سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

۵۴ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

دستور داد به هر یک از مسلمانان،

سه دینار بدهند.

غلام سیاهی آمد و سه دنیار خود را گرفت.

مردی از انصار آنجا بود؛

به مولا گفت:

یا امیرالمومنین؛ این غلامِ من بود؛

که دیروز آزادش کردم!

آیا من و او را برابر و یکسان قرار میدهی؟!

به او فرمود:

من در کتاب خدا دقت کردم!

و هیچ مزیتی برای فرزندان اسماعیل،

نسبت به فزندان اسحاق نیافتم...

_او میزان‌حق‌و‌باطل‌بود؛

نه میزان‌سیاهی‌و‌سفیدی!

#مولای‌عالمین

| کافی‌،ج۸‌،ص۶۹

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۲۹

خانمی وارد داروخانه می شه و به دکتر داروساز میگه که به سیانور احتیاج داره! داروسازه میگه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟ خانمه توضیح می ده که لازمه شوهرش را مسموم کنه. چشم‌های داروسازه چهارتا می شه و میگه: خدا رحم کنه، خانوم من نمی‌تونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید! این بر خلاف قوانینه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد... هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این نمی شه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد. بعد از این حرف خانمه دستش رو می بره داخل کیفش و از اون یه عکس میاره بیرون؛ عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام می‌خوردند. داروسازه به عکسه نگاه می کنه و می گه: چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۶

●مولاعلی(علیه‌السلام):

 

اگرمیخواهی آزاد زندگی‌کنی،مانندبرده‌زحمت‌بکش.

 

شبتون بخیر💙

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۶

هروقت از پیام ها و تماس های کسی خسته شدین

 

ازش پول بخواین... دیگه زنگ نمیزنه😂

 

تست شده %۱۰۰👍

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۴

آورده اند که گرگی و شتری خانه یکی شدند و قرار گذاشتند که از آن پس جدایی از میان برداشته شود و دو خانواده ، یکی بشمار رود و مابین کودکان آنها هم تفاوتی نباشد.

روزی شتر برای تلاش معاش به صحرا رفت. گرگ یکی از بچه های او را خورد و در گوشه ای خزید. چون سروکله ی شتر از دور پیدا شد ، گرگ پیش دوید و گفت : ای برادر بیا که یکی از بچه هایمان نیست.

شتر بیچاره نگران شد و پرسید: یکی از بچه های من یا بچه های تو؟

گرگ پاسخ داد : رفیق بازهم من و تویی کردی؟ یکی از آن پاپهن هایمان!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۴

یکی از دانشجویان رشته ی فلسفه می گفت : در سال اولی که ما شروع به خواندن فلسفه کردیم ، هم استاد و هم دانشجو ، مطالب را درک می کردند. در سال دوم فقط استاد می فهمید و ما نمی فهمیدیم ولی در سال سوم نه او می فهمید چه میگوید و نه ما می فهمیدیم چه می خوانیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۳

هیچ وقت در جواب(چه خبرِ؟)یه نفر نتونستم خبرا رو بگم

همیشه یا گفتم:(سلامتی)

یا گفتم:(خبرا که پیش شماست....:))))

 

#تعارف_ایرانی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۲

‏ واقعا عجیبه

من با چشم خودم دیدم یارو اومد امتحان آیین نامه رو داد، رد شد؛ 

 

 

 

 

بعد رفت سوار ماشینش شد رفت😐😂

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۱

‏مامانم وقتی میخاد ازم عکس بگیره زاویه رو جوری تنظیم میکنه که هم کل فضا و منظره بیفته هم یه کوچولو از من😂😂😂😂😂😂

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۰۰

💠#ثقلین

 

🌱امام رضا علیه السلام: 

 

طوبى‏ لِمَن شَغَلَ قَلبُهُ بِشُکرِ النِّعمةِ 

خوشا به حال کسى که دلش به شکر نعمت، مشغول است!

 

 نزهة الناظر صفحه‏198

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۵۹

طرف سوسک میبینه با دعای پدر و مادر از تو کما درمیاد 

 

بعد مینویسه :

به من دل نبند وحشی تر از اونم که رامم کنی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۵۹

خانمی از یک فروشنده مسن پرسید: تخم مرغت را دانه ای چند میفروشی؟ پیرمرد پاسخ داد: 

دانه ای سه هزار تومان.

خانم."خانم پاسخ داد: 

"من ۶ تخم مرغ به قیمت ۱۵ هزار تومان می گیرم یا می روم."  

