سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

۴۱۲ مطلب با موضوع «داستان کوتاه و ادبی» ثبت شده است

🔴 اسرائیل‌ستیزی که جاسوس اسرائیل بود!

 

▪️"الی کوهن"، با نام جعلی "کامل امین"، بزرگ‌ترین جاسوس اسرائیل که توانست در دهه ۱۹۶۰ تا بالاترین سطوح حکومتی سوریه نفوذ کرده و مشاور عالی نظامی شود، و حتی تا قبل لو رفتن گزینه اصلی نخست وزیری بود!

 

▪️وی تندروترین و یهودستیزترین سیاستمدار سوریه بود و حماسی‌ترین سخنرانی‌ها را علیه اسرائیل در مجلس سوریه انجام می‌داد و به دشمنی با اسرائیل مشهور بود، اما جاسوس اسرائیل از آب درآمد و به علت خیانت یعنی دادن اطلاعات سطح بالا به اسرائیل، باعث شکست اعراب در جنگ شش روزه و تصرّف بلندی‌های جولان به دست اسرائیل شد.

 

▪️او در اعترافاتش اقرار کرده بود که موساد به وی دستور داده بود تا می‌تواند به اسرائیل و یهود توهین کند و مرگ بفرستد تا دشمن اسرائیل به نظر آمده و راحت‌تر نفوذ کند!

 

▪️او با اتهام زدن و ارائه مدارک قوی به تعدادی از سیاستمداران بزرگ سوریه، باعث حذف آنها از سیاست شد. در نهایت هویت واقعی او آشکار شده و در سال ۱۹۶۵ در دمشق اعدام گردید.

 

 

 

 

وقتی محمود درویش (فلسطینی) عاشق ریتا(اسرائیلی) شد برای او نوشت:

«من بر خلاف قبیله و وطن و باورهامون، عاشقت شدم...ولی می ترسم تو مرا نا امید کنی.»

 

بعدها فهمید ریتا جاسوس اسرائیل بود، برایش نوشت:

«حس میکنم وطنم دوباره اشغال شده، شاید برای تو چیز بی اهمیتی باشد، ولی آن قلب من بود»

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۲ ، ۲۳:۰۰

قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...

 

باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...

 

مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...

 

اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...

 

در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ..! 

 

پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...

🔹بنجامین فرانکلین می گوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ..

 

این است حکایت دنیا...

 

#حکایت

 

پی نوشت:داستان فوق به نقل از بنیامین فراکلین بود حالا به معادل اصلی داستان از قرآن و منبع اصلی 

اینکه زمانی که طالوت به سمت جالوت برای مبارزه حرکت کرد به رودی رسیدند دستور آمد کسی آب نخورد اما گفتند تشنه این دستور آمد به اندازه کف دست بخورید و نه بیشتر کسانی که به مقدار نیاز نوشیدند بعدش هم آه با طالوت رهسپار شدند اما کسانی که بیشتر نوشیدند گفتند دل درد داریم و نمی توانیم حرکت کنیم و حرکت هم نکردند سپس طالوت با همان قلیل نیرو جالوت را سرنگون کرد 

یک مورد دیگر در تشابه سوال و جواب هم از ایلات ماسک موجود است که ازش پرسیدند آیا در راستای افزایش عمر انسان و عدم محدودیت انسان گام برخواهی داشت به صراحت گفت نه چون باعث می شود تغییر قدرت صورت نگیرد و تضاد فرهنگی و نسل ها صورت بگیرد و نسلها ی مختلف دچار درگیری شوند این اتفاق دقیقا موردی بوده است که در زمان حضرت موسی علیه السلام رخ داده است و دعای حضرت در مورد افزایش طول عمر و عدم مرگ توسط خداوند اجابت شد اما دچار مشکل شدند و به حضرت گفتند دعا کن و نعمت مرگ را برگردان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۲ ، ۰۸:۴۲

دو مرد سر مسابقه‌ی تلویزیونیِ اسب دوانی شرط بستند، اولی روی اسب سفید و دومی اسب سیاه

اسب سفید برنده شد و مرد پول شرط‌بندی را برداشت، ولی دلش راضی نبود و به مرد روبرویی گفت: من شرمنده‌ام، من تقلب کردم چراکه من ۵بار فیلم این مسابقه را دیده بودم. مرد روبرویی با خنده گفت:نوش جانت، من ده بار این فیلم را دیده‌ام، ولی گفتم شاید این‌بار اسب سیاه برنده شود.

