سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه
به نام حضرت دوست
که هرچه داریم از اوست


اگر بخونید ممنون می شم
اگر بخونید و نظر هم بدید خیلی بیشتر ممنون می شم

توضیحات بیستر در بخش های درباره من و تماس با من در نوار بالای وبلاگ قابل مشاهده است
بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
آخرین نظرات
  • ۶ آذر ۰۳، ۲۳:۱۹ - ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
    😂👌

۳۹۶ مطلب با موضوع «مطالب خواندنی و جالب فرح بخش» ثبت شده است

يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۱ ق.ظ

علم بهتر است یا ثروت؟

👏👏👏

شاهکار امیرالمومنین در پاسخ به " یک سوال "


 جمعیت زیادی دور حضرت علی (ع) حلقه زده بودند .. 


مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:


- یا علی ! سؤالی دارم .

 علم بهتر است یا ثروت؟


حضرت علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.


 در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:

- اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟

 امام در پاسخ آن مرد فرمود : بپرس !


 مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید : علم بهتر است یا ثروت ؟


حضرت علی فرمود: علم بهتر است؛

 زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی . نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.


 در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد ، و امام در پاسخش فرمود: 

علم بهتر است ؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است ، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار !


هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست ، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید :


- یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟


حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود ؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.


 نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد . 


حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.


 با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت : حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت !


 کسانی که صدایش را شنیده بودند ، پوزخندی زدند . مرد ، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد : یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟


 امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.


همهمه‌ای در میان مردم افتاد ؛ چه خبر است امروز ! 


چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ 


نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌ واردها دوخته می‌شد..


در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود ، پرسید :


- یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟


 امام فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.


 در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند ، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است .


سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت ..


همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌ زده شده بودند که … نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:

یا علی ! علم بهتر است یا ثروت ؟


 امام در حالی که تبسمی بر لب داشت ، فرمود : علم بهتر است ؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند ، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود .


نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود ، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به رو به‌ رو چشم دوخت ..


مردم که فکر نمی‌ کردند دیگر کسی چیزی بپرسد ، سرهایشان را برگرداندند ، که در این هنگام مرد پرسید :


- یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟


 نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای حضرت علی مردم به خود آمدند :

علم بهتر است ؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند ، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند ، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌ اند . فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.

سؤال کنندگان ، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. 


هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند ، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم .


 کشکول بحرانی، ج1، ص27. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص142.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۸:۱۱
يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۲ ق.ظ

remmember

When you want to give up 

Remmember why you started

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۸:۰۲
يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۳ ق.ظ

زندگی نامه امام صادق(ع)

 


امام صادق ( ع)



حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری ( شیعه ) در روز 17 ربیع الاول سال 83هجری چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می باشد. کنیه آن حضرت : "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است . حضرت صادق تا سن 12سالگی معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چینی کرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت 19سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگی کرد و با این ترتیب 31سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور می نمودند گذرانید . بنابراین صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار می باشد ، بهره مندی از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید .



 پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفری " را پایه ریزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی ( ص ) گردید . زندگی پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی امیه ( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) که هر یک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم می کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در 10سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می برد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۷:۵۳
شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۵ ب.ظ

داستان آیت الله شفتی و سگ گرسنه

داستان آیت الله شفتی و سگ گرسنه



نمی دانم نام آیت الله شفتی را شنیده اید یا خیر؟ اما داستان جالب و آموزنده ای است. یکی ازعلمای ربانی قرن دوازدهم مرحوم سید محمدباقرشفتی رشتی معروف به حجه الاسلام شفتی است که ازمجتهدین برازنده و پرهیزکاربود،اوبسال 1175ه-ق درجرزه طارم گیلان دیده به جهان گشودوبسال 1260درسن 85سالگی دراصفهان ازدنیارفت ومرقدشریفش درکنارمسجدسید اصفهان ،معروف ومزارعلاقمندان است .


وی درموردنتیجه ترحم ،وفرازونشیب زندگی خود،حکایتی شیرین داردکه دراینجامی آوریم :حجه السلام شفتی درایام تحصیل خوددرنجف واصفهان به قدری فقیروبودکه غالبالباس اواززیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه می کرد،گاهی ازشدت گرسنگی وضعف ،غش می کرد،ولی فقرخودراکتمان می نمودوبه کسی نمی گفت:روزی درمدرسه علمیه اصفهان ،پول نمازوحشتی بین طلاب تقسیم می کردندوجه مختصری ازاین ناحیه به اورسید،چون مدتی بودگوشت نخورده بود،به بازاررفت وباآن پول جگرگوسفندی راخریدو به مدرسه بازگشت ،درمسیرراه ناگاه درکنارکوچه ای چشمش به سگی افتادکه بچه های اوبه روی سینه اوافتاده وشیرمی خوردند،ولی ازسگ بیش ازمشتی استخوان باقی نمانده بودوازضعف ،قدرت حرکت نداشت .


