غرقه
کل آب اقیانوس هم نمی تواند یک قایق را غرق کند،مگر اینکه در آن رخنه کند.همین گونه انسانهای منفی دنیا قادر نیستند شما را تحقیر کنند مگر اینکه بگذارید به درونتان وارد شوند.
کل آب اقیانوس هم نمی تواند یک قایق را غرق کند،مگر اینکه در آن رخنه کند.همین گونه انسانهای منفی دنیا قادر نیستند شما را تحقیر کنند مگر اینکه بگذارید به درونتان وارد شوند.
داستان خریدن معجزه فقط پنج دلار
وقتی سارا دخترک هشت سالهای بود، شنید که پدر و مادرش درباره برادر کوچکترش صحبت میکنند. فهمید که برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمیتوانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه میتواند پسرمان را نجات دهد.سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را در آورد. قلک را شکست، سکهها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط پنج دلار!بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغتر از آن بودکه متوجه بچهای هشت ساله شود.دخترک پاهایش را به هم میزد و سرفه میکرد ولی داروساز توجهی نمیکرد. بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکهها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت.....داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه میخواهی؟
دخترک جواب داد: برادرم خیلی مریض است، میخواهم معجزه بخرم.داروساز با تعجب پرسید: ببخشید؟!دخترک توضیح داد: برادر کوچک من، داخل سرش چیزی رفته و بابایم میگوید که فقط معجزه می تواند او را نجات دهد. من میخواهم معجزه بخرم، قیمتش چند است؟!داروساز گفت: متأسفم دختر جان، ولی ما اینجا معجزه نمیفروشیم.چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خیلی مریض است، بابایم پول ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است، من کجا میتوانم معجزه بخرم؟مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترک پرسید چقدر پول داری؟دخترک پولها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد. مرد لبخندی زد و گفت: آه چه جالب، فکر میکنم این پول برای خرید معجزه برادرت کافی باشد!بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت: من میخواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر میکنم معجزه برادرت پیش من باشد.آن مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بودفردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت.پس از جراحی، پدر نزد دکتر رفت و گفت: از شما متشکرم، نجات پسرم یک معجزه واقعی بود. میخواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟دکتر لبخندی زد و گفت:فقط پنج دلار
ﺁﺑﺮﯾﺰﺵ ﺑﯿﻨﻰ ﺩﺍﺭﻡ،
ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺭﻭﺧﻮﻧﻪ ﻗﺮﺹ ﺿﺪﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺑﮕﯿﺮﻡ،
ﺗﻮ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﺟﺎﻧﺒﯿﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ :
ﺳﺮ ﺩﺭﺩ، ﺳﺮ ﮔﯿﺠﻪ، ﺣﺎﻟﺖ ﺗﮭﻮﻉ، ﺍﺧﺘﻼﻝ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ، ﻧﺎﺭﺳﺎﯾﻰ ﮐﺒﺪ، ﺳﮑﺘﻪ ﻗﺒﻠﻰ، ﺳﮑﺘﻪ ﻯ ﻣﻐﺰﻯ، ﻣﺮﮒ ﻧﺎﮔﮭﺎﻧﻰ 
ﮪﯿﭽﻰ ﺩﯾﮕﻪ … ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ، با آستینم پاکش میکنم, ﺍﻣﻨﯿﺘﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮﻩ
﷽
فقط لحظه ای تفکر:
شب عاشورا
امام حسین به یارانش فرمود:هرکس از شما حق الناسی به گردن دارد برود ....
او به جهانیان فهماند که حتی
کشته شدن در کربلا هم
از بین برنده حق الناس نیست....
درعجبم از کسانی که
هزاران گناه میکنند و معتقدند
یک قطره اشک بر حسین
ضامن بهشت انهاست....
(شهید دکتر چمران)
حتمأ تو پیامها این سخن کوروش رو شنیدید'
از کوروش کبیر پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا نمودی؟
فرمود ۴ اصل:
۱-دانستم کار مرا کسی انجام نمیدهد پس تلاش کردم.
۲-دانستم خدا مرا میبیند پس حیا کردم
۳-دانستم رزق مرا به دیگری نمیدهند پس آرام شدم
۴-دانستم پایان کارم مرگ است پس اماده شدم.....