نقل از استاد الهی قمشه‌ای

 

این جهان، تکرارِ الگوهای دایره‌ایست و همیشه هم جواب تکراریست ولی به ناچار ِ خلقت، هرکسی باید این را مجدد بیازماید.

 

«زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد»

حافظ 

 

 پی نوشت : وقتی حضرت آقا گفتند روی اسب بازنده قمار نکنید یعنی جواب نهایی مشخص است خود را کول نزنید و شک نکنید بیست و پنج سال در حال طی شدن است و اینکه خودشان عجله دارند زودتر بروند تقصیر خودشان خواهد بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۰۲ ، ۲۰:۱۰

‏آنجایی که «محمود درویش» می‌گوید:

چگونه می‌شود به شاخه شکسته فهماند

که باد عذرخواهی کرده است؟

 

شاید بهترین توصیف در بیهودگی بسیاری از عذرخواهی‌ هاست.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۲ ، ۰۷:۱۷

کم حرف میزد، سه تاپسرش شهید شده بودن، پرسیدم مادرجان چندسالته؟! گفت هزار سال، خندیدم...

 

▪️در حالیکه صداش می‌لرزید گفت شوخی نمیکنم به اندازه ی هزار سال

بهم سخت گذشت...

 

✍ مینا رشیدی 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۰۲ ، ۰۱:۱۸

 خود فردوسی مسلمون شیعه و عاشق اهل بیت بود

 

🔹 اگر چشم دارى بدیگر سراى/به نزد نبى و على گیر جاى

گرت زین بد آید گناه منست/چنین است و این دین و راه منست

 

 

حداقل کمی ابوالقاسم فردوسی را بیشتر بشناسیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۵۳

خوشبختى این نیست که به همه‌ى چیزهایى که میخواى برسى ، اینه که از همه‌ى چیزهایى که دارى لذت ببرى ...

 

روز بخیر 🌹☀️

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۲ ، ۱۲:۲۹

💕از ابوسعید ابوالخیر سوال کردند :

 

این حسن شهرت را از کجا آوردی ؟

 

ابوسعید گفت : 

شبی مادر از من آب خواست

دقایقی طول کشید تا آب آوردم

وقتی به کنارش رفتم

خواب ، مادر را در ربوده بود

دلم نیامد که بیدارش کنم

به کنارش نشستم تا پگاه ...

مادر چشمان خویش را باز کرد

وقتی کاسه ی آب را در دستان من دید

پی به ماجرا برد و گفت: 

 

فرزندم امیدوارم که نامت عالم‌گیر شود..

 

🖤🖤

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۴۱

شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند

و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند.

وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند،

شهید بابایی فرمود: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم.

امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی.

‎#پای_کار_حسینیم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۴۰

🍃شعری از حافظ علیه الرحمه درباره حضرت علی اکبر علیه السلام🍃

 

در آخرین سالى که مرحوم دُرّى در قید حیات بود، یک شب از دهه محرّم (شب هشتم یا نهم) جوانى از ایشان قبل از منبر سوال میکند که

مراد از این شعر چیست❓

 

💠مرید پیر مغانم ز من مرنج اى شیخ 

💠چرا که وعده تو کردىّ و او بجا آورد

 🔅(دیوان حافظ)

 

📢مرحوم درّى میگوید: جواب این سوال را در بالاى منبر میدهم تا براى همه قابل استفاده باشد.

 

🍃🍃ایشان در فراز منبر از قضیّه نهى حضرت آدم از خوردن گندم،و اینکه امیرالمومنین علیه السلام در تمام مدّت عمر ابداً نان گندم نخورد و از نان جو سیر نشد میگوید

 

و سپس میگوید:

 

🔰مراد از (شیخ) در این بیت، حضرت آدم است‏ که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد ولى به آن وفا نکرد و از امر خداوند سرپیچى نمود و گندم را تناول کرد.

