بیایید معتاد شویم
ساواک پرسیده بود به چی اعتیاد داری؟
گفته بود به مطالعه!
تو زندان بود که به درجه اجتهاد رسید.
منبع: کتاب دیدهبان انقلاب، شهید اسدالله لاجوردی
ساواک پرسیده بود به چی اعتیاد داری؟
گفته بود به مطالعه!
تو زندان بود که به درجه اجتهاد رسید.
منبع: کتاب دیدهبان انقلاب، شهید اسدالله لاجوردی
بوی عطری می رسد از دور ، می گویم تویی
قاصدک می رقصد و پرشور ، می گویم تویی
یک نسیمی می وزد بر گونه های خیس من
می رود پس پرده های تور ، می گویم تویی
بغض های کهنه را سر می کشم من بیت بیت
بوسه ها می گیرم از انگور ، می گویم تویی
باد می افتد به گندم زار می لرزد دلم
چون پریشان گیسوان بور می گویم تویی
نیمه شب ها می کنم آغوش روی ماه باز
می شود سر تا به پایش نور ، می گویم تویی
شعر می خوانم برای باغ سبز خانه ام
شاخه شاخه می شود مسرور،می گویم تویی
این غزل می ماند و شب های مهتابی و من
شور می ریزم در این سنتور، می گویم تویی
در میان پنحره ایستاده ام تا یک نفس
بوی عطری تا رسد از دور می گویم تویی
جمعه ها بغض من انگار گلوگیرتر است
فکر و ذهنم، به تو و چشم تو درگیرتر است
مثل هر جمعه دلم حس عجیبی دارد
حس دیدار تو این جمعه کمی بیشتر است
مسعود محمدپور
تو رها در من و من محو سراپای توام
تو همه عمر من و من همه دنیای توام
دل و جان تو گرفتار نگاه من و من
بس پریشان رخ و صورت زیبای توام
دلم از شوق تو لبریز و تو دیوانه من
ای تو دیوانه من، عاشق و شیدای توام
دل تو صید کمند خم ابروی من است
من که مجنون تو و واله لیلای توام
نروم لحظه ای از خواب و خیال تو عزیز
من دما دم همه وقت غرقه رویای توام
تو گل باغ من و مرغ هوایم شده ای
من دلباخته نیز ماهی دریای توام
تو و جنجال و هیاهوی به پا گشته ز عشق
من که رسوا شده از این همه غوغای توام
هر چه هستی من و هستم همه تو
تو در آئینه و من رو به تماشای توام
درنیمه شب خستهی تهران بغلم کن
در بارش بیوقفهی باران بغلم کن
در ساعت تنهایی یک کوچهی بنبست
در اوج ترافیک خیابان بغلم کن
من ساده از احساس دلت دست کشیدم
حالا که شدم سخت پشیمان بغلم کن
نگذار که سرما به تنم اُخت بگیرد
اینبار تو در چشم رقیبان بغلم کن
بیدلهره و دغدغه از مهر گذر کن
یکبار دگر چندم آبان بغلم کن
مسعود کاظمی
گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است!
دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟
بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم
نامحرم من!!
محرمی و کار تمام است...