حالا ببنید
اصل حدیث و منبع:
قِیلَ لِلصَّادِقِ (ع) عَلَى مَا ذَا بَنَیْتَ أَمْرَکَ فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِی لَا یَعْمَلُهُ غَیْرِی فَاجْتَهَدْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ فَاسْتَحْیَیْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِی لَا یَأْکُلُهُ غَیْرِی فَاطْمَأْنَنْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِی الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ.
به حضرت صادق (ع) عرض کردند کار خود را بر چه چیز بنا کردهاى؟ فرمود بر چهار چیز: 1- فهمیدم که عمل مرا دیگرى انجام نمی دهد. پس به کوشش پرداختم. 2- دانستم که خداوند بر حال من اطلاع دارد خجالت کشیدم. 3- فهمیدم روزى مرا دیگرى نخواهد خورد آرامش یافتم. 4- و دانستم بالاخره بسوى مرگ می روم به همین جهت آماده آن شدم. ۱
البته این اولین و آخرین باری نیست که طرفداران افراطی زرتشت و کورش این کار را می کنند. بارها شاهد این بوده ایم که روایات ائمه ما و جملات نهج البلاغه را به نام آنها ترویج می کنند.
امام باقر(ع) فرمود: شرق عالم و غرب عالم بروید قسم به یکتایی خداوند هیچ علم صحیحی نیست. مگر این که از ما اهل بیت صادر شده است.(2)
منبع:
۱. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.
۲. وسائلالشیعة، ج 21، ص477، باب استحباب تعلیم الأولاد.
این متن قشنگ کمی آرامش میده
================
آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
" نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او ”قدمی بردار : سکوت گورستان رامیشنوى؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...
میرسد روزی ک هرگز در دسترس نخواهیم بود ...!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ
ﻋﻤﯿﻖ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ
بودن را
ﺑﭽﺶ
ﺑﺒﯿﻦ
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ
ﻭﺑﺎﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن..
تو یادت نیست......
ولی من خوب به یاد دارم .....
که برای داشتنت
دلی را به دریا زدم که از
""آب ""
میترسید......
بسم الله الرحمن الرحیم
اخطار اخطار اخطار اخطار اخطار اخطار
خداییش اول بخون لایک مهم نیست
متاسفانه با دید زدن پیج های مختلف رسمی در لاین مسایل زیادی قابل توجه است که شبکه های زیادی در لاین فعالیت های خاص و مغرضانه ای دنبال می کنند در این راستا دو نوع سبک خاص قیفی شکل و عنکبوتی موجودیت و توجه بیشتری را جلب می کند که اساس آن تبادل لینک است اولین دسته پیج های مستقیما جنسی است
الف:دقت کنید وقتی در جکوزی آب گرم می خواهید وارد شوید اول از اطراف و مرحله مرحله وارد می شوید سپس وارد عمق آن می شوید مرحله صفر پیج های تقریبا بدون ارتباط با مسایل جنسی و عموما دانلود یا پیج های متفرقه هستند که نمی توان ارتباط عمدی آنها را نیز اثبات کرد مرحله اول این دسته پستهای سبک مدلینگ گزاری و تصاویر عاشقانه دو نفره و پستهای نشان دهنده و عادی سازی ازدواج سفید است که پس از شکستن قبح آن با روش تبادل لینک وارد مرحله دوم یعنی پستهای جوکهای بالای هیجده سال عکسها و فیلمهای پورنو و شیرهای فک و قلابی برای ترویج بیشتر است نکات ویژه اینکه حتی اگر تماما مذهب و شریعت و هر دین را کنار بگزاریم بازهم مسایلی خاص در این پیج ها وجود دارد که آنها را خاص می کند مثلا در نگارش داستان سکسی بیشتر اسامی مذهبی مثل امامان و حتی پیامبران وجود دارد اما اسامی باستانی تقریبا استفاده نمی شود کلیدواژه این این پیج ها نیز با عنوان های خاله عمو دایی و مشابه اینهاست معمولا پیج های پر ریپورتشان را نیز هر چند وقت یک بار دوباره بارگذاری یا لینک می کنند یادتان باشد حتی اگر