 

🔰ومراد از (پیر مغان) حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام است که در تمام مدّت عمر نان گندم نخورد، و وعده نخوردن از درخت گندم را او ادا کرده و به اتمام رسانید.

 

🔺این مجموع تفسیر این بیت بود که وى بر سر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد.

 

⚫️قبل از پایان سال، مرحوم درّى فوت میکند

 

☘☘درست در سال بعد در دهه محرّم در همان شبى که این جوان سوال را از مرحوم درّى میکند، وى را در خواب می ‏بیند که

مرحوم درّى به نزد او آمد و گفت: 

 

🌟اى جوان! 

تو در سال قبل در چنین شبى از من معنى این بیت را پرسیدى و من آنطور پاسخ گفتم. 

 

🌞امّا چون بدین عالم آمده‏ ام، معنى آن، طور دیگرى براى من منکشف شده است:

 

✅👈مراد از (شیخ) حضرت إبراهیم علیه السّلام است، و مراد از (پیر مغان) حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام؛ 

 

✅👈و مراد از (وعده)، ذبح فرزند است که حضرت إبراهیم به آن امر خداوند وعده را وفا کرد، امّا حقیقت وفا را حضرت أبا عبد الله الحسین علیه السّلام در کربلا به ذبح فرزندش 💠حضرت علىّ أکبر علیه السّلام💠 انجام داد.

 

فرداى آن شب، این جوان در آن مجلس که همه ساله مرحوم درّى می آمد می آید و این خواب خود را بیان میکند

 

📚کتاب روح مجرد صفحه ۴۸۲

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۳۳

در وسط تعزیه دخترکی به میدان دویده وگریه کنان از شمر میخواهد که از کشتن حسین ع صرفنظر کند . بازیگر شمر در وسط بازی مردد می ماند که چه کند به ادامه نقش بپردازد و یا امر دخترک را برای نشکستن دلش در مقابل این همه که برای دیدن داستان تکرار شونده همیشگی امده اند تا بنوعی خود را در عزای حسین و خاندانش شریک کنند ، بازی را رها کند .

اول ادامه تعزیه را بر طبق وظیفه انتخاب میکند و دست به گوشواره دخترک شده و انها را میخواهد و دخترک قبول میکند ولی بعد خود نیز درحالت گریه دومی را انتخاب و با دادن اب به دختر ادامه کار را رها میکند . و تاریخ در اجرای تعزیه ان محل به وسیله دخترکی ، خالصاته حداقل یک بار هم که شده عوض میشود ..

 

👌یاد این بیت از مولوی افتادم؛ 

تو مگو همه بجنگند، وزصلح من چه اید 

تو یکی نه ای هزاری تو، چراغ خود بیفروز

 

•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۰۲ ، ۰۷:۳۴

مذ أحببتک...

‏صار العالمُ أجملَ ممّا کان!

 

از آن‌دم که تو را دوست‌داشتم

جهان زیباتر شد...

 

#عبدالقادر_مکاریا

 

💜💜

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۲۱:۵۷

الهی نام تو ما را جواز، 

مهر تو ما را جهاز، 

شناخت تو ما را امان،

 لطف تو ما را عیان.

الهی ضعیفان را پناهی، 

قاصدان را بر سر راهی، 

مؤمنان را گواهی، 

چه عزیز است آنکس که تو خواهی...

 

 

مناجات نامه

#خواجه_عبدالله_انصاری

 

 

 

🦋 #عطرحرم‍ 🦋

 

🦋 #الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🦋

 

🦋 #اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج 🦋

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۲ ، ۲۱:۴۱

معترف باش که شاعران شرق 

والاتر از ما شاعران غربند 

و ما آنجا کوس برابری می زنیم 

که پای بغض و کینه به پیش آید 

                                             ****

خطاب به حافظ:

آنچه دیگران خواهند ،تو خود دانی 

این همه را تو دریافته ای

زیرا اشتیاق از حضیض ذلت تا اوج لذت

ما را به بند سخت خود می کشد

عذرم پذیرا باش ای استاد 

گر خطا کردم به بیراهه رفتم بارها

آن زمان کز چشم آن سرو چمان

مات ماندم غافل از کردارها

                               *

آرزو دارم سرشت قافیه هایت بیابم

باید این تکرار بهر من هم خوش نشیند

راه را با انتخاب معنی آغاز کنم

و سپس

واژه ها را بیابم

سخن در قافیه تکرار نگویم

مگر آنگاه که معنایی دیگر یابد

آنگونه که تو میخواهی

آنگونه که تو میدانی،

بهتر ز همه!