(استاد👴)
تو شیرینی منم فرهاد اُستاد❤️
مثه قندیو من قنّاد اُستاد😋
به نزدت آمدم دانش بجویم🎓📝
نگیر اِنقد به من ایراد اُستاد😒
به منچه اختلافِ آن دو خازن؟😡
اِلهی که بِشَن دلشاد اُستاد!😌
برایِ نمره به هرجا دویدم🏃 🏃
شدم عینِ خودِ سَنباد اُستاد!👳
فدایت نمره که ارثِ پدر نیست!!😕
کمک کن واحدم اُفتاد اُستاد!😬
اگر درسِ تو را از بَر نکردم💪
نَده منفی بکن اِرشاد اُستاد!😏
همینجا می کنم تهدید جدّی!😑
یه کاری کن نشم معتاد استاد!!🚬
قلم در دست تو مانند شمشیر🔪
همین فرق تو با جلاد اُستاد👿
غم درسِ تورا از بس که خوردم💔
گرفتم زردیو غمباد اُستاد!😨
چرا اشکم اثر بر تو ندارد؟😢
کشیدی دورِ دل فولاد اُستاد؟🔒
به من خورده نگیر آنجا که دیدی😶
دو چرخِ خودروات کمباد اُستاد!😒🚙
تو آهویی برایِ خانواده🐇👌
به ما که میرسی صیاد اُستاد🔫😐
اگر دیدی کسی هوشَشَ به تو نیس😪
همه خوابن نزن فریاد اُستاد!😴
مرا یک آنتراک مهمان نکردی😤
دلم سرگرمی اَم میخواد اُستاد!🎊🎉
دو چِشمم چپ شُده کج مینویسم!😎
تقلّب را بکن آزاد اُستاد!!؟😘
رفیقم راضیو من هم که راضی!🙈
مزاحمت نکن ایجاد اُستاد!🐜
شکنجه میکنی با هر سوالَت😫
نداری تو خودت اولاد اُستاد؟؟👶
شبِ اولِ قبر را درک کردم😇
شبایِ امتحان،امداد اُستاد!!🙏
اگر شاگردِ خوبی هم نبودم🙉
تو خوبی کن به من خُرداد اُستاد!💰
ببین اِی مهربان با من چه کردی😭
شده وردِ زبان اُستاد اُستاد!👨👨
به من گفتی برو بیرون که حذفی!!🚪
عجب حرفِ بدی مای گاد اُستاد!!😱😂
یاحاکاشانى🙏
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بیحد و اندازه شود
خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد
یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود
هر که شدت حلقهٔ در زود برد حقه زر
خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود
آب چه دانست که او گوهر گوینده شود
خاک چه دانست که او غمزه غمازه شود
روی کسی سرخ نشد بیمدد لعل لبت
بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
ناقه صالح چو ز که زاد یقین گشت مرا
کوه پی مژده تو اشتر جمازه شود
راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود
آنچ جگرسوزه بود باز جگرسازه شود
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم
چنــد ساعت شده از زندگیــــم بی خبرم
این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار
بال پــرواز دلـــم کــــو که به سویت بپرم؟
از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من
بین این قافیــه ها گــم شده و در به درم
تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتـــاه شود در نظرم
بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم
پدر عشـــق بسوزد کـــه درآمد پدرم
بی تو دنیا به درک، بی تو جهنم به درک
کفــر مطلق شده ام دایره ای بی وَتَرم
من خدای غزل ناب نگاهت شده ام
از رگ گردن تــو من به تو نزدیک ترم
🌹🌹
کمی طولانیه ولی ارزش خوندن داره..
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت هزینه تحصیل خود را به دست میآورد، روزی دچار تنگدستی و گرسنگی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میآورد تصمیم گرفت از کسی تقاضای کمی غذا کند. در خانهای را زد. دختر جوان زیبایی در را به روی او گشود. دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟»
دختر جوان گفت: «هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام میدهیم چیزی دریافت نکنیم.»
پسرک در مقابل گفت: «از صمیم قلب از شما تشکر می کنم.»
پسرک که «هاروراد کلی» نام داشت پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس میکرد بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.
سالها بعد زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری انتقال یافت. دکتر هاروارد کلی در مورد مشاوره وضعیت این زن فرا خوانده شد. وقتی او نام شهری را که زن جوان از آن آمده بود شنید برق عجیبی در چشمهایش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد بست هر چه در توان دارد برای نجات زندگی او بکار گیرد. مبارزه آنها با بیماری بعد از کشمکش طولانی به پیروزی رسید. روز ترخیص بیماری فرا رسید. زن با ترس و لرز صورت حساب را گشود. او اطمینان داشت باید تا آخر عمر برای پرداخت صورت حساب کار کند. نگاهی به صورت حساب انداخت. جملهای به چشمش خورد: «همه مخارج بیمارستان قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.»
⌛️پیداکردن عظیمترین حقایق عالم با یک سوال!
