لایق
لایق پرسش است کسی مثل توکه دراین بی مهری ها بی چشم داشت محبت میکند...
لایق پرسش است کسی مثل توکه دراین بی مهری ها بی چشم داشت محبت میکند...
نامی شدن کرب و بلا از حرمین است
یک سوی اباالفضل و دگر سوی حسین است
آن پل که خدا گفته صراط است یقیناً
از روز ازل شارع بین الحرمین است
گله هارابگذار!
ناله هارابس کن!
روزگارگوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را...
فرصتی نیست که صرف گله وناله شود!
تابجنبیم تمام است تمام!!
مهردیدی که به برهم زدن چشم گذشت....
یاهمین سال جدید!!
بازکم مانده به عید!!
این شتاب عمراست ...
من وتوباورمان نیست که نیست!!
***زندگی گاه به کام است و بس است؛
زندگی گاه به نام است و کم است؛
زندگی گاه به دام است و غم است؛
چه به کام و
چه به نام و
چه به دام...
زندگی معرکه همت ماست...زندگی میگذرد...
زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛
زندگی گاه به جان است و جفایت بکند؛
زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛
چه به نان
و چه به جان
و چه به آن...
زندگی صحنه بی تابی ماست...زندگی میگذرد...
زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛
زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد؛
زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد؛
چه به راز
و چه به ساز
و چه به ناز...
زندگی لحظه بیداری ماست...زندگی میگذرد...
هیچکس را در زندگی مقصر نمی دانم...
از خوبان "خاطره"
و از بدان "تجربه"
میگیرم...!
بدترین ها "عبرت" میشوند...!
وبهترین ها"دوست"
حرف اشتباهیست که میگویند...
با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.
اگر چنین بود!!!
از منیت و شخصیت هر کس چیزى باقى نمیماند.
هرکس هر چه به سرت اورد فقط خودت باش.
اگر جواب هر جفایى بدى بود.
داستان زندگی ما خالى از ادم های خوب بود.
اگر نمیتوانى ادم خوبه ى زندگی کسى باشى.
اگر براى یاد دادن تنها همان خوبى هایى که خودت بلدى ناتوانت کردند
اگر همان اندک مهربانیت را از بر نشدند.
اگر خوبى کردى و بدى دیدى.
کنار بکش!!!
اما بد نشو...
زیرا این تنها کاریست که از دستت بر میاید.
مهم نیست با تو چه کردند.
تو قهرمان زندگی خودت بمان
تو ادم خوبه ى زندگی خودت باش
با وجدانت اسوده بخواب.
سرت را پیش خدایت بالا بگیر.
و بخاطر همه چیز شاکر باش...
خواجه شمس الدین محمد شیرازی شاعر و حافظ قرآن، متخلص به حافظ و معروف به لسان الغیب از بزرگترین شاعران غزل سرای ایران و جهان به شمار می رود.
حافظ را نمی توان از سنخ شاعران تک بعدی و تک ساحتی محسوب و تفکر شاعرانه اش را تنها به یک وجه خالص تفسیر و تاویل کرد. شعر حافظ دارای ابعاد گوناگون و متنوع سرشار از راز و رمز و پرسش از حقیقت هستی است. او از بزرگترین شاعران نغزگوی ادبیات فارسی است.
حافظ (همچنانکه از تخلص او برمی آید) قرآن را از حفظ داشت و به چهارده شکل (قرائت هفتگانه) می خواند . او مردی بود ادیب، عالم به علوم ادبی و شرعی و آگاه از دقایق حکمی و حقایق عرفانی. استعداد خارق العاده او در تلفیق مضامین و آوردن صنایع گوناگون بیانی در غزل او را سرآمد شاعران زمان خویش و حتی تمامی شاعران زبان فارسی کرده است.