غیر مذهبی ترین دیدگاه را نیز حتی در مورد دیدن فیلمهای سوپر یا موارد آموزشی جنسی بپذیریم بازهم بدون شک هیچ کدام از فیلمها درست نیست که البته طی قوانین مغزی و حتی سکسولوژی این مسایل نیز صحیح نیست و ما فیلم سوپر درست عملا نداریم بگذریم در مورد نوشته و کمیک مغز دارای فعالیت بیشتری است و خود پردازنده ی حقیقی است در بیشتر این کمیک ها ارتباط جنسی با محارم و خانواده تریج داده می شود که در تمام جهان نه فقط و فقط فرقه ضاله بهاییت که کاملا متصل به صهیونیسم جهانی است این اعتقاد را دارد در مورد عکس داستان و فیلم نیز اشاره شد
ب:دسته دوم پیج های عنکبوتی است یعنی درست است که با تبادل و شیر منتشر می شوند اما عملکرد متفاوتی دارند اینکه عناوین این پیج ها مذهبی تر و حتی انقلابی و اسلامی است و عناوینی همچون انتظار ظهور سرباز جهاد دفاع و یا نامهای امامان معصوم را دارند و در پستهای روزانه نیز هیچ مسایل سیاسی دسته ای نیز نمی گذارند حتی ابراز علاقه به رهبری نیز می کنند این دسته خطر مخصوص خود را دارند چرا که مشاهده شده پس از جذب کمی و کیفی اففراد و آماده سازی ذهن ایشان نظر شاید کاملا کاملا متضاد نسبت به روح پستهای قبلی بگذارند مثل ترویج شبهات بدون جواب یا اتهام زنی های بی مورد یا حتی جهت دهی های فکری کلان و موج سواری بر روی حوادث و بازی با احساسات جوانان پر اشتیاق که این مسایل کاملا با مخالفینی مثل سلطنت طلبها و انجمن حجیه یا طرفداران شیرازی کاملا منطبق می باشد نکته جالب اینکه دسته سومی از پیج ها نیز موجود است که بیشتر به سبک فراماسون ها فعالیت دارد و حتی تحلیلهای بسیار بسیار زیبایی ارایه می دهند و به نوعی حتی روشنگرند اما آنها نیز تقریبا مثل جریان دوم اند اما دارای چهره مبارز اند ویژگی کلی دنیای مجازی عدم شناخت حقیقی افراد است اما نگارشات و افکار خواه ناخواه در اعتقادات و اندیشه تاثیر خواهد گذاشت پس باید مراقب بود که به خاطر تشنه بودن از هر لجن زاری آب نخوریم
نکته طبق تحلیل نگارش شده شما حتی باید به خود من نیز باید با شک روبرو شوید نه اینکه تایید یا لایک کنید یا شیر بلکه فقط محض اطلاع رسانی بود
دکتر علی شریعتی
در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد ، رنگ آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم هست.
دکتر علی شریعتی
درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است..
ولی در نماز پایان است، شاید این بدان معناس که پایان نماز آغاز دیدار است
دکتر علی شریعتی
خدایا بفهمانم که بی تو چه میشوم اما نشانم نده!!!
خدایا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد..
دکتر علی شریعتی
ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ..
آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ
ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ..
ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ..
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ..
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".
دکتر علی شریعتی
بر آنچه گذشت, آنچه شکست, آنچه نشد... حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...
دکتر علی شریعتی
جامعه اسلامی به یک آتش فکری انقلابی احتیاج دارد، به "مکتب"؛ و جامعه اسلامی در برابرِ استعمار به "وحدت" احتیاج دارد؛ و تودههای مسلمان در نظامِ تبعیض، به "عدالت".
اینست که: به "علی" احتیاج دارد.
بخشی از سخنرانی " علی تنهاست " دکتر شریعتی
هرگز نا امید نشو...
.حضرت علی (ع) میفرماید :
« هر کس چیزی طلب کند به آن یا بخشی از آن میرسد . پس اگر هم تو تا حالا نرسیدی یعنی نخواستی»
شکست عدم پیروزی نیست بلکه تاخیر در موفقیت است
امید یعنی آرزو کنیم چیزی اتفاق بیفتد !