🍎 ۱۴ دی ۱۰۲۹، ۴ ژانویه ۱۶۴۳م: تولد اسحاق نیوتون، کاشف قانون جاذبه
📝رهبر انقلاب: یک چیزهاى طبیعى در زندگى انسان هست که انسان به اینها توجه ندارد. آن وقتى انسان راه اندیشمندى و راه فهم به رویش باز مىشود که روى اینها دقت کند، اینها براى انسان سؤالانگیز باشد. مثل #نیوتون که از یک حادثهى طبیعى و تکرارى، هزاران بار تکرارى در زندگى هر آدمى، ناگهان به یک حقیقت بزرگ مىرسد... یک حادثهى طبیعى و تکرارى براى همهى انسانها، ناگهان یک انسان به این توجه کرد؛ این چیست؟ چرا پائین مىافتد؟ واقعا هم سؤالانگیز است. چرا بالا نمىرود؟ چرا یکبار اتفاق نمىافتد که انسان یک چیزى را رها کند، به جاى اینکه بیاید پائین برود طرف دیگر؟ هرگز چنین چیزى پیش نیامده. خب، این سؤال، این توجه، این بر روى یک نکته ناگهان تکیه کردن؛ این همان چیزى است که راه را به سوى انسان باز مىکند. انسان به فکر برمىآید، سؤال براى انسان طرح مىشود، دنبال پاسخ این مىگردد و ناگهان مثلا نیروى عظیم جاذبه، یک حقیقت عظیم عالم به این وسیله کشف مىشود. ۱۳۵۹/۰۵/۲۷
@khamenei_history
☑️عضویت در کانال Khamenei.ir:👇
https://telegram.me/joinchat/BVJQOTudY702teu92Y-2ow
شخصی از حکیمی هندی خواست که به وی سفارشی سودمند کند؟
او در کلامی نغز چنین گفت:
بدان هر آن کس که کاری پیش گیرد و به غیر از آن بیندیشد،هرگز آن کار را به پایان نرساند؛ زیرا سرودخوان اگرچه بسیار استاد باشد، نمیتواند با دست چیزی دیگر بنوازد یا کاری انجام دهد*.
هر که باشی و هرچه باشد اگر میخواهی در آن کاری که انجام میدهی موفق بشی، باید در آن تمرکز داشته باشی و به آن فکر کنی؛ در نماز خواندن، مطالعه و حتی غذا خوردن که دانشمندان میگویند موقع غذا خوردن فقط به غذا فکر کن که در این صورت است که غذا بهتر هضم میشود و معصوم گفته موقعی که لقمه در دهانت هست،حرف نزن.
* اندرز حاکمانه، ص35
منبع mersadcyber.blog.ir
جدا از مطالب بالا و انتخاب اگر دوست دارید خودتان نظر خودتان را هم بگویید
نظر امام خمینی(ره):شهید نظر به وجه الله می کند
⭕️➕ انسانهای بزرگ درباره عقاید حرف می زنند، انسانهای متوسط درباره وقایع حرف می زنند و انسانهای کوچک پشت سر دیگران حرف می زنند.... انسانهای بزرگ درد دیگران را دارند، انسانهای متوسط درد خودشان را دارند و انسانهای کوچک بی دردند..... انسانهای بزرگ عظمت دیگران را می بینند، انسانهای متوسط به دنبال عظمت خود هستند و انسانهای کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند...
انسانهای بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند، انسانهای متوسط به دنبال کسب دانش هستند و انسانهای کوچک به دنبال کسب پول هستند. انسانهای بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند، انسانهای متوسط پرسش هایی می پرسند که پاسخ دارند و انسانهای کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند.... انسانهای بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند، انسانهای متوسط به دنبال حل مسئله هستند و انسانهای کوچک مسئله ندارند!!!
