سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه
به نام حضرت دوست
که هرچه داریم از اوست


اگر بخونید ممنون می شم
اگر بخونید و نظر هم بدید خیلی بیشتر ممنون می شم

توضیحات بیستر در بخش های درباره من و تماس با من در نوار بالای وبلاگ قابل مشاهده است
بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
آخرین نظرات
  • ۶ آذر ۰۳، ۲۳:۱۹ - ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
    😂👌

۴۳۷ مطلب با موضوع «داستان کوتاه و ادبی» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ب.ظ

آرایشگاه حیوانات

آرایشگاه حیوانات!


داشتم از کنار یه مغازه رد میشدم، که اسمش توجهم رو جلب کرد: "آرایشگاه و سلمانی حیوانات"! رفتم تو، دیدم دارند پشم و موی دو تا سگ رو کوتاه میکنند. از صاحب معازه پرسیدم میتونم عکس بگیرم؟ جواب داد: اگر صاحب سگ نیستید نه، نمیتونید عکس بگیرید. یه جورایی ورود به حریم خصوصی محسوب میشد!

از مغازه اومدم بیرون و پیش خودم گفتم عجب فرهنگ خوبی! بدون اجازه نمیشه به حریم خصوصی افراد وارد شد. بلافاصله یک لحظه به ذهنم اومد کاشکی بمبها هم برای ورود به خانه یمنی‌ها اجازه میگرفتند!  مطمئنم کودکان یمنی اجازه نمیدادن!

شما چی فکر میکنید؟ اجازه میدادن؟؟!


*خاطره یک ایرانی مقیم آمریکا


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۴
دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۸ ب.ظ

نظر شما در مورد مجموعه بابا لنگ دراز چیست؟

اظهارنظر رهبر انقلاب درباره فیلم «بابالنگ‌دراز»


چینی‌فروشان از مدیران سابق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان:

🔹در دیداری رهبر انقلاب فرمودند فیلم بابا لنگ‌ دراز را بیاورید من ببینم چون داستان آن را در گذشته خوانده‌ام و می‌خواهم فیلم آن را نیز ببینم. 

🔹رهبری فرمودند: این فیلم یک فیلم سالم است ولی با رویکردی آمریکایی یعنی شما پرچم آمریکا را در تمام صحنه‌ها می‌بینید و ما اگر تمام وقت خود را صرف چنین کاری کنیم موفق بوده‌ایم.

fna.ir/PI3YMP


➕داغ|فوری‌|متنوع: telegram.me/joinchat/AsBo_zwErgsE9vGXfddIvA

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۸
جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۱ ب.ظ

دیالوگ قشنگ لوک خوش شانس

وقتی لوک با بیلی د کید-بیلی بچه اه,شخصیتی که فقط توی کتاب داستانها بزرگ شده بود و اصلا هم توانایی ای حتی در ساده ترین کارها نداشت-که دستش بسته بود وارد اتاق کلانتر شهر میشه و ازش درخواست یه بازداشتگاه می کنه کلانتر از ترسش میگه اینجا جا نداریم برید شهر بعدی،لوک میگه ما از اونجا-شهر بعدی-میایم.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۱
دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۵۰ ب.ظ

انقد اذیت نکن...

هر وقت خواستید کسی که دوسِتون داره رو زیاد اذیت کنید ملتفت به این باشید که شاید او هم مثل وحشی بافقی چنین عقیده‌ای داشته باشه:


دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم


رم دادن صید خود از آغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۵۰
سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۰۴ ب.ظ

عارفی را گفتند....

عارفی راگفتند :دنیا را چگونه می بینی ؟

گفت :آنچنان که بدون رضایت من برگی ازدرخت نمی افتد!

گفتند :مگرخدایی تو؟

گفت :نه ،راضی ام به رضای خدا


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۴
سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۰۲ ب.ظ

مرد و مورچه

مردی مورچه ای را دید که خاکهای پای کوه را جابجا می کند، به او گفت چه میکنی؟🤔🤔


مورچه گفت معشوقه ام گفته اگر کوه را جابجا کنی به وصال تو در خواهم آمد😍😍


مرد نگاهی کرد و گفت حتی اگر عمر نوح هم داشته باشی این کار امکان پذیر نیست😔😔


مورچه گفت خودم هم می دانم اما برای عشقم تمام سعی خود را خواهم کرد😰😰


مرد که بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود مورچه را له کرد و گفت: 📢 📢




پس بمیر بدبخت زن ذلیل  😂😂



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۲
دوشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۵ ق.ظ

کافیست

دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی است

تو مرا باز رساندی به یقینم، کافیست


قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم، کافیست


گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم، کافیست


من همین قدر که با حال و هوایت-گهگاه-

برگی از باغچه ی شعر بچینم، کافیست


فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز

که همین شوق مرا، خوبترینم! کافیست


👤محمد علی بهمنی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۰۵:۲۵
شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۴ ق.ظ

اندر طلب دوست

‏اندر طلب دوست همی بشتابم
‏عمرم به کران رسید و من در خوابم

‏گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
‏این عمر گذشته را کجا دریابم ؟

‏⁧ 👤 مولانا ⁩ | رباعی ۱۱۵۳
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۴
جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ

یا مادرته یا عاشقته...

کسی که میدونه اشتباه کردی و بازم ازت دفاع می‌کنه...

یا عاشقته یا مادرت... 


  عزت ‌اله انتظامی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۵
جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ق.ظ

مشکل رک حرف زدن ما ایرانیا

ما ایرانیا از اولم با رک حرف زدن مشکل داشتیم،
ده بیت شعر مى خونى چهل تا آرایه و استعاره از توش در میاد
یکى یبار نیومد عین آدم بگه دردش چیه
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۴
پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۰ ق.ظ

به غیر از ....

