گریه ی ما
سالها گریه به تو جرم تلقی میشد
گریه هر شب ما برکت روح الله است
سالها گریه به تو جرم تلقی میشد
گریه هر شب ما برکت روح الله است
مریضم پسربچه ۷ ساله بود، بهش میگم: قشنگم دردی که الان داری، از ۱۰ تا چند تاست؟
گفت ۲ تا.
گفتم واسه ۲ تا داری اینجوری گریه میکنی؟ گفت: آخه من بچه ام:))
یا حسین بن علی ❤️
خون گرم تو هنوز از زمین می جوشد
هر کجا باغ گل سرخی هست
آب از این چشمه ی خون می نوشد
کربلایی است دلم....
شعر هوشنگ #ابتهاج برای #امام_حسین علیهالسلام
کیا این شعر مرحوم قیصر امین پور رو یادشونه؟
باز هم اول مهر آمده بود
و معلم آرام
اسم ها را می خواند:
اصغر پورحسین!
پاسخ آمد:
حاضر
قاسم هاشمیان!
پاسخ آمد:
حاضر
اکبر لیلازاد
....
پاسخش را کسی از جمع نداد
بار دیگر هم خواند:
اکبر لیلازاد!
...
پاسخش را کسی از جمع نداد
همه ساکت بودیم
جای او اینجا بود
اینک اما، تنها
یک سبد لاله ی سرخ
در کنار ما بود
لحظه ای بعد، معلم سبد گل را دید
شانه هایش لرزید
همه ساکت بودیم
ناگهان در دل خود زمزمه ای حس کردیم
غنچه ای در دل ما می جوشید
گلِ فریاد شکفت!
همه پاسخ دادیم:
حاضر!
ما همه اکبر لیلازادیم!
شعر ایرج میرزا برای شهادت حضرت علی اکبر (ع)
رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالت آن داغدیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند
تا تقویت شود دل محنت کشیده را
یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکنندش از دل، خار خلیده را
القصه هرکس به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟
آیا که غمگساری و اندُهبری نمود
لیلای داغدیدۀ محنتکشیده را
بعد از پسر دل پدر آماج تیغ شد
آتش زدند لانۀ مرغ پریده را
بعد از آنی که سرت را بر سر نیزه زدند
خیمههایت سوخت؛ اما موی طفلان بیشتر
بر لب هرکس که نامت بود، او را میزدند
خواهرت در آن هیاهو داد تاوان بیشتر
داشت مادر شیر، اما کودکی دیگر نداشت
آب وا شد، مادر اما شد پریشان بیشتر
شاعر: @mhmehrkish
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم
پی ابقایِ قَد قامَت، به ظهر روز عاشورا
برای گفتن اللّهاکبر، اکبر آوردم...
علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست
ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم
اگر با کشتن من دین تو جاوید میگردد
برای خنجر شمر ستمگر، حنجر آوردم
برای آنکه قرآنت نگردد پایمال خصم
برای سُمّ مرکبها، خدایا پیکر آوردم
علی، انگشتر خود را به سائل داد اما من
برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم...
من «ژولیده» میگویم، حسین بن علی گفتا:
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
✍️ #ژولیده_نیشابوری
#
امام حسین علیه السلام :
من به نماز عشق می ورزم
عشقیعنیاینکهزهرا،هرسحربعدازنماز
ساعتیمحوِتماشای ِعلیمیایستاد ؛💙
حیرتم بیشتر شد،
وقتی که دانستم علی(ع)، شیر میدان جنگ،
همسرش فاطمه را
با جمله جانعلیبهفدایت صدا میزد..
-
عاقدشگفت:که مهریه او آبشود ؛
وقـراراست که او مـادر اربـاب شـود ..
(((:♥️
حضرت مولانا توی یکی از داستان های مثنوی میگه که:
اگر دانه ای رو کاشتی به هیچکس راجع بهش نگو چون حتی اگه یه کلاغ جای اونو یاد بگیره ثمرهی کارتو از دست میدی چه برسه اینکه آدما ازش با خبر بشن
هر ایده،هدف،تفکر،برنامه ای تو ذهنتون هست تا زمان به ثمر نشستنش به کسی چیزی نگید
#پندانه
✍️ تفاوت باغبان و رهگذران
🔹باغبان پیری باغ زردآلویی کنار جاده ترانزیت داشت.
🔸روزی به پسرش که قصد رفتن به سربازی دارد پندی میدهد و میگوید:
پسرم، هرساله در بهار وقتی درختان شکوفه میدهند و در تابستان میوهشان زرد شده و میرسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری میگیرند.
🔹ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آنهاست.
🔸در زندگی دنیا هم دوستان آدمی چنین هستند. اکثر آنها رهگذران جاده زندگیاند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد یا سودی رسد، به تو نزدیک میشوند و تبسم مینمایند و در آغوشت میکشند.
🔹آنگاه هرگز از آغوش آنها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظهای بیش کنار تو نخواهند ماند.