حجه الاسلام به خودخطاب کرده وگفت :اگرازروی انصاف داوری کنی ،این سگ برای خوردن جگر،ازتوسزاوار تراست ،زیراهم خودش وهم بچه هایش گرسنه اند،ازاین روجگرراقطعه قطعه کردوجلوآن سگ انداخت .


خودحجه السلام شفتی نقل می کند:وقتی که پاره های جگر رانزدسگ انداختم گوئی اوراطوری یافتم که سربه آسمان بلندکردوصدائی نمود ،من دریافتم که اودرحق من دعامی کند .


ازاین جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان ،اززادگاه خودم شفت مبلغ دویست تومان برای من فرستادوپیام دادکه من راضی نیستم ازعین این پول مصرف کنی ،بلکه آن رانزدتاجری بگذارتاباآن تجارت کندوازسود تجارت ،ازاوبگیرومصرف کن .


من به همین سفارش عمل کردم ،به قدری وضع مالی من خوب شدکه ازسودتجارتی آن پول ،مبلغ هنگفتی بدستم آمدوباآن حدودهزاردکان وکاروانسراخریدم ویک روستارادراطراف محلمان بنام گروند،به طوردربست خریداری نمودم ،که اجاره کشاورزی آن هرسال نهصدخرواربرنج می شد،دارای اهل وفرزندان شدم وقریب صدنفرازدرخانه من نان می خوردند،تمام این ثروت ومکنت براثرترحمی بودکه من به آن سگ گرسنه نمودم ،واورابرخودم ترجیح دادم .


منبع: اقتباس ازکتاب صدویک حکایت ص 158 .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۵
شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

تاریخ جنگ

ایالات متحده آمریکا کشوری است که تنها 239 سال از تاریخ حیاتش می گذرد و 93 درصد از این عمر خود یعنی 222 سال آنرا در جنگ و تجاوز به کشورهای مختلف در سرتاسر جهان سپری کرده!

جنایات و جنگهای این کشور جنگ طلب را در لیست زیر میخوانید: 

البته خیلی بیشتر از اینهاست ولی لیست زیر موارد مهم هست:


1901 — ورود مستقیم نیروهای آمریکایی به کلمبیا

1902 — حمله به پاناما

1904 — ورود به کره و مغرب

1905 — ورود به هندوراس علیه انقلاب این کشور

1905 — حمله به مکزیک (در کمک به دیکتاتور وقت بورویریو دمازبرای سرکوب قیام مردمی این کشور)

1907 — حمله به نیکاراگوئه

1907 — ورود به دومینیکن برای سرکوب انقلاب این جمهوری

1907 — مشارکت در جنگ میان هندوراس و نیکارگوئه

1908 — مداخله در انتخابات پاناما

1910 — برای سرکوب کودتا علیه حکومت نیکاراگوئه

1911 — ورود به هندوراس برای حمایت از کودتا به رهبری مانوئل بونیلا بر ضد رئیس جمهور منتخب میگل داویا

1911 — سرکوب قیام ضد آمریکایی در فیلیپین

1911 — مداخله در چین

1912 — حمله و اشغال کوبا

1912 — حمله به پاناما

1912 — حمله به هندوراس

1912 — 1933 — اشغال نیکاراگوئه . از این زمان نیکاانگلیس

ه مستعمره ای برای احتکار شرکت های آمریکایی تبدیل شد. 

1914 — 1934 — هائیتی. نیروهای آمریکایی پس از وقوع چندین انقلاب در هائیتی وارد این کشور کرد و به مدت 19 سال هائیتی تحت اشغال آمریکا در آمد

1916 — 1924- اشغال جمهوری دومینکن به مدت 8 سال

1917 — 1933 — اشغال کوبا.

1917 — 1918 — مشارکت در جنگ جهانی اول

1918 — 1922 — مداخله در روسیه

1918 — 1920 — ورود نظامی به پاناما

1919 — ورود نظامی به کاستاریکا

1919 — حمله به هندوراس

1920 — حمله به گواتمالا

1921 — حمایت آمریکا از گروههای مسلح علیه کارلوس گیریرو

1922 — مداخله در ترکیه

1922 — 1927 — ورود نظامی به چین

1924 — 1925 — حمله به هندوراس

1925 — حمله به پاناما

1926 — حمله به نیکاراگوا

1927 — 1934 — آمریکا چین را به اشغال درآورد.

