فصل 10
چگونگی فعال شدن اذکار در بدن
زن درون و مرد درون:
خداوند در قرآن مجید می فرماید:ما شما را بصورت زن و مرد آفریدیم.
بسم الله الرحمن الرحیم واللیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی و ما خلق الذکر و الانثی(سوره لیل).
می دانید آیات قرآنی بطن در بطن،معانی ای دارد که از چشم افراد سطحی پوشیده می ماند و مطهرون و محرمان اسرار الهی قادر به درک لایه های درونی تر این ودیعه الهی هستند.
اینکه فردی فکر کند که در خلقت،انسانها به صورت مردان و زنان شکل گرفته اند یک لایه ظاهری از واقعیت است.بحث عمیق تری وجود دارد مبنی بر اینکه در درون هر مرد نیروی مونثی وجود دارد که هم دلیل خلقت اوست و هم در طی تکامل زندگی،این نیوری مونث به اشکال مختلف خود را نشان می دهد و موجبات ارتقای روحی و روانی او را فراهم می سازد.و در هر زن نیز نیروی مذکری نهفته است.
این نیروی مونث در مردان با چهار نماد مادر،همسر یا معشوقه،خواهر و دختر مشخص می شود و در زنان با چهار سمبل پدر،شوهر یا معشوق،برارد و پسر مطرح می گردد.
هر شخصی که انرژی کافی برای به یادآوری خوابها و رویاهای خود داشته باشد حتما ردپایی از متضاد درونی خود را می یابد.شاید برخی از افراد در خوابها و رویاهای خود با چنین موردی برخورد کرده باشند.
بدیهی است در وجود هر زن یا مردی،ایده آلی وجود دارد.شخص فکر می کند به همسر و همتا نیاز دارد که دارای خصوصیات خاصی باشد.این آرمانی که در سر دارد از کجا نشات گرفته است؟به طور کلی هرکس در درون خود موارد خاصی را مد نظر دارد.چه زنها و چه مردها،همه بدنبال گمشده ای هستند که بتوانند با حضور او به آرامش درونی و تمامیت دست یابند؛یک رفیق راه و یک همسفر خوب و یک محرم دل.اما اکثزیتافراد حتی هنگامی که به بهترین یار و همسر و همراه هم که بپیوندند پس از گذشت مدتی احساس کامل بودن نمی کنند.نیاز روحی و روانی خود را همچنان برقرار می بینند.هیچ چیز در باطن آنها بهتر نمی شود.چخ بسا پس از چندی احساس زندانی بودن،حقارت و یا بندگی و اسارت داشته باشند.
این گمشده در درون خود ماست.آن نیروی متضادی است که خداوند در عمیق ترین بخش وجود ما قرار داده است.با شناخت و ارتباط با چنین نیروی مخفی می توان به نوعی وحدت وجود پی برد و آن موجود آرمانی ای را که در قصه ها و افسانه ها منتظرش هستیم در درون خود بیابیم.به سالکی که به این نیرو دست یافته است اصطلاحا«نر-زن»نیز می گویند.
زندگی در
روی کره زمین با تاریک ترین نوع انرژی ، چنان ما را در بستر غفلت نگاه داشته که
حقایق را واژگونه درک می کنیم. عرفا معتقدند مجاز پلی است بسوی حقیقت.این
زندگی که ما را اسیر خود کرده،مجازی است.دروغی بیش نیست.حیوانیت و نفس پرستی به
جای آدمیت ما را به اسارت خود در آورده است.اصول و قوانین محدود اجتماعی که بر ما
تحمیل شده ، حقیقت را در پرده کفر و ظلمت نهان کرده است.اینکه عمری را در بند نفس
باشیم و سالهای کودکی را در غفلت و نادانی به سر بریم و تا بخواهیم به خود بیاییم
همسری اختیار کرده و به دنبال معاش و کسب روزی باشیم و سالها ،علوم دروغینی را فرا
گیریم که نه تنها گره ای از کارها باز نمی کنند بلکه بندهای اسارت ما را به دنیا
محکم تر می نماید و تا چشم باز می کنیم کودکانی به دنیا وارد کرده، وادار به همین
شیوه زندگی نماییم؟به همین دلایل است که زندگی انسان در زمین تا زیر فلک ماه در
تسلط نیروهای منفی و تاریک قرار دارد و حقایق را زیر نقاب کفر پنهان داشته اند.البته در علم عرفان و فلسفه امروزی و بر اساس مکتب اسلام ناب محمدی کلمه نمود به جای مجاز زیباتر است و قضاوت را به خود شما وا می گذاریم یعنی این جهان نمود یک حقیقت اصیل دیگری است.اصالتی که نه به مادر طبیعت بلکه به خدا و انسان خدایی و با روح خدایی تعلق دارد.و اتفاقا دنیا خیلی مهم است چون یک جهان ابدی را بر اساس آن خواهیم ساخت.فقط باید بفهمیم دنیا برای ماست نه ما برای دنیا.و این اصل آخرت است.