ایمان یعنی یقین داریم چیزی اتفاق خواهد افتاد !
شجاعت یعنی اینکه باعث شویم چیزی اتفاق بیفتد …
اینم یک انرژی مثبت از مولانا:
حقیقت
نه به رنگ است و نه بو
نه به هآی است ونه هو
نه به این است ُ نه او
نه به جام است و سبو
گر به این نقطه رسیدی ؛
به تو سر بسته و در پرده بگویم
تا کسی نشنود
این راز گهر بار جهان را :
آنچه گفتند و سرودند
تو آنی !!
تو خودت جان جهانی
گر نهانی و عیانی
تو همانی که همه عُمر
به دنبال خودت نعره زنانی!
تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی
همه اسرار نهانی!
از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست !
دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست ؟...
با حس ویرانی بیا ... تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر است ، تکرار طوطی وار من
بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود
با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه ... دیگر مجال درس نیست
کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه ... با عشق ممکن می شود
"مولانا"
یا دست رفاقت نده و دست نگهدار ✘
.
.
.
.
.
یا تا ☜تَهِ خط ☞، حُرمتِ این ♥دستو ♥ نگهدار
پرسش و پاسخ جالب با رئیس الازهر درباره شیعه و سنی
اشکالی ندارد پیروان مذاهب اهل سنت، شیعه شوند
«شیخ احمد الطیب» رئیس دانشگاه الأزهر مصر، در مصاحبهای با شبکه "نیل" در مصر گفت مذهب شیعه یکی از مذاهب اسلام است و اشکالی ندارد پیروان مذاهب اهل سنت، شیعه شوند همانگونه که پیروان یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت به مذهب دیگری میروند.
رئیس الازهر در گفتگو با شبکه نیل مصر مطالبی درباره عقاید شیعه و سنی مطرح کرد که متن آن در ذیل از نظرتان میگذرد:
* خبرنگار سوال کرد آیا به نظر شما عقاید شیعه مشکل ندارد؟
- شیخ طیب جواب داد: نه چه مشکلی دارند، 50 سال پیش شیخ شلتوت فتوا داده است که شیعه مذهب پنجم اسلام و مانند مذاهب دیگر است.
* خبرنگار گفت: فرزندان ما در حال شیعه شدن هستند چه باید بکنیم؟
- شیخ جواب داد: خوب بشوند مگر کسی از مذهب حنفی به مالکی برود ما اشکالی به او میگیریم؟ خوب اینها هم از مذهب چهارم به مذهب پنجم رفتهاند.
* خبرنگار پرسید شیعیان با ما درحال قوم و خویشی هستند و با فرزندان ما ازدواج میکنند.
- شیخ جواب داد: چه اشکالی دارد، بین مذاهب ازدواج آزاد است.
* خبرنگار گفت: میگویند شیعیان قرآنشان فرق میکند.
- شیخ طیب پاسخ داد: این حرفها خرافه پیرزنها است. قرآن شیعیان با ما هیچ فرقی ندارد و حتی رسم الخطشان نیز مانند قرآن ما است.
* خبرنگار گفت: 23 روحانی از یک کشور(عربستان) فتوا دادهاند که شیعیان کافرند، رافضی هستند.
- شیخ گفت: برای مسلمین جهان فقط الازهر میتواند فتوا دهد و فتوای آنها اعتباری ندارد.
* خبرنگار گفت: پس این اختلافاتی که بین شیعه و سنی مطرح میکنند، چیست؟
- شیخ پاسخ داد: این اختلافات سیاست خارجی است و میخواهد بین شیعه و سنی اختلاف بیاندازد.
* خبرنگار گفت من یک سوال جدی دارم: شیعیان که ابوبکر و عمر را قبول ندارند، چگونه میگویید اینها مسلمان هستند؟
- شیخ طیب گفت: بله قبول ندارند، اما مگر اعتقاد به ابوبکر و عمر جزو اصول دین اسلام است؟
قصه ابوبکر و عمر یک قصه تاریخی است و تاریخ به اصول اعتقادات ربطی ندارد.
* خبرنگار که از این جواب جا خورده بود گفت: شیعیان یک ایراد دارند آن هم اینکه میگویند امام زمانشان از 1000 سال پیش هنوز زنده است.