1932 — حمله به السالوادور

1937 — حمله به نیکاراگوا

1945 — درحالیکه جنگ جهانی تمام شده بود!! بمباران هیروشیما و ناکازاکی ژاپن. حدود ۲۲۰٬۰۰۰ نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند .بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ نفر بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال ۱۹۴۵ بر اثر اثرات مخرب تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست دادند.

1947 — 1949 — حمله به یونان

1948 — 1953 — حمله به فیلیپین

1950 — حمله به پورتریکو

1950 — 1953 — حمله به کره

1958 — لبنان

1958 — جنگ با پاناما

1959 — نظامیان آمریکایی وارد لائوس شدند.

1959 — حمله به هائیتی

1960 — عملیات نظامی آمریکا در اکوادور

1960 — حمله به پاناما

1965 — 1973 — تجاوز خونین به ویتنام

1966 — حمله به گواتمالا

1966 — حمایت نظامی از اندونزی علیه فیلیپین

1971 — 1973 — بمباران لائوس

1972 — حمله به نیکاراگوا

1980 — عملیات نظامی علیه ایران در طبس

1983 — دخالت نظامی در گرینادا

1986 — حمله به لیبی و بمباران لیبی

1988 — حمله آمریکا به هندوراس

1988 — حمله به هواپیمای مسافربری ایرانی و قتل عام تمامی 290 نفر سرنشین این هواپیما

1989 — سرکوب ناآرامی ها در جزایر ویرجین

1991 — عملیات نظامی گسترده در عراق (جنگ اول خلیج فارس)

1992 — 1994 — اشغال سومالی و انجام خشونت بسیار مفرط علیه شهروندان این کشور

1998 — حمله به سودان.

1999 — آمریکا با پوشش ناتو جنگی را علیه یوگسلاوی براه انداخت. بمباران این کشور 78 روز به طول انجامید و یوگسلاوی از هم فروپاشید.

2001 — حمله و اشغال افغانستان به بهانه تعقیب گروه القاعده که بعدها ثابت شد القاعده را خود آمریکاییها تجهیز کرده اند!!!

2003 — حمله و اشغال عراق بدون مجوز سازمان ملل

2011 — حمله به لیبی پس از پیروزی انقلاب این کشور و سرنگونی قذافی

2011 — حمایت رسمی از گروههای مسلح تروریستی در سوریه با هدف براندازی نظام منتخب ملت سوریه

2011 — اعلام حمایت رسمی از رژیم آل خلیفه در سرکوب قیام مردمی این کشور

2015 — اعلام پشتیبانی رسمی از آل سعود در جنگ این کشور علیه انقلاب ملت یمن


منبع آمار:

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940414000970


حالا نکته جالب و وقاهت آمیز این قضیه اینجاست که این آمریکا خود را کدخدای دنیا می داند و امثال ایران را به نقض حقوق بشر متهم میکند!

مرگ بر آمریکا

مرگ بر اسراییل

مرگ بر انگلیس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۱
شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ب.ظ

ایرانی با فرهنگ

ایرانی جماعت بی فرهنگه

تابه حال چند باراین جمله رو به زبون آوردیم یا از ذهن گذروندیم

یه ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯿﻪ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ😒

تو ﮊﺍﭘﻦ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻭ ﻫﺸﺖ ﭘﺎ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺁﺑﺰﯼ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻧﻬﺎ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ😖


، ﺗﻮ ﭼﯿﻦ ﺳﮓ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻫﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ . 😖


ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻥ ﺗﻮ ﺭﻭﻏﻦ ﺳﺮﺥ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻥ.😧


 2000 ﻧﻔﺮ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻦ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺳﺎﻟﻦ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺑﯽ ﺣﯿﺎﯾﯽ 2 ﺑﻪ 2 رابطه ی جنسی برقرار ﻣﯿﮑﻨﻦ😐



ﺗﻮ ﺟﻨﻮﺏ ﺷﺮﻕ ﺁﺳﯿﺎ ﺗﻮ ﺑﻌﻀﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻫﺎ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ ﻭ ﮐﻠﯽ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻥ😲



 ﺗﻮ ﻫﻨﺪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﻣﻘﺪﺳﻪ ﺑﻠﮑﻪ ﭘﻬﻦ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ😖 


 ﮐﺮﻩ ﺍﯼ ﻫﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺑﺒﯿﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﺟﻠﻮ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﮕﻦ ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮕﯿﻢ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺎﯾﻢ ﻫﯽ ﺗﻮ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﺎﺯﻥ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻦ ﺑﻄﺮﯼ ﻭ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺳﻤﺖ ﺗﯿﻢ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﭘﺮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺗﻮ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﺷﯿﺮ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ😐



ﺗﻮ ﺑﺮﺯﯾﻞ ﺳﺮ ﺩﺍﻭﺭ ﺭﻭ ﻭﺳﻂ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺒﺮﻥ🔪😣


 ﺗﻮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﯾﺎﺭﻭ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﻩ 20 ﺗﺎ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﻪ🔫😵


 ﺗﻮ ﺍﺭﻭﭘﺎ 2 ﺗﺎ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺳﻤﯽ ﺑﺎﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﻦ😷



 ﺗﻮ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺯﻧﻬﺎ ﺣﺘﯽ ﺣﻖ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻥ😒


 ﻭ 1000 ﺑﯽ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻋﺠﯿﺐ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺩﯾﮕﻪ...😐😕😑



ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﮐﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ ﺑﯽ ﻓﺮﻫﻨﮕﻦ، ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻫﻢ ﺗﯿﺮﯾﭗ ﺭﻭﺷﻦ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯾﻢ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﻣﺎ ﺑﯽ ﻓﺮﻫﻨﮕﯿﻢ.😐



ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﻭﺭ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﺘﻦ ﻫﻢ ﻣﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻡ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻓﻮﺗﺒﺎﻟﻤﻮﻥ ﺗﻌﻠﯿﻖ ﻣﯿﺸﺪ !!⛔ 


ﺍﮔﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﻭﻏﻦ ﺳﺮﺥ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ!!!!⛔


 ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮕﯿﻢ ﺑﺨﺪﺍ💚


 ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﻧﮕﺮﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ،❤



ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻧﮋﺍﺩﻣﻮﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯿﻪ💛


و مسلمان هستیم..


و عاشق امام حسین (ع) و کربلا هستیم🎪🎪


ما امام زمان رو دوست داریم...🌸🌸


 ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻓﺮﻫﻨگ 7500 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ💙


فرهنگ ایثار و شهادت داریم💜


آﺭﻩ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ، ﺍﻭﻧﺎ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻥ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻮﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﺑﺸﯿﻢ. ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭﺯﯼ 1000 ﺑﺎﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ.


 ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ با فرهنگ💓💓 ،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۰
شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ

به خاطر بسپار

7 " به خاطر بسپار "


- زندگی بدون چالش ؛ مزرعه بدون حاصل است.


- تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد؛ مرغ است.


 -زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود؛ با "تحول" آغاز میشود.


- لازم نیست "بزرگ " باشی تا "شروع کنی"، شروع کن تا بزرگ شوی ...


- اگر قبل از رفتن کسی خوشبخت بودید ؛ بعد از رفتنش هم می توانید خوشبخت باشید...


- باد با چراغ خاموش کاری ندارد ؛ اگر در سختی هستی بدان که روشنی...


- ما فقط برای یک بار جوان هستیم ؛ولی با یک تفکر غلط می توانیم برای همیشه نابالغ بمانیم ...


- بخشش؛ گذشته را دگرگون نمی سازد؛ ولی سبب گشایش آینده می شود...


- و در آخر :

ما نمی توانیم تعیین کنیم چند سال زنده خواهیم بود؛ اما می توانیم تعیین کنیم چقدر از زندگی بهره ببریم...


نمی توانیم تک تک اعضای صورتمان را انتخاب کنیم؛ اما می توانیم انتخاب کنیم که چهره مان چگونه به نظر برسد...


نمی توانیم پیش آمدن لحظات دشوار زندگی را متوقف کنیم؛ اما میتوانیم تصمیم بگیریم زندگی را کمتر سخت بگیریم..


           " جان ماکسول"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۰:۰۴
شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۲ ق.ظ

داستان هایی از شهدا

🌹 پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟...

گفت: برو عزیزم.

رفت و والفجر مقدماتی شهید شد!

پسر دوم گفت: مادر، داداش که رفت، من هم برم؟

گفت: برو عزیزم.

رفت و عملیات خیبر شهید شد!

پدر گفت:

حاج خانم بچه ها رفتند، ما هم بریم تفنگ بچه ها روی زمین نمونه، رفت و کربلای پنج شهید شد!

مادر به خدا گفت:

همه دنیام رو قبول کردی، خودم رو هم قبول کن

رفت و در حج خونین شهید شد!


(شهیدان تلخابی)


خدایا جواب اینارو چی بدیم؟

شهدا شرمنده 

********

 شنیدم دختر خانمی میگفت:ر

فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!

خشکم زد. گفتم دخترم این چه دعاییه؟

گفت:آخه بابام موجیه!

گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟

گفت: آخه هروقت موج میگیردش و حال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو مادر و برادرمو کتک میزنه! ، امامشکل ما این نیست!

گفتم: دخترم پس مشکل چیه؟

گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده.شروع میکنه دست و پاهای همهمون را ماچ کردن و معذرت خواهی میکنه.

ما طاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.

دعاکنید پدرم شهید بشه.....




به مادرقول داده بود برمی گردد.. 

چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخندتلخی زد وگفت ، بچه ام سرش می رفت ولی قولش نمی رفت.  