این امیال نفسانی باید در جهت بهسازی و بهروزی نژاد انسانی جهت گیری صحیح یابد.با شناخت و اتصال به نیروی متضاد درونی یک ازدواج روحانی باطنی در شخص رخ می دهد.این زوج یابی مرحله ای از خود شناسی است که شخص در درون خود دنیای دیگری را می یابد که کشف بسیار عظیمی برای او محسوب می گردد.
از اتحاد نفس با عقل،روح به درخشش در می آید و حجاب تن دریده می شود.
نوزاد نورانی ،راز گل زرین وجود
انسان مجموعه ای است از همه چیزهایی که حیوانات دارا می باشند و در غرایز خوردن و خوابیدن و تولید مثل کاملا از همان قوانینی پیروی می کند که همه جانداران پیروی می کنند.خشم و شهوت و هیجان و احساس،امیال غریزی و ناخودآگاه است و بیشتر وقت و انرژی ما صرف ارضای تمایلات روزمره می گردد.به بیان دیگر در بدن ما نواحی ناخودآگاه و نیمه آگاه وجود دارند که دارای دو مرکز مهم کنترل کننده هستند که یکی در ناحیه بین مقعد و بیضه ها قرار دارد و دیگری در انتهای پایینی ستون فقرات یعنی دنبالچه و پشت استخوان عانه که کنترل فعالیتهای جنسی را بعهده دارند.
با تزکیه نفس و پالایش انرژی در بدن و کنترل باتریها و مخزنهای انرژی و دوری از گناهان که سبب تضعیف قدرتهای روحی و روانی می گردد کاملا مسیرها و خطوط انرژی به سمت مراتب عالی تر ِ وجود کانالیزه می شوند.
در چنین مراحلی شخص از حضور در زمین احساس ملال می کند و قفس تن برایش مانند فشار قبر است. دلتنگی ها و عدم وابستگی به زرق و برق دنیا میل شخص را به عبادت و ذکر متمرکز می کند.خود را در دنیا تنها حس می کند و در حالت جذبه هاب روحانی آرزوی لقاءحضرت دوست را دارد.
از غذاخوردن و خوابیدن و معاشرت با دوستان و نزدیکی و تماس جنسی با همسر خود نه تنها لذت نمی برد بلکه احساس ناخوشایندی دارد.و به همین دلیل،امیال جنسیِ شخص تحت فرمان و کنترل کامل قرار می گیرند.در چنین وضعیتی پرداختن به امور دنیوی و لذات و غرایز تحلیل رفته،شخص حتی با وجود انجام این امور،بیشتر توجه خود را صرف گمشده ای می کند که نمی داند کیست و چیست؟!یک احساس غریب.
در مراحل اولیه فعال شدن ذکر و با استمرار چنین حالاتی در هنگام انزال نیروی شهوت به خارج از بدن،مانند این است که ترمزی او را از این کار منع می ند و عظیم ترین و مهمترین ماده در بدن را که قبلا به دور می ریخت و یا برای تولید مثل به کار می برد در بدن ذخیره کرده و بدین ترتیب در یک آن احساس لذت بخشِ قدرتی را حس می کند که با هیچ احساس دیگری قابل قیاس نیست.با گذشت مدت زمانی تغییر بسیار اساسی و بنیانی در شخصیت و هویت او پدیدار می گردد.احساس سرزندگی و نشاط و حتی جوانتر شدن،میل به تحرک و ورزش،ادراک و بصیرت بیشتر و تغییرات مثبتی در خود می یابد که همه و همه ناشی از بیدار شدن مرکز اراده در وجود فیزکی اوست.این اقتدار و اراده سبب افزایش انرژی اطراف بدن و نفوذ بیشتر در اطرافیان می گردد تا حدی که شخص می تواند بیماری را در خود و حتی در دیگران برطرف نماید.
قرآن کریم،سوره طارق
بسم الله الرحمن الرحیم
-والسماء و الطارق و ماادرئک ماالطارق النجم الثاقب
-ان کل نفس لما علیها حافظ فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء دافق یخرج من بین صلب و الترایب انه علی رجعه لقادر یوم تبلی اسرائر فما له من قوة و لا ناصر
-والما ذات الرجع و لارض ذات الصدع انه لقول فصل و ماهو بالهزل انهم یکیدون کیدا و اکید کیدا فمهل الکافرین امهلهم رویدا
-قسم به آسمان وجود و قسم به آنکه از طریق و تو چه می دانی که طارق کیست؟آن ستاره درخشان نوظهور.
-به تحقیق هر نفسی که نگهبانی و حفاظت شود سپس انسان خلقت چنین انسانی را نظاره کند.خلقت از آب جهنده که از میان صلب پدر و سینه مادر ایجاد می شود.بدرستیکه او بر بازگرداندنش قادر است.روزی که اسرار باطنی آشکار شود و نه نیرو و نه یاری دهنده ای باشد.