- شیخ پاسخ داد: خوب ممکن است، چرا ممکن نباشد، ولی دلیلی ندارد ما اعتقاد آنان را داشته باشیم.
* خبرنگار پرسید: آیا ممکن است کودک 8 ساله امام باشد؟ شیعیان معتقدند کودک 8 ساله امام شده است.
- شیخ گفت: وقتی یک طفل در گهواره پیغمبر بشود اینکه یک کودک 8 ساله هم امام باشد عجیب نیست، هرچند ممکن است ما به عنوان اهل تسنن این اعتقاد را قبول نداشته باشیم؛ اما این موضوع به اسلام آنها صدمهای نمیزند و آنها مسلمانند.
دقت کنید یک اصل کلی در تمام فیلمها و کارتونها و داستانهای غربی وجود دارد به جز وجود شیطان خداگونه یا فرشته خو و خدای ضعیف یا عدم تعریف خدا در حالت کلی مورد صفت گونه ی تعریفی بحث رشد یتیم گونه است دقت کنید این اتفاق که کودکان یتیم در داستانها زیاد شد بیشتر محصول خوراک کودکان نسل جنگ است نه هدف ریشه کن کردن خانواده دقت کنید حتی در فرهنگی غیر از فرهنگ بعد از جنگ انسانهای بزرگ زیادی چه خوب چه بد یتیم بزرگ شده اند مثل شداد یا آدولف هیتلر یا در فرهنگ دینی پیامبر یا امام علی نیز یتیم بزرگ شده اند پس خود یتیم بودن یا یتیم بودن یک عیب نیست یک نقص و حادثه و پیشامد الهی و آزمایش است و بالاخره در هر جامعه ای به میزان کمیا زیاد با آن مواجه اند اما در غرب اصل فمنینستی لحاظ شده در داستانهای امروزی که هدفی هم جز تضییع حقوق زنان به عنوان زن ندارد وهدف آنها امروزه رواج زندگی پارتنری است و در خیلی از کارتونها نیز فقط مادر حضور دارد و یکی از اصلی ترین اهدافشان گسترش بازار تجارتی چه به عنوان تولید کننده و چه مصرف کننده صرف زنان جامعه هدف اند در ضمن زن بنیان خانواده است و زن پرورش دهنده اصلی فرزند است و درون مایه محبت و زیبایی نیز زن است دقت کنید در داستانها یتیم بودن یا یتیم بزرگ شدن بد نیست اما اگر دقت کنید تقریبا در بیشتر یا تمام داستانها کلا بحث حاملگی و دوران شیرخوارگی وجود ندارد حتی در داستانهایی مثل بارتیمیوس پا را فراتر گذاشته و بحث خرید و فروش کودکان یتیم یا بد سرپرست را بیان می کند که این روش دقیقا با همین سبک در موساد و ساواوک دوران پهلوی دقیقا با همین شیوه به منظور رشد کودکان فقط به هدف قتل و جنایت اتفاق افتاد و تازه این جدا از بحث خرید و فروش اعضا است که خاخام های صیهون در نیویورک به همین دلیل دستگیر و محاکمه شدند این موضوع در بازی هیتمن و در مارول در مورد زن جاسوس گروه انقام جویان لحاظ شده است
در مورد برزگسالان بحث کمی فرق میکند وباید امانت به هم بخورد برای مثال بازی های اشاشین که از حشاشیون دوران شیخ حسن صباح اسماعیلی گرفته شده وی به طور نظام یافته و با هدف پرورش تروریست و قاتل جنایتکار با رویکرد سواستفاده از مسایل دینی و علم کامل به مسایلی مثل نعمت الله متوجه شد که باید خانواده را از کاربیاندازد و به طور طبیعی فرد را از حتی امکان ازدواج نیز سلب کند و خاجه می کرد مورد دیگر رواج پوچی گرایی و بی هدفی بود واینکه فرد بتواند بدون درد و احساس ترحم بکشد اینگونه بود که وی استفاده از افیون را به کار برد مورد امروزی آن دقیقا ابوبکر بغدادی و فتواهای عجیب و غریب شیطانی در مورد جهاد نکاح است اساس همه اینها بیشتر بر اساس نفاق و رویکرد قلب زلزله ای و از بین بردن خانواده استوار است دقیقا همین روند از ابتدای تشکیل سازمان مجاهدین خلق وجود داشته وآنها حتی بشتر نیروهای خود را از طریق اردوها و محافل مختلط دانشجویی و روشهای دوست پسر دوست دختری جذب می کردند در ادامه نیز با بحث انقلاب ایدولوژیک ذات حقیقی و خیانتکارانه خود را نشان دادند و مستقیم و کاملا مبرهن و آشکار خانواده و محبت را از بین بردند
مدرسهی کوچک روستایی بود که بهوسیلهی بخاری زغالی قدیمی، گرم میشد. پسرکی موظف بود هر روز زودتر از همه به مدرسه بیاید و بخاری را روشن کند تا قبل از ورود معلم و همکلاسیهایش، کلاس گرم شود. روزی، وقتی شاگردان وارد محوطهی مدرسه شدند، دیدند مدرسه در میان شعلههای آتش میسوزد. آنان بدن نیمه بیهوش همکلاسی خود را که دیگر رمقی در او باقی نمانده بود، پیدا کردند و بیدرنگ به بیمارستان رساندند.