فروشنده پیر پاسخ داد: 

"خانم آنها را به قیمتی که می خواهید بخرید این شروع خوبی برای من است زیرا امروز حتی یک تخم مرغ نفروخته ام و برای زندگی به آن نیاز دارم."

او تخم‌هایش را به قیمت مناسب خرید و با این احساس که برنده شده است، آنجا را ترک کرد.  

او سوار ماشین شیک خود شد و با دوستش به یک رستوران شیک رفت او و دوستش آنچه را که می خواستند سفارش دادند.

اندکی خوردند و باقی غذای خود را گذاشتند.

آنها صورتحسابی را که به مبلغ ۴۰۰ هزار تومان بود به بهای ۵۰۰ هزار تومان پرداختند و به صاحب رستوران شیک گفتند که باقی پول را به عنوان انعام نگه دارد

این داستان ممکن است برای صاحب رستوران شیک کاملاً عادی به نظر برسد، اما برای فروشنده تخم مرغ بسیار ناعادلانه است.

سوالی که مطرح می شود این است؛

چرا وقتی از نیازمندان خرید می کنیم همیشه باید نشان دهیم که قدرت داریم؟ و چرا ما نسبت به کسانی که حتی به سخاوت ما نیاز ندارند سخاوتمند هستیم؟

یک بار در جایی خواندم که پدری با اینکه نیازی به آن چیزها نداشت از مردم فقیر اجناس گران می خرید. 

گاهی برای آنها پول بیشتری می داد. فرزندانش شگفت زده شدند.

یک روز از او پرسیدند بابا چرا این کار را می کنی؟ 

پدر پاسخ داد: این صدقه ای است که در کرامت پیچیده شده است.

اگر از جمله افرادی هستید که برای خواندن تا اینجا وقت گذاشته اید...

بدانید این پیام یک گام بیشتر تلاش برای "انسان سازی" در جهت درست است.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۰۶

راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت .

دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد .

وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند .

دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا !

رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۱ ، ۱۹:۵۸

ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﻋﻘﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﺏ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻣﯿﺰﻧﺪ،ﺍﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻋﻘﺮﺑ ﺮﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪﺍﻣﺎ ﻋﻘﺮﺏ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ .

ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﻋﻘﺮﺏ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥﺑﯿﺎﻭﺭﺩ،ﺍﻣﺎﻋﻘﺮﺏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ .

ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﻋﻘﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﮐﻪﻧﯿﺶﻣﯿﺰﻧﺪ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﯿﺪﻫﯽ؟

ﻣﺮﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺍﯾﻦ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻋﻘﺮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺶ ﺑﺰﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻃﺒﯿﻌﺖﻣﻦ ﺍﯾﻦﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﻡ

.

.

.

.

ﺭﻫﮕﺬﺭ ﮔﻔﺖ : ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯ ﺗﺎ جونت درآد!

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۱ ، ۱۹:۵۷

هیچ چیز قطعی نیست!

 

در سال ۱۹۰۲ آتشفشان کوه پله در جزیره مارتینیک فوران کرد و تمامی ۳۰ هزار نفر جمعیت شهر سنت میر کشته شدن به جز یک نفر زندانی که اونم قرار بود روز بعد اعدام بشه!

 

از نکات عجیب این حادثه وجود زندانی ۲۷ ساله ای به نام ludger sylbaris بود، که قرار بود در ۹ می ۱۹۰۲ میلادی یعنی درست یک روز بعد از وقوع آتشفشان اعدام شود، اما در کمال ناباوری تمام ساکنین این جزیره به جز این فرد جان خود را از دست دادند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۱ ، ۱۹:۵۶

• تئوری توجه و نگاه در خواب 

 

در سال ۱۹۲۰ گروهی از پژوهشگران آلمانی تئوری توجه و نگاه در خواب را آزمایش کردند آنها هنگامی ک یک کودک ب خواب رفته بود با پوشیدن لباس های عجیب و ترسناک و ماسک های وحشتناک ب اون نگاه میکردند و هنگامی ک کودک از خواب بلند میشد گریه میکرد و جیغ میزد کودک خواب هایش را بسیار وحشتناک تعریف میکرد و میگفت در خواب مردی ک او را نمی شناختم با لباس و ماسک ترسناک مرا دنبال میکرد هر بار این آزمایش روی ۳۰ کودک انجام شد و تمامی آنها نتایج یکسانی داشتند

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۱۲