🔸اما والدین تو بسان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان، خالق توست که بعد از مرگ آنان نیز همیشه همراه تو خواهد بود.
🔹دوستان عکس یادگاریات را بشناس و بر آنان هرگز تکیه نکن!
مامانبزرگم زنگ زده به همسایه شون میگه : عروستون دم پنجره اس ، مراد از تو کوچه زل زده بهش ؛ عروس : عروس هلندی ، مراد : گربه تحت حمایت اهالی محله :))
بعضی زخمها با هیچ عذرخواهیای ترمیم نمیشن،
به قول محمود درویش :
چگونه میشود به شاخهی شکسته فهماند
که باد عذرخواهی کرده است؟
دو سیاستمدار داشتند در داخل یک رستوران با هم بحث می کردند
گارسون از آنها پرسید: در مورد چه چیزی بحث می کنید؟
سیاستمدار: ما داشتیم برای کشتن ١۴ هزار نفر انسان و یک الاغ برنامه ریزی می کردیم
گارسون: چرا یک الاغ ؟!
سپس سیاستمدار رو به همکارش کرد و گفت: ببین، نگفتم با این روش هیچکس به ١۴ هزار نفر انسان اهمیتی نمی دهد!
خیلی مسائل جزئی و کم اهمیت که در رسانههای ما مطرح میشود، برای این است که مسائل مهم و اصلی را به حاشیه ببرد و توجه کسی به آنها جلب نشود.
دلگیر نباش !
دلت که گیر باشد، رها نمی شوی ؛
یادت باشد خدا بندههایش را با
آنچه بدان دل بسته اند میآزماید !
| شهیدهمت
یک نصیحت قشنگ و کاربردی از جناب صائب تبریزی که فکر کنم هممون بهش نیاز داریم:
مکش منت به هر نامرد و مردی،
مده دل را به ذلت دست فردی،
اگر او را به تو مهر و وفا نیست،
اگر او بر جراحاتت دوا نیست،
رهایش کن مرنجان خویشتن را،
مبر هرگز ز یادت این سخن را..
┅──═ঊঈ🪼ঊঈ═──┅
از استادی پرسیدند:
آیا قلبی که شکسته باز هم میتواند عاشق شود؟
استاد گفت: بله میتواند!!
پرسیدند: آیا شما تاکنون از لیوان شکسته آب خورده اید؟
استاد پاسخ داد: آیا شما بخاطر لیوان شکسته
از آب خوردن دست کشیده اید ...؟!
✨🌼✨🌼✨🌼✨🌼✨
🔴قاعده ۹۹
پادشاه از وزیرش میپرسد:
چرا همیشه خدمتکارم از من خوشحالتر است در حالی که او هیچچیزی ندارد و منِ پادشاه که همه چیز دارم، حال و روز خوبی ندارم؟
وزیر گفت:
سرورم شما باید قاعده ۹۹ را امتحان کنید!
پادشاه گفت:
قاعده ۹۹ چیست؟
وزیر گفت:
۹۹ سکه طلا در کیسهای بگذار و شب آن را پشت درب اتاق خدمتکار بگذار و بنویس این ۱۰۰ دینار هدیهایست برای تو، سپس در را ببند و نگاه کن چه اتفاقی رخ میدهد!
پادشاه نقشه را آنطور که وزیر به او گفته بود، انجام داد.
خدمتکار پادشاه، آن کیسه را برداشت و موقعی که به خانه رسید سکهها را شمرد، متوجه شد یکی کم دارد!
پیش خود فکر کرد که آن را در مسیر راه گم کرده است. همراه با خانوادهاش کل شب را دنبال آن یک سکه طلا گشتند و چیزی پیدا نکردند.
خدمتکار ناراحت شد از اینکه یک سکه را گم کرده است. پریشانی به سراغش آمد. با آنکه آن همه سکههای دیگر را در اختیار داشت.
روز دوم خدمتکار پریشانحال بود، چرا؟! چون شب نخوابیده بود.
وقتی که پیش پادشاه رسید چهرهای درهم و ناراحت داشت و مثل روزهای قبل شاد و خوشحال نبود.
پادشاه آن موقع فهمید که معنی قاعده ۹۹ چیست.
آری، قاعده ۹۹ آن است که همه ما ۹۹ نعمت در اختیار داریم که خداوند به ما هدیه داده است و تنها دنبال یک نعمت هستیم که به نظر خودمان مفقود است.
و در تمام ادوار زندگیمان دنبال آن یک نعمت گمشده میگردیم و خودمان را به خاطر آن ناراحت میکنیم و فراموش کردهایم که چه نعمتهای دیگری را در اختیار داریم.
تمام «دوستت دارم» های دنیا یه طرف، اینجا که پابلو نرودا می گه:
«از میان تمام چیزهایی که دیده ام، تنها تویی که می خواهم به دیدنش ادامه دهم.» هم یه طرف :)♡