او بهترین غزلیات مولوی، سعدی، کمال، اوحدی، خواجو و سلمان را استقبال کرده است اما دیوان او به قدری از بیتهای بلند و غزلیات عالی و مضمونهای نو پر است که این تقلیدها و تأثرها در میان آنها کم و ناچیز می نماید. علاوه بر این، مرتبه والای او در تفکر عالی و حکمی و عرفانی و قدرتی که در بیان آنها به فصیح ترین و خوش آهنگ ترین عبارات داشته، وی را به عنوان یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین شاعران ایران قرار داده و دیوانش را مورد قبول خاص و عام ساخته است.
این نکته را نباید فراموش کرد که عهد حافظ با آخرین مراحل تحول زبان فارسی و فرهنگ اسلامی ایران مصادف بود. از این روی زبان و اندیشه او در مقایسه با استادان پیش از وی به ما نزدیک تر است و به این سبب است که ما حافظ را بیشتر از شاعران خراسان و عراق درک می کنیم و سخن او را بیشتر می پذیریم.
دیوان کلیات او مرکب است از غزلیات، چند قصیده، قطعه، رباعی و دو مثنوی کوتاه با نامهای " آهوی وحشی " و "ساقی نامه".
از نکات قابل توجه درباره دیوان حافظ، رواج "فال گرفتن" (تفأل) از آن است که سنتی تازه نیست و از دیرباز درمیان آشنایان شعر او متداول بوده است و چون در هر غزلی از دیوان حافظ می توان- به هر تأویل و توجیه- بیتی را حسب حال فال گیرنده یافت، او را " لسان الغیب " لقب داده اند.
هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
موفق
باشید
خوب و بد هر چه نوشتند به پای خودمان
انتخابــی است کـــه کردیم برای خودمان
این و آن هیچ مهم نیست چه فکری بکنند
غـــم نداریم، بــــزرگ است خدای خودمان
بگذاریم که با فلسفهشان خوش باشند
خودمان آینــــه هستیــــم برای خودمان
ما دو رودیم کــــه حالا سرِ دریا داریم
دو مسافر یله در آب و هوای خودمان
احتیاجی بـــه در و دشت نداریم، اگـر
رو به هم باز شود پنجرههای خودمان
من و تـو با همه ی شهر تفاوت داریم
دیگران را نگذاریم بــه جـــای خودمان
درد اگر هست برای دل هم می گوییم
در وجــود خودمان است دوای خودمان
دیگران هرچه کــه گفتند بگویند، بیا
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان
شاععر مهدی فرجی
ﺯﻏﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺭﺍ
ﮐﻨﺎﺭ ﺯﻏﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ
ﺗﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻮﺩ،
ﭼﻮﻥ ﻫﻤﻨﺸﯿﻨﯽ ﺍﺛﺮ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻏﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻣﻮﺷﯿﻢ؛
ﺍﮔﺮ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺑﻨﺸﯿﻨﯿﻢ
ﮐﻪ ﺭﻭﺷﻨﻨﺪ
ﮐﻪ ﮔﺮﻣﺎ ﻭ ﺣﺮﺍﺭﺗﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ...
ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻃﺒﻊ ﺁﻥ ﻫﺎ
ﻧﻮﺭ ﻭ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﻭ ﮔﺮﻣﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ .
ﭘﺲ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﺒﺨﺸﺪ!
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﯾﻚ ﻣﻌﺠﺰﻩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮔﺎﻡ ﻫﺎﯾﺶ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ..
ﻛﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻮﯼ …
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ…
ﺩﺭﺩﺵ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻣﻐﺰ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺣﺲ ﻣﯽﻛﻨﯽ
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﯾﻚ ﺣﺲ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺳﺖ،
ﻫﯿﭻﻛﺲ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻤﺎﻥ ﻛﻨﺪ
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻮﻉ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ،
ﺗﻌﺒﯿﺮﯼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ
ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﯽ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ .
خوشبختی لذت بردن از لحظه اکنون است
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﯾﺘﯿﻢ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺖ ، ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﯾﺎ ﯾﻬﻮﺩﯼ، ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ دم در ﻭ ﻣﯿﺮﻭﯼ ..