۱۲تااز بهترین لحظه درعمرانسان:☺️☺️
☺️۱ لحظه تحویل سال..!☺️
😊۲ لحظه عاشق شدن..!😊
☺️۳ لحظه ای تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده...!☺️
😊۴ لحظه دادن آخرین امتحان..!!😊
☺️۵ لحظه ای که به شخصی که دوسش دارین,
نگاه کنین و ببینین اونم داشته به شما نگاه میکرده...!!☺️
😊6 لحظه ای که دوستایه قدیمی و خوبت رو ببینی و بفهمی
هیچی بینتون تغییرنکرده...!!😊
☺️۷ لحظه ی لمس انگشتان نوزاد متولدشده..!!☺️
😊۸ لحظه ای از خواب بیدار شی و ببینی که هنوز وقت اضافه
برای خوابیدن داری..!!😊
☺️۹ یه شبه قشنگ,,تو خیابون تنها قدم بزنی و خاطراته قشنگ
و خوبت رو مرور کنی...!!☺️
😊۱۰ لحظه ای که تنهایی؛ یه پیام یا تماس از کسی که دوسش داری
دریافت کنی..!!😊
☺️۱۱ لحظه ای که حس کنی یه نفر واقعا به تو و کارت اهمیت میده...!!☺️
😊۱۲ لحظه ای که این رو میخونی و به این لحظاته خوب فکر میکنی
و لبخند به لبت میاد..!!😊
و این بهترین لحظه برایه منه که لبخند رو,,به لبت آوردم...😊
😃خنده واقعا بهت میاد,,دوست من
ﻣﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺪﻭﺷﯿﻢ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
" ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﺮﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ "
ﻣﺎ ﺯﺍﺩﻩ ﺩﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﺭﻩ ﻋﺸﻖ ﺑﭙﻮﯾﯿﻢ "
ﺩﺭ ﺩﯾﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺣﮑﻢ ﺑﻘﺎ ﻧﯿﺴﺖ "
ﻣﺎ ﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﻈﺮﺑﺎﺯ ﻭ ﺣﺮﯾﻔﯿﻢ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ "
ﺟﺰ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺲ، ﺧﻮﻥ ﻧﻈﺮﺑﺎﺯ ﺭﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ "
ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺯ ﻋﺸﻘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﯿﻢ "
ﺍﻧﺪﺭ ﻣﺮﺽ ﻋﺸﻖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ﺩﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ "
ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻏﻢ ﻋﺎﻟﻢ "
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ، ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ "
ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺟﻬﺎﻧﯿﻢ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ "
ﻋﻤﺮﺵ ﺑﻪ ﻓﻨﺎ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ "
ﺟﺰ ﺭﺍﻩ ﻧﻈﺮ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﺸﻨﺎﺳﯿﻢ "
ﺩﺭ ﻣﺬﻫﺐ ﻣﺎ ﮐﻔﺮ ﺑﺠﺰ ﺟﻮﺭ ﻭ ﺟﻔﺎ ﻧﯿﺴﺖ "
ﻣﺎ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺍﺩﺏ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ "
ﺍﺯﺣﻠﻘﻪ ﺟﺪﺍﮔﺸﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺣﯿﺎ ﻧﯿﺴﺖ "
ﻣﺤﺼﻮﻝ ﻧﻈﺮ ﺑﺮﻃﻠﺐ ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ "
ﺍﻧﺪﺭ ﺳﺮ ﻣﺎ ﺟﺰ ﻃﻠﺐ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻮﺍ ﻧﯿﺴﺖ "
ﻣﺎ ﺭﻧﮓ ﻏﻢ ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺰﺩﺍﯾﯿﻢ "
ﺧﻨﺪﺍﻧﺪﻥ ﻭ ﻫﻢ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﺮ ﺧﻠﻖ ﺧﻄﺎ ﻧﯿﺴﺖ "
ﻣﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﻋﺸﻘﯿﻢ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﯿﻢ "
ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﯾﯿﻢ ﻭ ﻧﮕﻮﯾﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﻫﺴﺖ ﻭﭼﺮﺍ ﻧﯿﺴﺖ "
تا جوابم ندهى پاى از این در ننهم
تا نگاهم نکنى یک مژه بر هم نزنم
تا عتابم نکنى اشک ز چشمم نجهد
نکنى غمزه به من کاسه ى مشکم ندَرد
نخورى سیب ، نخندى ، بخدا مى میرم
گوش بر من بده تا خوشه ى گندم نخرم
توى بازار مرا خسرو و مجنون نامند
لیلى ام گر بشوى گوش به هر کس ندهم
ماه بانو سخنى گو که گریبان ندَرم
تا جوابم ندهى پاى از این در ننهم
مهدى خداپرست