........................................

من می خواهم درآینده شهید شوم ..

معلم پرید وسط حرف علی وگفت : ببین علی جان موضوع انشاء این بود که درآینده می خواهید چکاره شوید ، باید درمورد یه شغل یا کار توضیح می دادی مثلا پدرت چکاره است .. آقا اجازه ...شهید 

........................................

گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت امیدواربودم روی زیر پیراهنش اسمش رو نوشته باشه... نوشته بود... اگر برای خداست . بگذار گمنام بمانم.

........................................

هم قد گلوله توپ بود

گفتن : چه جوری اومدی اینجا

گفت : با التماس 

گفتن: چه جوری گلوله روبلند میکنی میاری

گفت: با التماس  

به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری شهید میشه 

لبخند زد وگفت : با التماس ..

وقتی تکه های بدنشو جمع میکردن ، فهمیدم چقدرالتماس کرده بود

........................................

گردان پشت میدون مین زمین گیرشد، چند نفررفتن معبرباز کنن پانزده ساله بود چند قدم که رفت برگشت ، گفتن حتما ترسیده .... پوتین ها شو داد به یکی از بچه هاو گفت : تازه ازگردان گرفتم ، حیفه ، بیت الماله و پابرهنه رفت .

........................................

پیشونی بندها روبا وسواس زیرو رو میکرد.. پرسیدم دنبال چه میگردی 

گفت سربند یا زهرا گفتم یکیش رو بردار ببند دیگه ،چه فرق داره 

گفت ، نه آخه من مادرندارم..

شادی روح همه شهدا و همه اموات فاتحة مع الصلواة.یازهرا😔

 اگه درس گرفتی از پیام شهدا به اندازه ارادتت پخشش کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۰:۰۲
شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ق.ظ

جاده موفقیت

جاده ی موفقیت مستقیم نیست،

پیچی دارد به نام "شکست"،

دور بر گردانی به نام" سر در گمی"،

سرعت گیرهایی به نام" افکار منفی"،

و چراغ قرمز هایی به نام دشمنان"،

اما اگر یدکی به نام" اراده"داشته باشید

موتوری به نام" استقامت"

و راننده ای به نام" خدا"

به جایی خواهید رسید که" موفقیت" نامیده می شود.

گاهی وقتا باید یه نقطه بزاری! 

باز شروع کنی. ....

باز بخندی. .....

باز بجنگی. .....

باز بیفتی و محکمتر باشی!

گاهی باید یه لبخند خوشگل به همه تلخی ها بزنی و بگی مرسی که یادم دادین جز خدا و خودم کسی به دادم نمیرسه.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۹:۵۲
شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ق.ظ

حسررت های قبل از مرگ

یک پرستار استرالیایی بعد از 5 سال تحقیقاتش ، بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ را جمع کرده و 5 حسرت را که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشر کرده است .


نخستین حسرت = کاش به خانواده ام بیشتر محبت مى کردم مخصوصا پدر و مادرم...

😢😢😢

حسرت دوم = کاش این قدر سخت کار نمی کردم...

😢😢😢

حسرت سوم = کاش شجاعتش را داشتم که احساساتم را با صدای بلند بگم...

😢😢😢

حسرت چهارم = کاش رابطه هایم با دوستانم را حفظ می کردم ...

😢😢😢

حسرت پنجم = کاش شادتر می بودم . ولحظات بیشترى مى خندیدم...

😢😢😢

این رو به کسانى که 💕دوستشان💕 دارید بفرستید که قدر تکـ تکـ لحظه هاى زندگیشان را بدانند

عمر ما کوتاه تر از اونی است که فکرشو می کنیم .

زمان مثل برق می گذره....️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۹:۴۹
شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ق.ظ

عشق یعنی

.

روزی حضرت موسی ( علیه السلام ) در کوه طور، به هنگام مناجات عرض کرد:

ای پروردگار جهانیان!

جواب آمد: لبیک!

سپس عرض کرد: ای پروردگار اطاعت کنندگان!

جواب آمد:‌ لبیک!

سپس عرض کرد:‌ ای پروردگار گناه کاران!

موسی علیه السلام شنید: لبیک، لبیک ، لبیک!

حضرت گفت : خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم، یکبار جواب دادی؛ اما تا گفتم: ای خدای گناهکاران،

سه مرتبه جواب دادی؟خداوند فرمود: ای موسی! عارفان به معرفت خود و نیکوکاران به کار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ اما گناهکاران جز به فضل من پناهی ندارند.

اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامید گردانم به درگاه چه کسی پناهنده شوند؟

.