.
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻣﺴﻠﻤﯿﻨﯽ ﯾﺎ ﯾﮏ ﺷﺎﮐﯽ ﺳﺎﺩﻩ،
ﻣﯿﺮﻭﯼ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺷﺎﻫﺪ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺣﮑﻢ ﺑﻪ ﻧﻔﻌﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐند
ﺍﻭ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺭﻓﺘﯽ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺑﻮﺩ
ﺍﺻﻼ .... ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮقى ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﺧﻠﺨﺎﻝ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺯﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﺭآﻭﺭﻧﺪ ﯾﺎ ﯾﻬﻮﺩﯼ
ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﻕ ﮐﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮﻕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻠﺜﻮﻡ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺍﺳﺖ
ﯾﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﺮ ، ﺍﺑﺮﻭ ﺩﺭﻫﻢ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ ﻭ ﻣﺆﺍﺧﺬﻩ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ..
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺍﺯﺗﻮ ﮐﻤﮏ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﺳﻬﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻋﻘﯿﻞ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ...
ﺁﻫﻦ ﮔﺪﺍﺧﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﺧﺮﯼ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﮐﻨﯽ ...
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺣﺘﯽ ﮐﻌﺒﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯽ ﺷﮑﺎﻓد ﻭ ﺑﻪ آﻏﻮﺷﺖ ﻣﯿﮑﺸﺪ ......
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﭘﺸﺖ ﻫﺮ "ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻮﺩ" ﻫﺴﺖ ... !
ﯾﮏ ﮐﻢ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﯼ ﭘﺸﺖ "ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ" ﻫﺴﺖ ... !
ﻗﺪﺭﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﭘﺸﺖ "ﺑﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﺻﻼ" ﻫﺴﺖ ... !
ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺧﺮﺩ ﭘﺸﺖ "ﭼﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ" ﻫﺴﺖ ... !
ﻭ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺩﺭﺩ ﭘﺸﺖ "ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ" ﻫﺴﺖ
فن پاسخ دادن...
مردی بطور مسخره به مرد ضعیف الجسمی گفت تو را از دور دیدم فک کردم زن هستی و آن مرد جواب داد منم تو را از دور دیدم فکر کردم مرد هستی.
☑فن پاسخ دادن...
چرچیل وزیر چاق بریتانیا به برناردشو که وزیر لاغری بود گفت هرکس تو را ببیند فکر میکند بریتانیا را فقر غذایی فرا گرفته است . برناردشو جواب داد : و هرکس تو را ببیند علت این فقر را میفهمد .
☑فن پاسخ دادن...
ملا نصرالدین وارد روستایی شد و یکی از اهالی به او گفت ملا من تو را از طریق الاغت میشناسم و ملا جواب داد : اشکالی ندارد چون الاغها یکدیگر را خوب میشناسند.
☑فن پاسخ دادن...
مردی به زنی گفت تو چقدر زیبا هستی. زن گفت کاش تو هم زیبا میبودی تا همین حرف را بهت میگفتم . مرد گفت اشکالی ندارد تو هم مث من دروغ بگو.
☑فن پاسخ دادن...
زوج جوانی در کنار هم نشسته و دختره شدیدا غمگین است. شوهرش بهش گفت : تو دومین دختر زیبایی هستی که توی عمرم دیدم. و دختر با حالت تعجب پرسید پس اولیش کیه؟ شوهر گفت : خودت هستی وقتی تبسم روی لب داری.
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.
اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من
گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت
به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت
گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت
و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم
از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول
رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم
چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست؛
تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های امریکا در برداشت - ترجمه ی فارسی جوک به شکل زیر است :
مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف آنها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و میگوید :
< تو یک قهرمانی >
فردا در روزنامه ها می نویسند :
یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد ...
.
.
.