 

از دیوان غربی -شرقی یوهان ولفگانگ فن گوته/ برگردان از کورش (کوروش) صفوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۲ ، ۲۱:۳۹

⭕️نیمه شب در خونه ش رو زدن رفت در رو باز کرد بهش گفتند: ابوذر نمیخوای دست از علی (ع) برداری؟!؟

 

آخه از علی (ع) چی به شما رسیده؟ ببین خلیفه برات چیا فرستاده همه ی اینها مال توعه دنیاتو بساز....

 

ابوذر یه نگاهی کرد و گفت: دوتا توهین به ابوذر کردید. اول اینکه مگه ابوذر علی (ع) فروشه؟؟ دوم آخه نامردا قیمت علی (ع) اینه؟

 

اینو برای مولا تعریف کردن مولا گریه کرد...

پرسیدن مولا چرا گریه می کنید ؟؟

 

گفت: وقتی ابوذر در رو کوبید رو رفت خودش و خانواده ش سه روز بود غذا نخورده بودند....

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۲ ، ۲۰:۲۸

شب عملیات بود .حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده .

نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ 

پلنگ صورتی!)

معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،شادمانه مرگ رو به بازی گرفته😂

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۱۰:۱۲

دلخوشم با نفسی، حبه قندی، چایی‌، صحبت اهل دلی، فارغ از همهمه‌ی دنیایی !

دل خوشی‌ها کم نیست، دیده‌ها نابیناست...

 

صبح بخیر 🌹☀️

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۱۰:۰۵

❗️ 24 ساعت عمر بیشتر

 

〽️ اسکندر مقدونی به روایت تاریخ، فرد بسیار جاه طلب و جهان گشایی بود که در 33 سالگی درگذشت. روزی که مرگ وی فرا رسید، آرزو داشت که فقط یک روز دیگر زنده بماند تا بتواند مادرش را ببیند. او نیازمند 24 ساعت زمان بود تا بتواند فاصله ای را که سفر، میان او و مادرش ایجاد کرده بود از بین ببرد و به نزد او بازگردد. به ویژه اینکه به مادرش قول داده بود هنگامی که تمام دنیا را تصرف کرد، به پیش او بازگردد و همه جهان را به او هدیه کند.

 

◇ بنابراین، اسکندر از پزشکان خواست تا 24 ساعت مهلت برای او فراهم کنند و مرگش را به تأخیر بیندازند. پزشکان به وی پاسخ دادند که بیش از چند دقیقه به پایان عمر او باقی نمانده است و آنها نمی توانند کاری برایش انجام دهند. اسکندر گفت من حاضرم نیمی از تمام پادشاهی خود را یعنی نیمی از دنیا را در ازای فقط 24 ساعت بدهم.

 

◇ آنها گفتند اگر همه دنیا را هم به ما بدهید، نمی توانیم کاری برایتان انجام دهیم، این کار غیر ممکن است.

 

✿ آن لحظه بود که اسکندر، بیهوده بودن تمامی کوشش ‌هایش را به‌ طور عمیق درک کرد. او با تمام دارایی ‌اش که کل دنیا بود، نتوانست حتی 24 ساعت را بخرد. 33 سال از عمرش را به هدر داده بود، برای تصاحب چیزی که با آن حتی قادر به خرید 24 ساعت هم نبود.

 

◇ متوجه شد که به ‌خاطر این دنیای واهی، باید با ناامیدی و محرومیت کامل، جهان را ترک کند.

 

📚 زندگی به روایت بودا، صفحه 86

 

•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

 

الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۴۳

زندگی تر شدن پی‌درپی 

زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه‌ی اکنون است...

 

 

صبح بخیر 🌹☀️

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۱۸