📚( قصص التوابین ، ص ١٩٨)🌴🌴🌺





ﻫُﺪًﻯ ﻟِﻠْﻤُﺘَّﻘِﻴﻦَ ۴۰۷

مایه هدایت پرهیزگاران است


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان


إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ وَقَدْ أَنْزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ ۚ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ


همانا کسانی که با الله و رسولش دشمنی می‌کنند خوار (و ذلیل) می‌شوند، همانگونه کسانی که پیش از آنها بودند خوار (و ذلیل) شدند، و به راستی ما آیات روشنی نازل کردیم و برای کافران عذاب خوار (و رسوا) کننده‌ای است. 


امام باقر علیه السلام فرمود:


 مَن عَلَّمَ بابَ هُدىً فَلَهُ مِثلُ أجرِ مَن عَمِلَ بِهِ ولایُنقَصُ اُولئِکَ مِن اُجورِهِم‏ شَیئاً


کسى که دری از هدایت را آموزش دهد ، او را اجرى مانند آن کس است که به آن عمل کند و از اجر آنان چیزى کاسته نشود.

تحف ‏العقول 




-عشق یعنی تو دل شب آروم زمزمه کنی "الهی العفو"


-عشق یعنی چشماتو ببندی و به "امام زمانت" فکر کنی.


-عشق یعنی شب که همه خوابن تو آروم سر سجاده "اشک" بریزی.


-عشق یعنی اعتراف کنی "خدایا چقدر ازت دورم" منو بکش سمت خودت.☝


-عشق یعنی بغضت رو با یاد رفیق "شهیدت" بشکونی.


-عشق یعنی یاد "شهرضا" و کلی "حسرت"دیدار با حاج ((همت)).


-عشق یعنی یاد "کربلا" "قتلگاه" "سه ساله ی حسین".


-عشق یعنی یه خیابون به اسم "بین الحرمین".


-عشق یعنی یه "امام رضا" که دلت عجیب هوای مشهدشو کرده.


-عشق یعنی یاد "غروب شلمچه".


-عشق یعنی "حسرت یه زیارت عاشقانه".


-عشق یعنی "مزار یه شهید گمنام".



-عشق یعنی "جزیره ی مجنون".


-عشق یعنی "سه راه شهادت".


-عشق یعنی "خدای مهربون".


-عشق یعنی "دل شکسته".


-عشق یعنی "آرزوی شهادت" .☀


اینا عشق واقعین...❤


اینا طعم واقعی عشق هستن...❤






✏ای شقایق های آتش گرفته

دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد

آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟


✏سید شهیدان اهل قلم

✏شهید سید مرتضی آوینی





✏شاید جنگ خاتمه یافته باشد اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت


✏سید شهیدان اهل قلم

✏شهید سید مرتضی آوینی

✏غایت حقیقت جهان پرورش انسانهایی است که در برابر شدائد بر هر چه ترس و شک و تردید وتعلق است غلبه کنند و حسینی شوند


✏سید شهیدان اهل قلم

✏شهید سید مرتضی آوینی




✏جاذبه خاک 

                       به ماندن می خواند،

وآن عهد باطنی 

                       به رفتن ...

عقل ،به ماندن می خواند 

                       و عشق به رفتن ...

واین هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان ،در آوارگی وحیرت میان عقل و عشق معنا شود


✏سید شهیدان اهل قلم

✏شهید سید مرتضی آوینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۵:۵۵
جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ

عصر امام صادق(ع)

عصر امام صادق ( ع)



عصر امام صادق ( ع ) یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین ( ع ) رخ می داد ، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از دیگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود ، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود . عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنی امام ( ع ) ، موجب نابودی دین و پوسیدگی تعلیمات حیات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون می شد . اینجا بود که امام ( ع ) دشواری فراوان در پیش و مسؤولیت عظیم بر دوش داشت . پیشوای ششم در گیر و دار چنین بحرانی می بایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بی دینی و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفای وقت جلوگیری کند .



 علاوه بر این ، با نقشه ای دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودی برهاند ، شیعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را می گذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد ، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی بودند ، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند ، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار می داد ، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند . "جابر جعفی " یکی از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می رفت . در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام ( ع ) می گوید : خودت را به دیوانگی بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد . جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نیز می باشد می گوید : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم . امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی محمد بن علی بکذا وکذا ... ، ( یعنی امام باقر ( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، یا روایت کرد ) . آری ، شیعه می رفت که نابود شود ، یعنی اسلام راستین به رنگ خلفا درآید ، و به صورت اسلام بنی امیه ای یا بنی عباسی خودنمایی کند . در چنین شرایط دشواری ، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظیمی به وجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و ... ) در رشته های گوناگون علوم بودند ، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند . هر یک از اینان از طرفی خود ، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینی و علمی و نگهدارنده تشیع راستین بودند ، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند . تأسیس چنین مکتب فکری و این سان نوسازی و احیاگری تعلیمات اسلامی ، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئیس مذهب جعفری ( تشیع ) مشهور گردد . لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایه های حکومت و نفوذ خود ، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند . امام صادق ( ع ) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و انقلابیی بنیادی در میدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسین ( ع ) به صورت قیام خونین انجام داد ، وی قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستین کرد .


