بغلم کن
درنیمه شب خستهی تهران بغلم کن
در بارش بیوقفهی باران بغلم کن
در ساعت تنهایی یک کوچهی بنبست
در اوج ترافیک خیابان بغلم کن
من ساده از احساس دلت دست کشیدم
حالا که شدم سخت پشیمان بغلم کن
نگذار که سرما به تنم اُخت بگیرد
اینبار تو در چشم رقیبان بغلم کن
بیدلهره و دغدغه از مهر گذر کن
یکبار دگر چندم آبان بغلم کن
مسعود کاظمی