و تکذیب و استهزاء آیات الهی؛و یا به جایی می رسد که از رحمت خدا ناامید می شویم!
نظر آیت الله خوشوقتی:
بهترین چیزی که آدم را به خدا،به پیغمبر اکرم(ص)،به حضرات معصومین نزدیک می کند، اطاعت فرمان آنهاست.واجباتشان را انجام بدهیم محرماتشان را ترک کنیم.هیچ چیزی به این نمی رسد.اگر بخواهی بفهمی که به آنها نزدیکی یا دور ببین گناه می کنی یا نه؛اگر گناه می کنی خیلی دوری اگر گناه نمی کنی خیلی نزدیکی....
پاورقی:یکی از بهترین روشها و اصلی ترین روشهای مکاشفه و کشف و شهود استفاده و عمل کردن به حدیث سلسله الذهب است درباره ی آن تحقیق کنید