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۳
جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۲ ب.ظ

زیارتنامه امام صادق(ع)

 


زیارتنامه امام صادق (ع)


 


ای آقایان من ای فرزندان رسول خدا بنده شما و کنیززاده خوار و ناتوان در مقابل 

علو و مرتبه شما و معترف به حق شما آمده ام نزد شما در حال پناهندگی به قصد حرم 

مقدس شما و نزدیکی به مقام شامخ شما متوسل به سوی خدای تعالی به وسیله شما آیا 

داخل شوم ای مولایم آیا داخل شوم ای دوستان خدا آیا درآیم ای فرشتگان خدا که در 

گرد و اطراف این حرمید و مقیم این زیارتگاه 

خدا بزرگتر است بسیار و حمد برای خداست فراوان و منزه است خدا صبح و شام و 

حمد از آن خداست یکتا بی نیاز بزرگوار یگانه با تفضل پر منت احسان بخش پر مهر 

که منت نهاد به بخشش خود و آسان نمود زیارت آقایان مرا به احسانش و مگردانید 

مرا از زیارتشان ممنوع بلکه بخشش نمود و احسان کرد 

درود بر شما امامان هدایت درود بر شما اهل تقوی درود بر شما ای حجت های اهل 

دنیا درود بر شما ای عدالت گستران در میان مردم درود بر شما ای اهل صفا درود بر 

شما خاندان رسول خدا درود بر شما اهل نجوی گواهم که شما تبلیغ کردید و نصیحت 

نمودید صبر کردید درباره خدا و تکذیب شدید و با شما بدرفتاری شد و گذشت 

می کردید و گواهم که شما از امامان راهبر و راه یافته اید و فرمان بردن شما واجب 

است و گفتار شما راست است و شما به حق دعوت کردید پس گوش ندادند و فرمان 

دادید پس اطاعت نکردند و شما ستون های دین و پایه های زمین هستید و همیشه زیر 

نظر خدا بودید درمی آورد شما را از پشت های هر پدر پاک و و نقل می کرد شما را از 

رحمهای پاکیزه چرکین نکرد شما را دوران جاهلیت عمیق و دچار فتنه و هوس نشدید 

پاکید و پاک است بنیاد شما منت نهاد بر وجود شما بر ما جزابخش روز جزا و 

نهاده شما را در خانه هایی که خدا اجازه داده فرازی گیرند و نامش در آنها برده 

شود و صلوات ما بر شما رحمت برای ما و کفاره گناهانمان ساخته زیرا شما را خدا 

به سود ما انتخاب کرده و پاکیزه گردانید آفرینش ما را بدانچه منت نهاده بر ما 

از پیروی دوستی شما و ما در پیشگاه خدا از نامبردگان به دانش شما معترفیم به 

تصدیق به شما و این مقام کسی است که اسراف نموده و خطا کرده و مستمند شده و 

اقرار دارد بر آنچه جنایت کرده و بدین مقام خود امید اخلاص دارد و نجات دهد او 

را بوسیله شما و نجات دهد هلاکان را از نابودی باشید برای من شفیع که من به شما 

رو آوردم هنگامیکه روگردانیدند از شما اهل دنیا و آیات خدا را مسخره گرفتند و 

بزرگی به آنها ورزیدند ای کسیکه او برپاست و سهو و خطا ندارد و همیشگی است 

بازی گری ندارد و محیط بر هر چیز است منت برای توست به توفیقی که دادی به من و 

شناخت عقیده ایکه پشت کردند بدان بندگانت و از نادانی به آن و سبک شمردند 

حقش و میل به سوی دیگری کردند می باشد منت از تو به من با مردمیکه امتیازشان 

دادی بدانچه مخصوص کردی مرا بدان سپاس خدای را چونکه من هستم نزد تو در مقام 

خود یاد شده و نوشته شده محرومم نکن از آنچه امیدوارم و نومیدم مساز درباره آنچه 

خواستم به احترام حضرت محمد و خاندان پاکش و رحمت خدا بر محمد و آل محمد 

درود بر شما ای امامان رهبر و رحمت خدا و برکات او وداع کنم با شما و به خدا 

می سپارم و به شما سلام دهم ایمان داریم به خدا و به رسول و به آنچه شما آوردید و 

رهنمایی کردید به آن خدایا بنویس ما را از گواهان 


 



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۲
جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ب.ظ

تا حالا دقت کردین

دقت کردین، بعضی ها قیمت ِ ماشینشِون از خودشون بیشتره؟***********!