-سوگند به آسمان،فروریزنده بارانهای پی در پی و سوگند به زمین دارای شکافها و رویاننده گیاهان.
به حقیقت اوست جداکننده حق از باطل و این هرگز سخن بیهوده نیست.آنان هرچه توانند حیله و مکر کنند و بر حیله و حقه تاکید ورزند پس تو ای رسول به کافران ِ پوشش دهنده حقایق مهلت ده تا هنگام کیفر آنها فرا رسد.
با جلوگیری از خارج شدن عالی ترین ماده حیات که عامل تولید مثل است هم در مردان و هم در زنان، و تغییر جهت یا چرخش آن به سوی نیروی مونث یا مذکر درون،پس از مدتی شخص در نواحی مرکزی بدن و شکم و مراکز جنسی احساس دردهای خاصی می کند که در وهله اول تصور می کند بیمار است.اما به مرور زمان دردهای شدید از سمت کمر به سمت بالا آغاز می شود که شبیه درد زایمان است.بله درد زایمان است.درد و فشار به تدریج از شکم و کمر به سمت قفسه سینه و سپس گردن و سر حرکت نموده و کم کم از سر خارج می شود.سپس به تدریج آرامش فرا می رسد.
پاورقی:شاید درست نباشد به این صراحت توضیح داده شود اما در مورد آمیزش جنسی درونی اصل بر این است که بعد از دخول و جماع شما خود را جای طرف مقابل قرار دهید و در بحث رضایت جنسی از نگاه فرد مقابل وارد عمل شوید یعنی خود را در رون فرد مقابل ببینید و اینگونه به رضایت حقیقی دست یابید چه در ازدواج معمولی چه ازدواج درونی بعضی مسایل مستحب و مکروه مثل دخول با بسم الله و یا با وضو بودن و اینکه آمیزش در خانه و جلوگیری از دیده شدن توسط سایرین بار معنوی و روحی خود را دارد و از بروز و شراکت شیطان در این اعمال و به هم زدن عمل و یا تبدیل نعمته الله مهم است ازدواج باید به همان شیوه الهی باشد مورد فوق براساس اصل رندی است که البته قابل بحث است.
در افراد معمولی نیز به دلیل تهذیب نفس و تقوی ممکن است چنین موردی اتفاق بیفتد.ولیکن از آنجایی که فاقد بصیرت لازم هستند و در این مسایل سررشته ندارند و در هیچ کتاب و مکتب و مدرسه ای این گونه موارد را آموزش ندیده اند،به شدت کلافه می شوند و تصور می کنند که بیمار گشته اند و نمی دانند که چه مرحله خاصی را پشت سر گذاشته اند و یا چه مرحله در پیش رو دارند.
پس از مدتی چنین شخصی متوجه تغییرات و مسایل بخصوصی در زندگی خود می شود.احساس می کند حس ششم قوی پیدا کرده و بعضی مسایل را از پیش می داند،یا اگر راجع به چیزی اظهار نظر کند عینا به وقوع می پیوندد،یا اگر در مورد کسی احساس تنفر یا کینه داشته باشد برای آن کس اتفاق ناگواری می افتد.اما ادراک دقیقی از این وضعیت ندارد.
حقیقت امر چیست؟
چنانچه از اتلاف نیروهای عالی در بدن جلوگیری شود و جهت آن به سمت درون بازگردد،جنینی از جنس بسیار لطیف تر از ماده در لایه ها و بدنهای تو در تو خلق می گردد که پس از مدتی با درد و فشار از سمت سر از جسم خارج شده و به صورت نوزادنورانی متولد می شود که بند ناف او به سر شخص وصل است و به دلیل همین ارتباط است که هرچه این نوزاد بزرگ تر و قوی تر گردد،قدرت ادراک و پیش آگاهی در شخص افزایش می یابد.این اقتدارِ اندیشه به اشکال مختلف در زندگی شخص رخ می نماید.
و این همان طارق است.همان ستاره درخشان است که در زندگی سالک طریق الی الله ظهور می کند.
برای سالک طریق مولا این اتفاق بارها و بارها قابل تکرار است و او قادر است در فواصل مختلف،نوزادهای نورانی بسیار داشته باشد.
این موجود نورانی از جنس ماده نیست بلکه به دلیل نوع و شیوه خلقت،کالبدی از جنس انرژیهای برتر با فرکانسهای قوی تر دارد و بدنی لطیف تر و نورانی تر از ماده و عناصر تشکیل دهنده بدن انسانهای معمولی را داراست.
بدین ترتیب چون نوع تغذیه و رشد چنین موجودی از طریق انرژیهای جهانی و کیهانی صورت می پذیرد و از انرژی زمین و انرژیهای طبیعی بی نیاز می باشد،از مراتب روحانی و الهی بالاتری برخوردار می گردد و گیرنده ادراک و آگاهی و دانشهای ماورای این جهان است در نتیجه بدلیل نوع خاص تولد و وابستگی از طریق بند ناف که همان نیروی فکر و ذهن است،سالک می تواند با همه آن اطلاعات و آگاهیهای برتر که قبلا برایش دست نیافتنی می نومد ارتباط برقرار نماید.