کسی با موج موهایت کنار آمد 

به غیر از من ؟


کسی با هستی اش پای قمار آمد 

به غیر از من ؟


کدامین سنگدل فکر شکار افتاد 

غیر از تو ؟


کدام آهو به میدان شکار آمد 

به غیر از من ؟


تمام شهر در جشن تماشا ی تو 

حاضر شد !


تمام شهر آن شب در شمار آمد 

به غیر از من..


👤حسین زحمتکش



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۴:۱۰
شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۰ ب.ظ

راه عشق ۷۲

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جزآنکه جان بسپارند چاره نیست


هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست


ما را زمنع عقل مترسان و می بیار 

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست 


از چشم خود بپرس که ما را که می کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست 


او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست


فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست


نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست






تعبیر غزل:باید قدر خود و لحظات زندگی را بدانی،از فرصت ها به بهترین نحو بهره ببر! سرانجام امر، چندان قابل پیش بینی نیست، ولی اگر به هوش باشی و به موقع عمل کنی،به نیتجه خواهی رسید. ان شا الله!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۷:۴۰
سه شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۳۷ ق.ظ

مرد و مرگ

یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش …


مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ..


مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا …


مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه …


مرده گفت : حدداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر …


مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره. توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت …


مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت .


مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست ... و منتظر شد تا مرگ بیدار شه …


مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت…


بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۷:۳۷
پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۵ ق.ظ

ماموریت بادکنکی

به نام مهربان ترین

سمیناری برگزار شد و پنجاه نفر در آن حضور یافتند.سخنران به هر یک از حاضرین بادکنکی داد و تقاضا کرد با ماژیک اسم خود را روی آن بنویسند بعد آنها را جمع کرد و در اتاقی دیگر نهاد.

سپس از حاضرین خواست که به آن اتاق بروند و هریک بادکنکی را که نامش را روی آن نوشته بود بیابد.

همه باید ظرف پنج دقیقه بادکنک خود را بیابند.

همه دیوانه وار به جستجو پرداختند؛یکدیگر را هل می دادند!به یکدیگر برخورد می کردند و هرج و مرجی راه انداخته بودند که حدی نداشت.

مهلت به پایان رسید و هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.

از همه خواسته شد که هریک بادکنکی را اتفاقی بردارد و آن را به صاحب نامی که روی آن نوشته شده است بدهد.

.

.

در کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند!

سخنران ادامه داد همچین اتفاقی در زندگی رخ می دهد.همه دیوانه وار و آسیمه سر در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ می اندازیم و نمی دانیم سعادت ما در کجا واقع شده است.



سعادت ما در سعادت و مسرت دیگران است.

به یک دست سعادت آنها را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید.

’’این است هدف زندگی’’

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۵
پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۹ ق.ظ

زن عقل ندارد؟!؟!

جوانی گفت زن عقل ندارد

شیخ در جوابش گفت بی عقل زنی در این بود که جاهلی مثل تو را ۹ ماه در شکم پرورش داد ۲ سال تو را شیر داد ۲۰ سال منتظر شد تا ادمی مثل تو را بزرگ کند که به او توهین کنی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۹
پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۳ ق.ظ

کلاغ پر

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۳
سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۴۲ ق.ظ

برای همیشه دوستت دارم

گونه ات آلو، لبت انگور و اندامت هلو

خانه ات آباد بانو، میوه هایت درهم است


خواستم یک شاخه گل باشعر تقدیمت کنم

غیرتم آهسته مى گوید؛  نکن، نامحرم است


#مخاطب_خاص

امیدم اول به خدا دوم مادرم حضرت زهرا(س) که مادری برای تو هم می کنه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۲:۴۲
سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۹ ق.ظ

که چه؟

دختر ِ فالوده موی ِ شهر ِ شیرازی که چه؟

    بستنی لب، طالب ِ لیسیدن و گازی که چه؟


    مشتری هایت فراوان و سرت خیلی شلوغ

    پسته چشم و روسری وانیلی و نازی که چه؟


    اخم و تخمت آبلیمو، خنده هایت چون شکر

    باز معجونی ملس از این دو میسازی که چه؟


    ادعایت میشود شاخه نبات ِ حافظی

    هی تفال میزنی و کاشف ِ رازی که چه؟


    قند ِ خون ِ شهر را خیر ِ سرت بالا نبر

    اینهمه شیرین زبان هستی و طنازی که چه؟


    چون که دستم هست خالی بی محلی میکنی

    رویگردان از منی و غرق ِ آوازی که چه؟


    بیشتر چون میشوم پاپیچ ِ با من بودنت

    طعنه بارم میکنی دستم میاندازی که چه؟


    پیش ِ من خود را نگیر و آن یخت را باز کن

    سردمهری، گیرم اصلن اهل ِ قفقازی، که چه؟


    گرچه هستم یک پیاده، عاقبت کیش ِ منی

    شاهی و عارت میاید عشق ِ سربازی که چه؟


    بعد از این مال ِ خودم شو، شعرهایم مال ِ تو

    "نه" نگو و حلقه را بردار، لجبازی که چه؟


    عاشقانه های #شهراد_میدرى


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۲:۳۹
پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۱ ق.ظ

زندگی باید کرد

زندگی خالی نیست

مهربانی هست،

سیب هست،

ایمان هست، 

آری،

تا شقایق هست،

زندگی باید کرد.


🖊سهراب سپهری



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۹:۲۱