شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۵ ب.ظ
باران باش
درپس پرده یک ظهر غریب
من ویک خواب عجیب
رازها درپس این خواب نهان است
من کویری بودم
خالی ازشورونشاط
خالی ازنغمه مرغان خوش آواز بهار
وفقط من بودم وناله مبهم باد
خارهم ازدل دیوانه من می رویید
آسمانم خالی
ودراین پهنه ندیدم ابری
پس خودم باریدم
آنقدر باریدم تا کویرم گل داد
گلی از عشق،درونش رویید
پس توهم باران باش.....
به کویر دل خود سخت ببار
وبرون کن زدلت نفرت و بیزاری را
وفقط عشق بورز.........به خودت وهمه انسانها
۹۴/۰۷/۱۸