هرچه سالک وارسته تر و تقوا پیشه تر باشد نوزاد وی نورانی تر و دریافتها و آگاهی های او برتر خواهد بود.و هرچه از مسایل نفسانی و شهوت پرستی دوری گزیند،تعداد نیروهای نورانی او افزایش می یابد.دوری از نفسانیات نه به معنای آن است که از زن و همسر خود پرهیز نماید و از مسیر زناشویی به دور افتد،بلکه بالعکس با مقدس دانستن امر ازدواج و ادراک اینکه زناشویی امری عبادی است و انسان جوینده کمال همه اعمال خود را برای اطاعت از خداوند انجام می دهد،نباید تعادل در زندگی را از دست دهد.همچنین از ارتباط جنسی با دیگر زنان یا مردان باید به شدت پرهیز شود.
هشدار:جادوگران و ساحران،همواره در جستجوی کسانی هستند که به این مرحله رسیده باشند و اگر چنین فردی را شناسایی کنند،با هر حیله و سحر سعی در به دام انداختن و شکار او می کنند.زیرا با شکار و اسیر کردن وی به منبع عالی نیرویی دست می یابند که می توانند از نیروی درونی او جهت اهداف ساحرانه خود سوء استفاده نمایند.بسیار انسانهای پرهیزگار بوده اند که در دام و فریب چنین حیله گرانی گرفتار شده اند.
در مسیر سلوک خود،به ساحرانی برخوردم که قادر بودند روح اشخاص را احضار نمایند و کالبد نورانی فعال آنها را به بند بکشنند.در چنین وضعیتی،شخص به صورت بیماری در می آید که به هر دکتر و پزشکی مراجعه نماید،هیچکس درد و رنج او را تشخیص نمی دهد.و گاه بعنوان دیوانه و مجنون باید روزگار را به سر آورد.در کنال تاسف،این ساحران،در لباس دراویش و با برگزاری مراسم ذکر و ایجاد یک میدان مغناطیسی قوی به اینگونه امور مبادرت می ورزیدند.
یکی از راهای به دام انداختن افراد،وعده آموختن علوم سحری و دعوت از آنان جهت شرکت در مجلس ذکر بود.در بهترین حالت،شخص زاهد ِ ناآگاه را در جمعی می نشانند و با تارهای نورانی شبیه تار عنکبوت که از هر طرف بر او می گسترند وی را مورد تهاجم قرار داه و بدینوسیله از انرژی پاک درونی او تغذیه می کنند و مانند انگل او را می مکند و غارت می کنند.و اگر بدانند که شخصی دارای قدرت و کرامات است با هر وسیله و جادویی که بتوانند سعی به از بین بردن جسم فیزکی و اسیر کردن و به چنگ آوردن روح او در خواب و بیداری می کنند.اینان،یاران شیطانند و جز سیاهکاری و گمراهی و ضلالت کاری ندارند.اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
ارتباط با فرشتگان
فرشتگان،موجودات و نیروهایی هستند که در عوالم الهی سیر می نمایند و دستورات الهی را بدون چون و چرا به انجام می رسانند و به دلیل دوری از ماده و دارا بودن نورانیت و سرسپردگی ابدی به آستان الوهیت از همه امور نفسانی بری هستند.فرشتگان عهده دار وظایفی هستند و در اداره عوالم و مراتب مختلف هستی با خداوند همکاری می کنند.همین ویژگی است که سبب می گردد تا با انبیاء و رسولان الهی ارتباط برقرار کرده و اولیاء الله را یاری نمایند.
تنها کروبیان هستند که فقط و فقط و همواره تا ابد به ستایش و تسبیح خداوند مشغول هستند و هیچ ارتباطی با عوالم پایین ندارند.
یکی از راههای ارتباط روحانی با فرشتگان،به غیر از وحی که فیض از طرف خداوند است،دارا بودن کالبد نورانی است.
جهان هستی به چهار قلمرو خاص تقسیم می شود که عبارتند از:ناسوت،ملکوت،جبروت و لاهوت.
ناسوت:همین قفسِ روح است که انسان در تاریکی و جهل در آن زندانی شده و روز و شب و طبایع و اخلاط و عناصر،روح او را محاصره نموده اند.
ملکوت:جهان ارواح پاکیزه و مطهر و طبقه فرشتگان از این سطح آغاز می گردد و جهان مُتّل است
در جبروت نیروهای الهی بدون هیچ قالب و شکل و بصورت خالص تر حضور دارند که ادراک ما برای شناخت آن کافی نیست.
و لاهوت جایگاه خداوند است که در هیچ وهمی نمی گنجد و قابل توصیف نیست.