اما آن مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم
پس روزنامه های صبح می نویسند:
آمریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد .
آن مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم
از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی
< من ایرانی هستم >
فردای آن روز روزنامه ها این طور می نویسند :
یک تند روی مسلمان ;
سگ بی گناه امریکایی را کشت .
این متن قشنگ کمی آرامش میده
================
آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
" نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او ”قدمی بردار : سکوت گورستان رامیشنوى؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...
میرسد روزی ک هرگز در دسترس نخواهیم بود ...!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ
ﻋﻤﯿﻖ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ
بودن را
ﺑﭽﺶ
ﺑﺒﯿﻦ
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ
ﻭﺑﺎﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن....
مامور سرشماری : سلام . مادر جان میشه لطفا بیای دم در ؟ سلام پسرم .. بفرما ؟ از سر شماری مزاحمت میشم .
مادر تو این خونه چند نفرید ؟ اگه میشه برو شناسنامه هاتونو بیار بنویسمشون .. .
مادر لای در رو بیشتر باز کرد و با سر گردنش سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت ... چشماش پر شد اشک و گفت : پسرم قربونت برم میشه ما رو فردا بنویسی ؟ مادر چرا ؟ مگه فردا میخواید بیشتر بشید ؟!! برو لطفا شناسنامتو بیار وقت ندارم .
آخه پسرم 31 سال پیش رفته جبهه هنوز برنگشته شاید فردا برگرده ... بشیم دو نفر .
سر شمار سری انداخت پایین و رفت .
مغازه دار میگفت الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون کلید خونش رو میده به من و میگه : آقا مرتضی اگه پسرم اومد کلید رو بده بهش بره تو ... چایی هم تو سماور حاضره ... آخه خستس باید استراحت کنه ...؛
شادی روح همه اونایی که از جان خودشون گذشتند و رفتند تا ما باشیم...؛ شادی روح غیور مردانی که ایستادند وتسلیم نشدند تاما بمانیم صلوات .😔
و قربونه مامانای مهربون.
"شیر کنید"
درپس پرده یک ظهر غریب
من ویک خواب عجیب
رازها درپس این خواب نهان است
من کویری بودم
خالی ازشورونشاط
خالی ازنغمه مرغان خوش آواز بهار
وفقط من بودم وناله مبهم باد
خارهم ازدل دیوانه من می رویید
آسمانم خالی
ودراین پهنه ندیدم ابری
پس خودم باریدم
آنقدر باریدم تا کویرم گل داد
گلی از عشق،درونش رویید
پس توهم باران باش.....
به کویر دل خود سخت ببار
وبرون کن زدلت نفرت و بیزاری را
وفقط عشق بورز.........به خودت وهمه انسانها
مشاعره(مشاجره)بسیار زیبا وخواندنی
حافظ شیرازی:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
//////////////////////////////////////////////
صائب تبریزی:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
/////////////////////////////////////////////
شهریار:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
/////////////////////////////////////////////
خانم دریایی:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورده دنیا را
نه جان و روح می بخشم، نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر، ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت ،عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پاها را
فقط می خواستند اینها، بگیرند وقت ماها را
/////////////////////////////////////////////
آقای کامران سعادتمند:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
نه او را دست و پا بخشم، نه شهری چون بخارا را
همان دل بردنش کافی که من را بی دلم کرده
نمی خواهم چو طوطی من، بگویم این غزلها را
غزل از حافظ و صائب و یا دریایی بی ذوق
و یا آن شهریار ترک که بخشد روح اجزا را
میان دلبر و دلدار، نباشد حرفِ بخشیدن
اگر دلداده می باشید، مگویید این سخن ها را
///////////////////////://///////////////////
حجت الاسلام پاشاپور(عارف تهرانی):
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
شعار و حرف پُر کرده، تمام ادعاها را
یکی بخشیده چون حافظ ، سمرقند و بخارا را
یکی چون صائبِ تبریز ، سر و دست و تن و پا را
از این سو شهریار داده ، تمام روح اجزا را
از آن سو بانو دریایی ، گرفته حال ماها را
سعادتمند شاعر نیز ، فقط گفت و نداد هرگز
نه ملک و نه بخارایی ، نه روح و نه تن و پا را
ولی من می شناسم کس ، که او نه گفت و نه دم زد
بدون حرف عمل کرده ، تمام ادعاها را
کسی که خانمانش را ، رها از بهر جانان کرد
بدون منتی بخشید ، سر و دست و تن و پا را
و او اهسته و آرام ، برای عشق محبوبش
فدا کرده به گمنامی ، تمام روح و اجزا را
اگر خواهی بدانی کیست ، وجودت از سجود اوست
تمامی خودش را داد ، به ما بخشیده دنیا را
نه گفتش ترک شیرازی ، نه گفتش خال هندویش
و او نامش "شهید" است او ، عمل کرد ادعاها را ...