پسرک با بدنی سوخته و نیمه جان روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود ، که ناگهان شنید دکتر به مادرش میگفت: «هیچ امیدی به زنده ماندن پسرتان نیست، چون شعلههای آتش بهطور عمیق، بدنش را سوزانده و از بین برده است». اما پسرک به هیچوجه نمیخواست بمیرد. او با توکل به خدا و طلب یاری از او تصمیم گرفت تا تمام تلاش خود را برای زنده ماندن به کار بندد و زنده بماند و … چنین هم شد.
او در مقابل چشمان حیرت زدهی دکتر به راستی زنده ماند و نمرد. هنگامی که خطر مرگ از بالای سر او رد شد، پسرک دوباره شنید که دکتر به مادرش میگفت: «طفلکی به خاطر قابل استفاده نبودن پاهایش، مجبور است تا آخر عمر لنگلنگان راه برود».
پسرک بار دیگر تصمیم خود را گرفت. او به هیچوجه نخواهد لنگید. او راه خواهد رفت، اما متاسفانه هیچ تحرکی در پاهای او دیده نمیشد. بالاخره روزی فرا رسید که پسرک از بیمارستان مرخص شد. مادرش هر روز پاهای کوچک او را میمالید، اما هیچ احساس و حرکتی در آنها به چشم نمیخورد. با این حال، هیچ خللی در عزم و ارادهی پسرک وارد نشده بود و همچنان قاطعانه عقیده داشت که روزی قادر به راه رفتن خواهد بود
یک روز آفتابی، مادرش او را در صندلی چرخدار قرارداد و برای هواخوری به حیاط برد. آن روز، پسرک بر خلاف دفعههای قبل، در صندلی چرخدار نماند. او خود را از آن بیرون کشید و در حالی که پاهایش را میکشید، روی چمن شروع به خزیدن کرد. او خزید و خزید تا به نردههای چوبی سفیدی که دور تا دور حیاطشان کشیده شده بود، رسید.
با هر زحمتی که بود، خود را بالا کشید و از نردهها گرفت و در امتداد نردهها جلو رفت و در نهایت، راه افتاد. او این کار را هر روز انجام میداد، بهطوری که جای پای او در امتداد نردههای اطراف خانه دیده میشد. او چیزی جز بازگرداندن حیات به پاهای کوچکش نمیخواست.
سرانجام، با خواست خدا و عزم و ارادهی پولادینش، توانست روی پاهای خود بایستد و با کمی صبر و تحمل توانست گام بردارد و سپس راه برود و در نهایت، بدود. او دوباره به مدرسه رفت و فاصلهی بین خانه و مدرسه را به خاطر لذت، میدوید. او حتی در مدرسه یک تیم دو تشکیل داد.
سالها بعد، این پسرکی که هیچ امیدی به زنده ماندن و راه رفتنش نبود، یعنی «گلن گانینگهام» در باغ چهارگوش «مادیسون» موفق به شکستن رکورد دوی سرعت در مسافت یک مایلی شد!
منبع: sahel-2006.blogfa.com