یکی از مهمترین راههای ادراک و ارتباط با جهانهای اعلی و خارج شدن از ناسوت،ایجاد کالبد نورانی است.نوزاد نورانی ای که از تاج سر سالک متولد می شود،خود ساکن جهانی است که از ماده عنصری رها گشته و می تواند با موجودات دیگری همانند خود ارتباط برقرار نماید. در آن جهان نیز،اگر شخص از مرز قالبها و اشکال و فضا و زمان عبور کرده و لایه ای لطیف تر از کالبد نورانی خود ایجاد نماید،به جبروت الهی وارد می شود.کلمات در ملکوت نیز قابل مشاهده اند ولی در جبیروت نه شکلی هست و نه نامی و با ذات ها در ارتباط است و با کلماتی که ما می شنایم قابل توصیف نیست.
نامهای 99 گانه الهی در سه بعد مطرح شده اند که عبارتند از :ذات و صفات و افعال.
اسماء ذات مانند هو،سبوح،قدوس که به ذات باریتعالی اشاره دارند.
اسماء صفات مانند علیم،حکیم،بصیر که حالاتی برای خداوند توصیف می کنند که مختص به اوست.
اسماء افعال مانند رزاق و شافی که به فعل خداوند در مورد بنده و مخلوق او اشاره دارد.و الله نامی که مستجمع جمیع صفات خداوند است.
جن و موکل:ترس ما ثمره جهل است.نادانی سبب توهمات و سبهات و حدس و گمانهای نادرست می گردد.موجودات عالم در برابر عظمت آگاهی انسان هیچ اند.سایه های بی مقدارند.
در فصل ششم،اتر بعنوان دریایی از عناصر شکل نیافته و مادر عناصر مطرح شد.عناصر با نسیتهای مختلف با هم ترکیب شده و آگاهی بصورت الهی در ماده،همه موجودات را شکل داده است.در این میان موجوداتی خلق شده اند که از عنصر آب و خاک بهره نداشته اند موجوداتی خلق شده اند که از عنصر آب و خاک بهره ای نداشته و بیشتر عنصر وجودی آنها از نوع آتش و باد است.این موجودات،دارای نوعی خاص از شعور و آگاهی هستند ولی مانند ما انسانها جسم فیزیکی و قالب خاکی ندارند اما قادرند در هر ظرف و قالبی حلول کنند و در نتیجه تغییر شکل دهند.
از این موجودات غیر ارگانیک در قرآن کریم در سوره جن نیز یاد شده است.لغت جن به معنای ناپیدا و پوشیده است و در قرآن از جنیانی که از جنس نار یا آتش هستند یاد شده است.جن نیز موجودی است که قالب خاکی و آبی ندارد و به نوبه خود،دارای آگاهی و علم و شعور است و مراحل کمال بر او نیز جاری می گردد.چنانکه پیامبر اکرم(ص)آنان را به اسلام و تشیع دعوتنمود و عده ای از آنان پذیرفته و مسلمان شدند ولی عده ای نافرمانی کرده و کافر گشتند.جنیانِ آتشی در طی مسیر حیات خود و با کسب اقتدار لازم،قادر خواهند بود فرکانس وجودی خود را به فرکانس باد نزدیک گردانند یعنی از حالت عنصر آتش به درجه قویتر خود، عنصر باد تغییر ماهیت دهند.در غیر اینصورت اگر به هریک از ادیان الهی پایبند و تسلیم باشند،به زندگی و حیات خود ادامه می دهند.در غیر این صورت به نیروهای مخرب و خطرناکی تبدیل می شوند که به دلیل ماهیت وجودی خود که از چشم مردمان عادی پنهان هستند می توانند در هر موجودی اعم از اشیاء و حیوانات و گیاهان و انسان حلول کرده و او را وادار به کارهای ناخواسته نمایند.این نیروها، سپاهیان و برادران شیطان اند خداوند آنان را وسیله و ابزار برای آزمون مومنان قرار داده است و تا روز قیامت به آنان مهلت داده است.(البته در نص قرآن روز معین است که قبل از قیامت واقع می شود شیاطین جن فقط و فقط قدرت وسوسه دارند مگر در ارتباطات خاصی که شخص مورد حمله خودش راه را برای آنها باز گرداند یا موارد خاص دیگر)
به جنیان از نوع باد زار می گویند شاید واژه های بابازار و مامازار را شنیده باشید فرقه هایی هستند که با این نیروها در ارتباط هستند و بطور مخفیانه آداب و مراسم خاص خود را اجرا می نمایند.
از آنجا که خود،شخصا با این فرقه از نزدیک آشنا شده ام،به سالکان طریق الی الله توصیه می کنم که از این فرقه ها دوری جویند و زندگی خود را در مخاطره نیاندازند.
سحر و جادو و احضار و تسخیر و تصرف در مسیر حق،امور باطل اند و جز گمراهی ثمری نخواهد داشت.
