سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عطر» ثبت شده است

جواب محبت آدمها را به موقع بدهید، محبتهای تاریخ گذشته عطر و طعم اصلی را نخواهد داشت … 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۱ ، ۱۱:۱۲

 

چای العطور ۲۰۰ گرمی اصل با طعم عطر و قیمت مناسب به همراه ارسال به تمام نقاط 

به منظور اطلاع از قیمت و شرایط ارسال در بخش فروشگاه مجازی با ما ارتباط حاصل فرمایید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۱۴:۴۳

چای العطور پاکتی ۴۰۰ گرمی همان چای معروف العطور در بسته بندی جدید و وزن بیشتر است.برای سفارش و ارسال در بخش فروشگاه مجازی راهنمایی گذاشته شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۱۲:۵۶

(( حتما  حتما   بخوووووووووووونید    ))

 

                   (( شهید سید احمد پلارک ))


نام پدر: عباس

 تولد: ۷ اردیبهشت ۱۳۴۴   تهران

 شهادت: ۲۲ فروردین ۱۳۶۶  شلمچه

 مزار : بهشت زهرا(س).قطعه۲۶،ردیف۳۲،شماره ۲۲

*************************************************

_(( به او می‌گویند :شهید عطری ))

_خیلی‌ها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز می‌کنند و از خدای او حاجت و شفاعت می‌خواهند...


_(( از سنگ قبرش همیشه عطر گلاب و گل های معطر ترشح می‌کند، و مزارش همییییشه نمناک است..طوری که هربار مزار شهید را خشک کنی چند دقیقه بعد از طرف دیگر مزارش شروع به مرطوب شدن با گلاب میکند...))


_شب‌های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت…

 ************************************************

مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش سه کار را هرگز ترک نکرد: 

 

۱. نماز شب 

۲. غسل روز جمعه

۳. زیارت عاشورای هر صبح

 ۴. ذکر ۱۰۰ صلوات در هر روز و ۱۰۰ بار لعن بی امیه

 

23 ساله بود که شهید شد. مادرش می گوید از سن 13 سالگی نماز شبش قطع نشد...

(( نماز اول وقت چیزی بود که برایش از نان شب مهمتر بود.)) 

گاهی بعضی کارهایش همه را متعجب می کرد...

((مثلا بین هر دو رکعت نماز شبش کمی می خوابید و دوباره بیدار می شد. وقتی علت این کارش را پرسیدند گفت: آدم باید نفسش را سختی بدهد تا پاک شود.....))


سید احمد همیشه در همه عملیاتها، یک شال مشکی به سر و گردنش می بست....جالب اینکه با وجود سادات بودنش، شال سبز نمی انداخت...

فرمانده ار پی جی زن های  گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) بود و این گردان یک هیئت داشت که نامش هییت متوسلین به حضرت زهرا (س) بود؛


 هر روز بعد از نماز جماعت صبح، زیارت عاشورا خوانده می شد...شهید پلارک یکی از مشتریان پر و پا قرص این مراسم بود، اما حال او با حال بقیه خیلی فرق داشت...

(( هیچ وقت از یادم نمی رود، به محض اینکه نام حضرت فاطمه زهرا( س) می آمد خیلی شدید گریه می کرد؛ او ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت.))

 ***********************************************

                ((ستاره ای از اسمان شهادت ))


خدمت به رزمنده ها را دوست داشت... مثل همیشه برای(( سرکوبی و مبارزه با نفس ))دوطلباااانه مشغول نظافت دستشویی ها بود... برایش مهم نبود که بدنش همیشه بوی بد توالتها را بدهد.... 


((که  در یک حمله هوایی که در حال نظافت دستشویی ها بود که موشکی به آن‌جا برخورد می‌کند و او شهید و در زیر آوار مدفون می‌شود...))


بعد از بمباران، هنگامی‌که امدادگران در حال جمع‌آوری زخمی‌ها و شهیدان بودند، متوجه می‌شوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می‌آید. وقتی آوار را کنار می‌زدند با پیکر پاک این شهید روبرو می‌شوند که غرق در بوی گلاب بود. 


(( هنگامی‌که پیکر آن شهید را به خاک می‌سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس می‌شود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک می‌باشد به‌طوری‌که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب می‌شود.))



((هرکس متن رو خوند جهت سلامتی وتعجیل در فرج اقا امام زمان(عج)و شادی روح پرفتوح شهید بزرگوار سید احمد پلارک و ارواح طیبه شهدا فاتحه و صلوات بفرستد و لطفا به اشتراک بگذارید...))

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۴۵

 (گاندی)


اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد ﻗﻄﻌﺎً می میرد؛

ﭼﻪ در درﯾﺎ، ﭼﻪ در رؤﯾﺎ، چه در دروغ، ﭼﻪ در ﮔﻨﺎﻩ،

چه در خوشی، چه در قدرت، چه در جهل، چه در انکار، 

چه در حسد، چه در بخل، چه در کینه، چه در انتقام.

.

.

مواظب باشیم غرق ﻧﺸﻮﻳﻢ! 

انسان بودن، خود به تنهایی یک دین خاص است که پیروان چندانی ندارد…


در تفاوت عاشق بودن و دوست داشتن

دوست داشتن مثل حرکت با قایق از توی دریاست حالا آرام یا طوفانی اما عشق موقعی هستش که توی دریا بخوای شنا کنی و بدونی غرق می شی  یا دوست داشتن مثل رفتن به یک مزرعه گل می مونه هر طرف که بری گلهای قشنگی رو می بینی که هرکدوم عطر و بوی خودشون رو دارند و زیبایند و هربار بیشتر چرخ می زنی و گلهای بیشتری رو می بویی اما عشق وقتیه که گلی رو دیدی به خاطر اون حاضر نشی حتی سمت گلهای دیگه بری یا حتی اگه هم رفتی بازهم عطر اون گل رو فراموش نکنی این یعنی عاشق اون گل شدی اونقدر عشق پیش می ره که من از بین خواهد رفت و فقط محبوب وجود دارد آنقدر که منم تبدیل به توام خواهد شد

اما هیچ کجا در عشق عجیب نیست اما در فرمول عشق جای عجیبی وجود دارد آنجا به خاطر عشقت آنقدر دوستش داشته باشی که مجبور باشی ازش متنفر باشی یا آنقدر در کنارش بودن را بخواهی که برای آن مجبور به دورشدن باشی نمی دانم چرا ولی زلیخا آنقدرها هم عاشق نبود عاشق واقعی یوسف بود که تمام عشقش را با خدا می دید که خدا و امانتش در قلب یوسف بود که گفت فرار کن حتی اگر درها قفل باشد من برایت باز می کنم زلیخا عاشق نبود اما اصرار داشت و اصرار کرد تا سالها بعد بالاخره تاثیر کرد یوسف امانت شناس بود که خیانت در امانت نمی کند این امانت و عشق هنوز هم بازی ها دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۵