دقت کردین شعور اگه خریدنیم بود بعضیا از کنارش رد میشدند و بازم نمی خریدند؟؟************

دقت کردین هیچ کس به داد سکوت آدم نمیرسه همه منتظرن به فریاد آدم برسن!*************

دقت کردین حرف زدن با کسى که منطق حالیش نیست مثه اینه که بخواى رو چرتکه ویندوز نصب کنى!*************

دقت کردین شوخى که مى کنین

جدى میگیرن


جدى که هستین

 به شوخى میگیرنتون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۰
جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۹ ب.ظ

نه

استاد شهریار:

گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه

گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه


هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست

خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه


تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا

دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه


دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز

با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه


قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان

بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه


گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی

آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه


می روی اما خودت هم خوب می دانی عزیز

می کنی گاهی فرامـوشم ، ولی انکار نه


سخت می گیری به من ، با اینهمه از دست تـو

می شوم دلگیر شایــد نازنیــن ، بیزار نه    


-شهریار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۷:۵۹
جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۶ ب.ظ

دوست داشتن امام

تو باور می کنی امام زمان دوستت داره؟

چقدر امام زمان دوستت داره؟ روایت از امیرالمؤمنین بخوانم تو باور می کنی بنا به این روایت، تو مریض بشی امام زمان بخاطر تو مریض میشه؟ 

یا تا میخوای باور کنی امام زمان دوستت داره به بدی های خودت نگاه می کنی

میگی نه، آقا به من اعتنا نداره

به بی خاصیت بودن خودت احیاناً نگاه می کنی و میگی آقا من به چه دردش میخورم که به من علاقه داشته باشه؟

ببین قیاس به نفس می کنی!

فکر کردی امام زمان یه آدم معمولیه؟

.

یک روز امیرالمؤمنین(ع) در مسجد کوفه بعد از خواندن نمازجمعه یکی از دوستان خود را دیدند که حالش خوب نبود.

حضرت به او فرمودند: حالت چطور است؟ کسالت داری؟

او گفت: بله آقا جان، کسالت دارم ولی برای دیدن شما و خواندن نماز پشت سر شما آمدم

حضرت فرمود: آیا می‌دانید وقتی شما مؤمنین و دوستان و شیعیان ما مریض می‌شوید ما هم به خاطر شما مریض می‌شویم

می‌دانید وقتی محزون می‌شوید ما هم به خاطر شما محزون می‌شویم

او گفت: آیا این کار شما فقط براى کسانى است که در این شهر با شما هستند، و در مورد آنان که در گوشه و کنار زمین هستند چطور مى‌شود؟

حضرت فرمود: هیچ مؤمنى در شرق و غرب عالَم نیست مگر اینکه ما با او هستیم.

(ارشاد القلوب/ ج 2/ ص 14)

💐🌷🍀🌻 🌺

 امام زین العابدین علیه السلام


من ثبت على ولایتنا فى غیبة قائمنا، اعطاه الله أجر الف شهید مثل شهداء بدر و احد


هر که در دوران غیبت قائم ما، بر ولایت ما ثابت قدم باشد، خداوند پاداش هزار شهید مانند شهداى بدر و احد را به او عطا مى فرماید


کشف الغمه، ج 3، ص 312


----------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۷:۳۶
جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۰ ق.ظ

آبروی مولوی

می گویند: روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.


شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟


مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟!


شمس پاسخ داد: بلی.


مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!


ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.


ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!


ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.


– با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.


– پس خودت برو و شراب خریداری کن.


- در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!


ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.


مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.


تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.


آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.


هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.


در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: "ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است."


آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد


. مرد ادامه داد: "این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!"


سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.


زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.


در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: "ای مردم بی حیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید، این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند "


رقیب مولوی فریاد زد: "این سرکه نیست بلکه شراب است"


شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.


رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.


آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟


شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست، تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فر قت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.


این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.


دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ

ای هیچ برای هیچ با هیچ مپیچ


دانی که پس از مرگ چه باقی ماند

عشق است و محبت است و باقی همه هیچ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۰۹:۱۰
جمعه, ۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۷ ق.ظ

فراق تا کی؟

جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی؟ دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی؟ چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو بر بوی وصال تو دل بر در جان تا کی؟

الهم عجل لولیک الفرج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۰۸:۴۷
پنجشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۲۵ ب.ظ

باران

فرشته از خدا پرسید...

مردمانت مسجد میسازن نماز میخوانند چرا برایشان باران نمیفرستی...؟

خدا پاسخ داد....

گوشه ایی از زمین دخترکی کنار مادر و برادر مریضش در خانه ایی بی سقف بازی میکند...

تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند آسمان من سقف آن هاست پس اجازه بارش نمیدهم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۵