موکل و حامی:
موکل نیز مانند جن نیروی غیر ارگانیک،ناپیدا و نهانی است که دارای قدرت،آگاهی و شعور است با این تفاوت که سرکش و نافرمان نیست و برای کمک و یاری دادن و خدمتگذاری به انسانها نزدیک می شود.
موکل از هر جنس و نوع و عنصری که باشد به دلیل آنکه دارای فرکانسهایی قویتر و کالبدی لطیف تر از جسم انسان هستند از حوزه دید و شناخت علوم تجربی پنهان مانده است.موکل می تواند از جنس فرشتگان و یا جنیان باشد،ولیکن از هر نوع فرکانسی که موجودیت یافته باشد از آنجاییکه مخرب نیست،برای حمایت و یاری و یا نجات و الهام بخشیدن به انسانها نزدیک می شود.بارها تاکید شده که از اسیر کردن و اذیت و آزار دادن و سوء استفاده از چنین نیروهایی باید پرهیز نمود.با ایجاد حس دوستی و محبت با همه هستی و کائنات ارتباط و اتحاد برقرار نمایید.
دو نوع فرشته و جن داریم جن یعنی ناپیدا اجنه قدرت مافوق طبیعت و علم غیب ندارند بلکه به دلیل نامریی بودن و سرعت و قدرت بالا می توانند اطلاعات زیادی بدست آورند و کارهای زیادی بکنند جنس آنها از آتش است و اگر با باد تلفیق شوند قدرت بیشتری می یابند اگر در بعد هم سطح انسان چه در حالت اصلی یا در شکلی دیگر وارد شود احتمالا توانایی صدمه زدن را می یابد آنها در طبیعت همچون انسان ثقیل اند توانایی گناه نیز دارند آنها از نطر اراده بر انسان هیچ قدرتی ندارند و گونه ها شامل شیطانک بختک اجنه معمولی و در قوی ترین حالت عفریت است موکل بالاتر است لایه های آنها نیز هفت است و زمان را درک می کنند اما طول عمر بیشتری دارند بحث حلول و تسخیر از موارد دیگر در رابطه با آنهاست و در مورد اعلام جانشینی خداوند برای انسان و یا دستور دادن محض انسان به آنها مباحثی مطرح است یا اینکه شیاطین خود قابل تسخیرند اصول یکی است بهترین روش ارتباط صحیح احتمالا خواندن آیات مربوط به دستور خداوند در باب سجده کردن آدم است و ادامه ی ماجرا همچنین دعاهای سلیمان و رفتار و اعمال سلیمان و همچنین آیات مربوط به آنها در سوره ی جن نیز مواردی وجود دارد در روش صحیح و موکل ما هیچگونه بحث تسخیر شیطانی نداریم در بحث موکل باید خلافت الهی انسان حفظ شود
در مورد اجنه احتمال خطر چه از کافر چه از مومن هست پس دور تسخیر و احضار را خط بکشید خود را در مخاطره نیاندازید
عشق و نفرت
هنگامی که شخص عاشق می شود با دیدن معشوق حالتی احساس می کند که برای او کاملا تازه و هیجان انگیز است.چرا چنین بی تاب و بی قرار می گردد؟او در جهان مادی چهره ای را ملاقات کرده که بسیار شبیه آن چهره ایده آل درونی اوست.با دیدن این نماد ظاهری،انقلابی در عمق وجود او صورت می گیرد که خود نمی داند چیست.جمالی در آینه دل او رخ نمایانده که نمایانگر معشوق ازلی اوست.حتی در مبتذل ترین شکل خود که در بین مردمان عادی متداول است نیز همین قانون حاکم است.علایق و دلبستگیهای سطوح عادی در زندگی، انگیزه و عامل بسیار مهم و قوی برای حیات و زندگی است و موجب می گردد تا افسردگی و پوچی را از خود دور کنیم.و این برای انسانهایی است که در مسیر حیات،نوپا هستند و در بُعد کودکی و طفولیت به سر می برند.این کودکی و طفولیت به سن و سال افراد ربطی ندارد.انسان با رسیدن به یک نقطه عطف در زندگی و با به دست آوردن دیدگاهی تازه مانند این است که دوباره متولد می شود و در این هنگام تولد ثانوی رخ می دهد.تولد ثانوی،مرحله بلوغ فکری است.
غریبه ای به شهری ناشناس پا می گذارد و به طور اتفاقی از گورستان آن دیار عبور می کند.وقتی سنگ مزارها را می خواند در کمال تعجب می بیند که همه در سنین کودکی جان سپرده اند و فرد مسنی در میان آنان نیست.از پیری ساخورده که از آن مکان می گذشت می پرسد که چرا چنین است و مگر اتفاقی افتاده که در این دیار همه در سنین پایین مرده اند؟
پیر چنین پاسخ می دهد که خیر.در این دیار،هرکس از لحظه آگاه شدن به اسرار و رسیدن به آگاهی،تازه متولد می شود و سالهای تلف شده عمر در نادانی هیچ به حساب نمی آید.
آری،در مسیر آگاهی پنجاه سال و صد سال به حساب نمی آید.
