سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه
به نام حضرت دوست
که هرچه داریم از اوست


اگر بخونید ممنون می شم
اگر بخونید و نظر هم بدید خیلی بیشتر ممنون می شم

توضیحات بیستر در بخش های درباره من و تماس با من در نوار بالای وبلاگ قابل مشاهده است
بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
آخرین نظرات
  • ۶ آذر ۰۳، ۲۳:۱۹ - ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
    😂👌

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر نو» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۲:۳۴ ق.ظ

قشنگ ترین آرزو

قشنگ‌ترین آرزو رو سهراب سپهری

کرده اونجا که میگه:

 

آرزویم اینست،

آنقدَر سیر بخندی..

که ندانی غم چیست...🍃

 

     ☘️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۱ ، ۰۰:۳۴
پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۱ ق.ظ

زندگی باید کرد

زندگی خالی نیست

مهربانی هست،

سیب هست،

ایمان هست، 

آری،

تا شقایق هست،

زندگی باید کرد.


🖊سهراب سپهری



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۹:۲۱
يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۵ ب.ظ

می گویم تویی

بوی عطری می رسد از دور ، می گویم تویی

قاصدک می رقصد و پرشور ، می گویم تویی

یک نسیمی می وزد بر گونه های خیس من

می رود پس پرده های تور ، می گویم تویی

بغض های کهنه را سر می کشم من بیت بیت

بوسه ها می گیرم از انگور ، می گویم تویی

باد می افتد به  گندم زار می لرزد دلم

چون پریشان گیسوان بور می گویم تویی

نیمه شب ها می کنم آغوش روی ماه باز

می شود سر تا به پایش نور ، می گویم تویی

شعر می خوانم برای باغ سبز خانه ام

شاخه شاخه می شود مسرور،می گویم تویی

این غزل می ماند و شب های مهتابی و من

شور می ریزم در این سنتور، می گویم تویی

در میان پنحره ایستاده ام تا یک نفس

بوی عطری تا رسد از دور می گویم تویی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۱۵
يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ب.ظ

بغلم کن

درنیمه شب خسته‌ی تهران بغلم کن

در بارش بی‌وقفه‌ی باران بغلم کن

در ساعت تنهایی یک کوچه‌ی بن‌بست

در اوج ترافیک خیابان بغلم کن

من ساده از احساس دلت دست کشیدم

حالا که شدم سخت پشیمان بغلم کن

نگذار که سرما به تنم اُخت بگیرد

این‌بار تو در چشم رقیبان بغلم کن

بی‌دلهره و دغدغه از مهر گذر کن

یکبار دگر چندم آبان بغلم کن


مسعود کاظمی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۱
دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۲ ب.ظ

جرات دادی

دائما زیباییت را وصف، عمدی می کنم 

شعر را همدست هر آیینه قدی می کنم 

آن قدر ریشه دوانده عشق تو در قلب من

این غزل نطفه نبسته، فکر بعدی می کنم 

من چنان گرم توام که در تمام شعرهام 

با هر "اویی" جز تو مشتاقانه سردی می کنم 

گونه هایت میوه ی ممنوعه و من هم که .. آه! 

دختر حوام و از حدم تعدی می کنم

آن قدر زیباییت را مومنم که بعد از این 

" تا ابد " با چشم های تو " تحدی" می کنم

بی نهایت عاشقانه در پس قلب من است 

نه... جسارت... نه! غلط هم تا به حدی می کنم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۹:۱۲
سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ

خستم ....ولی هنوز هستم

خستم ...ولی هستم قسم به اون خدایی که می پرستم    نرفته هنوز از یادم اون عهدی رو که با عشق بستم   

درسته که چیزی ندارم برات توی دستم ولی هنوز می سازم توی ذهنم رویاتو تا نکنه بگی توی بن بستم هرچی که دارم همینه همین زندگی بدون شیله پیله و بی کینه     پس بگو من بگو تو بگو ما     بگو زندگی هست واسه ما  بگو زندگی که می گن اینه بگو زندگی همین عشق و دوستی و مبارزه ما هستش که هستش بی کینه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۰