سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه
به نام حضرت دوست
که هرچه داریم از اوست


اگر بخونید ممنون می شم
اگر بخونید و نظر هم بدید خیلی بیشتر ممنون می شم

توضیحات بیستر در بخش های درباره من و تماس با من در نوار بالای وبلاگ قابل مشاهده است
بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
آخرین نظرات
  • ۶ آذر ۰۳، ۲۳:۱۹ - ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
    😂👌

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سعد» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۵ ق.ظ

ماموریت بادکنکی

به نام مهربان ترین

سمیناری برگزار شد و پنجاه نفر در آن حضور یافتند.سخنران به هر یک از حاضرین بادکنکی داد و تقاضا کرد با ماژیک اسم خود را روی آن بنویسند بعد آنها را جمع کرد و در اتاقی دیگر نهاد.

سپس از حاضرین خواست که به آن اتاق بروند و هریک بادکنکی را که نامش را روی آن نوشته بود بیابد.

همه باید ظرف پنج دقیقه بادکنک خود را بیابند.

همه دیوانه وار به جستجو پرداختند؛یکدیگر را هل می دادند!به یکدیگر برخورد می کردند و هرج و مرجی راه انداخته بودند که حدی نداشت.

مهلت به پایان رسید و هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.

از همه خواسته شد که هریک بادکنکی را اتفاقی بردارد و آن را به صاحب نامی که روی آن نوشته شده است بدهد.

.

.

در کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند!

سخنران ادامه داد همچین اتفاقی در زندگی رخ می دهد.همه دیوانه وار و آسیمه سر در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ می اندازیم و نمی دانیم سعادت ما در کجا واقع شده است.



سعادت ما در سعادت و مسرت دیگران است.

به یک دست سعادت آنها را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید.

’’این است هدف زندگی’’

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۵
يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۲۲ ق.ظ

عاقبت به خیری

گویند "حر بن یزید ریاحی" اولین کسی بود که آب را به روی امام بست و اولین کسی شد که خونش را برای او داد.


"عمر سعد" هم اولین کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد برای آنکه رهبرشان شود و اولین کسی شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد!


 کی می‌داند آخر کارش به کجا می‌رسد؟


دنیا دار ابتلاست.


 با هر امتحانی چهره‌ای از ما آشکار می‌شود، چهره‌ای که گاهی خودمان را شگفت‌زده می‌کند. 

چطور می‌شود در این دنیا بر کسی خرده گرفت و خود را ندید؟


 می‌گویند خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد تا بدانی که نمی‌شود به عبادتت، به تقربت، به جایگاهت اطمینان کنی. 


 خدا هیچ تعهدی برای آنکه تو همان که هستی بمانی، نداده است.


شاید به همین دلیل است که سفارش شده، وقتی حال خوبی داری و می‌خواهی دعا کنی، یادت نرود "عافیت" و "عاقبت به خیری‌ات" را بطلبی.

 

...

‌ مرحوم دولابی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۰۱:۲۲