چه بسا کسانی بارها و بارها آمده و رفته اند و از سطوح مادی و تاریک پا فراتر نگذاشته اند و به دلیل سنگینی و غلظت فرکانسهای افکارِ آلوده و عدم پالایش و بی توجهی به رعایت دستورات دینی در اعماق دوزخ اعمال و نیات پلید خود اسیر مانده باشند.
شخصی که دایما در پی بوالهوسی و توع طلبی های نفسانی خود از این شاخه به شاخه دیگر می پرد و با زنان معاشرت بیش از حد دارد،خود را اسیر نیروهای مونث کرده و خاصیت این نیروها،بلعیدن نیروی مذکر است.به همین علت شیطان از دختران حوا بعنوان ابزار استفاده می کند تا عالی ترین وجه نفس انسان را در شهوات و بی بند و باری ها به بازی بگیرد تا در منجلاب مد و تجملات و لهو و لعب و ....گوهر وجود خود را از یاد ببرد.
بهترین حالت آن است که هر فرد،تنها با یک همسر آیین زنا شویی انجام دهد.در مسیر سلوک و اذکار اسماءالهی،هرچه فرکانس امواج و ارتعاشات روحی و روانی خود را بالاتر می برد،فرصتی ایجاد کند تا همسر و فرزندانش نیز با قرارگرفتن در چنین میدانهای پاک الهی کم کم ( و نه به یکباره )شستشو شده و تغذیه شوند.دوری گزیدن از همسر و بچه به هیچ وجه فعل و عمل سالک طریق الی الله نبوده و نیست.اگر نیت بر عبادات سنگین و سکوت و روزه های طویل المدت است باید همه نیازها و اسباب آرامش خاطر خانواده فراهم باشد تا اضطراب و دلهره و کینه و کدورت ایجاد نکند و نتایج عبادات به هدر نرود.
اگر از اعمال جنسی برای مدتی فاصله گرفته می شود باید برای همسر خود توضیح دهید که این کار صرفا برای نزدیک تر شدن به خداوند است و برای شارژ باتریهای درونی بسیار لازم می باشد.اگر همسر از درک و پذیرفتن این امر عاجز باشد و نخواهد همراهی کند،با ارضای نیازهای طبیعی او و کنترل نیرو در خود و پرهیز از خروج عامل تولید مثل،ایجاد نوزاد نورانی نیز امکان پذیر خواهد بود.
به هر حال افراط و تفریط در هر مورد مردود است.چه در مسیر دنیا و چه در طی مسیر معنوی باید اعتدال را رعایت نمود.
به طور کلی هنگامی اشخاص با هم تفاهم خواهند داشت که فرکانس ارتعاشات فکری و ذهنی و احساسی و عاطفی در هر دو طرف همسان باشد.به همین دلیل حرف یکدیگر را بهتر می فهمند و راحتتر با یکدیگر ارتباط برقرار می نمایند و موجب اذیت و آزار هم نمی شوند.عشق و علاقه و تفاهم و درک متقابل و همزبانی به همین هماهنگی و هارمونی و تناسب صحیح بستگی دارد.صداقت و فداکاری و ایثار در این وضعیت معنا پیدا می کند زیرا هر دو طرف یک واحد هستند و در هم محو شده،یک روح در دو بدن می شوند.اما وقتی به دلایل مختلف، فاصله ایجاد شود و در اثر مطالعه و آموزش ، یا اختلاف نوع فعالیتهای جسمانی یا معاشرت با دیگر افراد و به هر دلیل دیگری زوج از هم متفرق شده و زمان را برای هم فاز شدن از دست بدهند،در اثر سهل انگاری و بی توجهی و عدم توانایی لازم جهت حل این معضل،ارتعاشات فکری و بدنی متفاوتی از خود بروز داده و این می تواند تا حدی ادامه یابد که کاملا در تضاد با یکدیگر قرار گیرند و چنان از درک هم ناتوان گردند که نفرت و انزجار پدید آید.بدین ترتیب است که اختلاف بین اولیاء و فرزندان، زن و شوهر یا دو دوست بروز می کند و هیچیک قادر به برطرف کردن مشکلات نیستند.
مرگ و انتقال
به هر طریق روزی خواهد آمد که مهمان باید از این منزل برود.هاله شخص شکاف برمی دارد و همه نور و آگاهی او از قالب جسم به بیرون انبساط می یابد.ابتدا شعور و ذهن آگاه، به خاطر باور نکردن مرگ،تا مدتی متمرکز می ماند اما به تدریج راهی فضاهایی با فرکانس مشابه فرکانسهای وجودی خود می شود.بدیهی است که هرچه در طی دوران زندگی با شیوه های عالی تر ِ نور و انرژی سر و کار داشته باشد،این فرکانسها در روح او ثبت شده اند و در این هنگام که جسم رها شده است همه شعور و دانایی از سطح مادیات روان می شود.وقتی جان از بند تن آزاد گردد،با توجه به عادات و اعتقادات خود در همه شئونات زندگی،با نیروها و ارواح و جانهایی ملاقات می کند که هم رده و همردیف او هستند.
فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.
پس آن روز هرکس به اندازه ذره ای کار نیک کرده نتیجه آن را خواهد دید و کسی که به قدر ذره ای کار زشت مرتکب شده به کیفرش خواهد رسید.
سالک همواره خود را برای چنین لحظه ای آماده نگه می دارد تا در این تغییر و تحول و انتقال، فراموشی برایش رخ ندهد و با ادراک کامل و شعور کافی به دیار دیگر رهسپار شود.بی شک مرگ پایان نیست بلکه انتقال آگاهی به جهانهای عالی تر است برای مومن.و انتقال به وادیهای تاریک تر و جهانهای دارای فرکانس پایین تر برای کافران و مشرکان است.
آنجا که کافران و دشمنان خدا با حیوانات محشور می گردند و شاید خود نیز در قالب حیوانات متولد شوند و برای آنان حسرت و ندامت فراوان است.
احضار روح و فاتحه برای درگذشتگان
بسیاری از افراد به این حقیقت واقف نیستند که فردی از این جهان به جهان دیگر منتقل شود می توان برای او و برای آرامش روح او کاری انجام داد.وقتی در مراسم ختم و یادبود و چهلم متوفی دور هم جمع شوند و قرآن تلاوت شود و نماز خوانده شود،میدان عظیمی از انرژی های عالی فراهم می شود و با خواندن فاتحه،گل واژه های نور و رحمت برای روح سرگردان و منتظر نثار می گردد.همه این امواج و ارتعاشات عالی سبب روشنایی راه و افزایش سطح آگاهی و تولید فرکانسهای قویتر برای فرد متوفی شده و زاد و توشه جهان آخرت می شود.همواره برای رفتگان خود آمرزش طلب کنید و با قرایت آیات و سوره های قرآن کریم،نور و رحمت الهی برای آرامش و نورانیت روح آنان اهدا نمایید.
چنانچه با خواندن سلام و صلوات بر روح پیامبر اکرم(ص)،فرشتگان نیز بر شما سلام و درود می فرستند.
وقتی شخصی از این جهان فانی رفت با توجه به اعمال و عملکردهای او در طی فرصت زندگی،در یکی از لایه های مختلف هستی برای ادامه مسیر کمال سکنی می گزیند.بر وقایع روی سطح زمین آگاه است و افراد خانواده و دویتان و آشنایان خود را می بیند و هرچه خیرات و نذر و نیاز به نیت آمرزش او انجام گیرد،به صورت نور و رحمت دریافت می کند.اگرکسی بخواهد روحی را احضار نماید واضح است که قبل از انجام هر عملی،روح از این احضار آگاهی دارد و چه بسا در اطراف و اکناف محل احضار حضور داشته باشد.اما برای ارتباط روح با افراد روی سطح زمین،احتیاج به یک ظرف یا لباس یا تن پوش است زیرا روح که در حالت عادی به شکل امواج نوسانگر ِمتمرکز است وسیله و ابزاری برای صحبت و ایجاد صوت و نشان دادن اندام خود ندارد.در این حالت یا از بدن اشخاص خاصی به نام واسطه یا مدیوم استفاده می کنند و یا از دود و بخورات،تا با حلول روح در درون بخار و دود (و یا حلول در میدوم یا واسطه )،لباس ابر مانند برای او آماده کرده باشند.
لازم به ذکر است که برای احضار ارواح،نیاز به یک میدان مغناطیسی قوی هست تا بتوان فرکانسهای خاصی ایجاد نمود تا مانند آهن ربا روح را دعوت یا وادار به حضور نمایند.همچنین شخصی که در ارتباط مستقیم با روح قرار می گیرد باید از اقتدار باطنی برخوردار باشد تا دچار مشکل نشود.در هر حال چنین مواردی به هیچ وجه مورد تایید نیست زیرا اولا میدان مغناطیسی لازم برای این امور،از وجود و درون افراد تامین می گردد و در نتیجه شاید تامین انریی لازم در بدن احضارکنندگان برای بار اول و دوم مشکلی پیش نیاورد اما به مرور زمان جبران ناپذیر خواهد بود.گاه به دلیل ارتباطات و وابستگی های عاطفی و احساسی،شخص مدیوم نادانسته از نیروی درونی مادر و یا دیگر بستگان خود مایه می گذارد و برای این افرادبیماری و مشکلات عطیم ایجاد می نمایند.
همچنین احضار ارواحی که خود روزی مردمان عادی ای در جهان بوده اند و در طی زندگانی خود چندان روش صحیحی نداشته اند و آگاهی آنان نیز از حوادث،محدود و ناچیز است چه حاصلی دارد؟جز اینکه آنان به دلیل حضور در لایه مادی دچار فشار و ناراحتی شده در عذاب قرار می گیرند.