تقدیم به همه ی شهدای زنده ی کشورم،جانبازان عزیز...🌹🌹🌹
گفتگوی بسیار زیبای کعبه با کربلا:
گفت باکرب وبلاکعبه من ازتوبرترم*
تو بیابانیّ و من بیت خدای اکبرم*
کربلا درپاسخش گفتااگرتو خانه ای*
من همه خون خدامیجوشد ازبام و درم*
کعبه گفتامردو زن برگردمن آرد طواف*
من مَطاف مسلمین ازکِهتروازمِهترم*
کربلا گفتاچه گویی هرشب آدینه من*
میزبان انبیا از اوّلین تا آخرم*
کعبه گفتا انبیا برگردمن گردیده اند*
توکجا ومن کجا تودیگری من دیگرم*
کربلاگفتاکه روح انبیاراکعبه ای است*
آن منم، زیرا مزار زاده ی پیغمبرم*
کعبه گفتامرتضی درمن به دنیا آمده*
این شرافت بس،که من خود زادگاه حیدرم*
کربلا گفتا علی بوده سه شب مهمان تو*
من حسینش راگرفتم تاقیامت دربرم*
کعبه گفتامن صفاو مروه دارم در کنار*
وصف اسماعیل باشدخاطرات هاجرم*
کربلا گفتا منم در خیمه گاه و قتلگاه*
سعیِ هفتاد ودو ثارالله را یاد آورم*
کعبه گفتا چاه زمزم را کنارمن ببین*
سالها و قرنها جوشد زدامان کوثرم*
کربلا گفتا که زمزم راچه باخون حسین*
زمزم تو آب ومن خون خداراساغرم*
سلام الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام"
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ.... ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ.
ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ
ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ
ﯾﮏ ﺳﺮﺍﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.………. زندگی کن
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ .
ﻗﺼﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ ....
ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ .
ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ....
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ....
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ....
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛
ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ....
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ
-
- این متن قشنگ کمی آرامش میده
================
دل بــســـپــار...
به آتشی که نمى سوزاند
" ابراهیم " را
و دریایى که غرق نمی کند
" موسى " را
نهنگی که نمیخورد
"یونس"را
کودکی که مادرش او را
به دست موجهاى " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
" نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او ”قدمی بردار : سکوت گورستان رامیشنوى؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...
میرسد روزی ک هرگز در دسترس نخواهیم بود ...
خاک آنتن نمیدهد ک نمیدهد...!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ
ﻋﻤﯿﻖ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ
بودن را
ﺑﭽﺶ
ﺑﺒﯿﻦ
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ
ﻭﺑﺎﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن....
مناجات بسیار زیبای شهید چمران:
خدایا...
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت...
اما شکایتم را پس میگیرم...
من نفهمیدم...
فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت...
نگاهم به تو باشد...
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنارمن نیست...
معنایش این نیست که تنهایم...
معنایش اینست که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت...
با تو تنهایی معنا ندارد...
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم...
دوستت دارم خدای من