سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه
به نام حضرت دوست
که هرچه داریم از اوست


اگر بخونید ممنون می شم
اگر بخونید و نظر هم بدید خیلی بیشتر ممنون می شم

توضیحات بیستر در بخش های درباره من و تماس با من در نوار بالای وبلاگ قابل مشاهده است
بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
آخرین نظرات
  • ۶ آذر ۰۳، ۲۳:۱۹ - ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
    😂👌

۴۳۷ مطلب با موضوع «داستان کوتاه و ادبی» ثبت شده است

جمعه, ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۳۹ ب.ظ

شاعران غرب و شرق

معترف باش که شاعران شرق 

والاتر از ما شاعران غربند 

و ما آنجا کوس برابری می زنیم 

که پای بغض و کینه به پیش آید 

                                             ****

خطاب به حافظ:

آنچه دیگران خواهند ،تو خود دانی 

این همه را تو دریافته ای

زیرا اشتیاق از حضیض ذلت تا اوج لذت

ما را به بند سخت خود می کشد

عذرم پذیرا باش ای استاد 

گر خطا کردم به بیراهه رفتم بارها

آن زمان کز چشم آن سرو چمان

مات ماندم غافل از کردارها

                               *

آرزو دارم سرشت قافیه هایت بیابم

باید این تکرار بهر من هم خوش نشیند

راه را با انتخاب معنی آغاز کنم

و سپس

واژه ها را بیابم

سخن در قافیه تکرار نگویم

مگر آنگاه که معنایی دیگر یابد

آنگونه که تو میخواهی

آنگونه که تو میدانی،

بهتر ز همه!

 

از دیوان غربی -شرقی یوهان ولفگانگ فن گوته/ برگردان از کورش (کوروش) صفوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۲ ، ۲۱:۳۹
چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۸ ب.ظ

ابوذر و علی

⭕️نیمه شب در خونه ش رو زدن رفت در رو باز کرد بهش گفتند: ابوذر نمیخوای دست از علی (ع) برداری؟!؟

 

آخه از علی (ع) چی به شما رسیده؟ ببین خلیفه برات چیا فرستاده همه ی اینها مال توعه دنیاتو بساز....

 

ابوذر یه نگاهی کرد و گفت: دوتا توهین به ابوذر کردید. اول اینکه مگه ابوذر علی (ع) فروشه؟؟ دوم آخه نامردا قیمت علی (ع) اینه؟

 

اینو برای مولا تعریف کردن مولا گریه کرد...

پرسیدن مولا چرا گریه می کنید ؟؟

 

گفت: وقتی ابوذر در رو کوبید رو رفت خودش و خانواده ش سه روز بود غذا نخورده بودند....

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۲ ، ۲۰:۲۸
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۱۲ ق.ظ

ذکر شب و حین عملیات

شب عملیات بود .حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده .

نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ 

پلنگ صورتی!)

معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،شادمانه مرگ رو به بازی گرفته😂

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۱۰:۱۲
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۰۵ ق.ظ

دلخوشم

دلخوشم با نفسی، حبه قندی، چایی‌، صحبت اهل دلی، فارغ از همهمه‌ی دنیایی !

دل خوشی‌ها کم نیست، دیده‌ها نابیناست...

 

صبح بخیر 🌹☀️

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۱۰:۰۵
جمعه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۴۳ ق.ظ

در حسرت بیست و چهار ساعت عمر بیشتر

❗️ 24 ساعت عمر بیشتر

 

〽️ اسکندر مقدونی به روایت تاریخ، فرد بسیار جاه طلب و جهان گشایی بود که در 33 سالگی درگذشت. روزی که مرگ وی فرا رسید، آرزو داشت که فقط یک روز دیگر زنده بماند تا بتواند مادرش را ببیند. او نیازمند 24 ساعت زمان بود تا بتواند فاصله ای را که سفر، میان او و مادرش ایجاد کرده بود از بین ببرد و به نزد او بازگردد. به ویژه اینکه به مادرش قول داده بود هنگامی که تمام دنیا را تصرف کرد، به پیش او بازگردد و همه جهان را به او هدیه کند.

 

◇ بنابراین، اسکندر از پزشکان خواست تا 24 ساعت مهلت برای او فراهم کنند و مرگش را به تأخیر بیندازند. پزشکان به وی پاسخ دادند که بیش از چند دقیقه به پایان عمر او باقی نمانده است و آنها نمی توانند کاری برایش انجام دهند. اسکندر گفت من حاضرم نیمی از تمام پادشاهی خود را یعنی نیمی از دنیا را در ازای فقط 24 ساعت بدهم.

 

◇ آنها گفتند اگر همه دنیا را هم به ما بدهید، نمی توانیم کاری برایتان انجام دهیم، این کار غیر ممکن است.

 

✿ آن لحظه بود که اسکندر، بیهوده بودن تمامی کوشش ‌هایش را به‌ طور عمیق درک کرد. او با تمام دارایی ‌اش که کل دنیا بود، نتوانست حتی 24 ساعت را بخرد. 33 سال از عمرش را به هدر داده بود، برای تصاحب چیزی که با آن حتی قادر به خرید 24 ساعت هم نبود.

 

◇ متوجه شد که به ‌خاطر این دنیای واهی، باید با ناامیدی و محرومیت کامل، جهان را ترک کند.

 

📚 زندگی به روایت بودا، صفحه 86

 

•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

 

الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۴۳
چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۱۸ ق.ظ

آب تنی

زندگی تر شدن پی‌درپی 

زندگی آب‌تنی کردن در حوضچه‌ی اکنون است...

 

 

صبح بخیر 🌹☀️

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۱۸
يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۰۸ ق.ظ

معیار زیبایی شناختی من

تو موهات مشکی باشه، مشکی خوبه، بلوند باشی بلوند خوبه، پوستت سفید باشه سفید خوبه، سبزه باشی سبزه خوبه؛ خلاصه که معیارِ من تویی واسه زیبا بودنِ همه چیز.❤️

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۰۸
شنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۰۰ ب.ظ

دیالوگ قشنگ نهنگ عنبر

▫️نهنگ عنبر رو دیدید؟

اون دیالوگیش رو دوس دارم که رضا عطاران به مهناز افشار می‌گه:

«تو برای این رفتی خارج که درا خودشون اتوماتیک باز می‌شدن؟ اگه تو ایران پیش من بودی هر دری رو خودم برات باز می‌کردم.»

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۰۰
جمعه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۱۳ ق.ظ

پخته

‏به قول جبران خلیل جبران : 

 

پخته نخواهی شد، مگر بعد از آنکه احساس کردی سرشار از سخنی، ولی لازم نمیدانی به کسی چیزی از آن بگویی .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۱۳
پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۴۷ ق.ظ

هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

_لا تقل ما لا تعلم،بل لا تقل کل ما تعلم

هر انچه نمیدانی نگو،بلکه هر انچه میدانی هم نگو

+امام علی(علیه السلام)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۰۲ ، ۰۰:۴۷
سه شنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۴۳ ب.ظ

یکی از زیباترین ابراز علاقه ها

زیباترین ابراز علاقه‌ای که تا حالا شنیدین چی بوده؟

بنظر خودم زیباترینش همونیه که ابراهیم جعفری میگه تنها یک چیز را بیشتر از تو دوست دارم، اینکه تورا دوست دارم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۴۳
سه شنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۳۱ ب.ظ

ای شاه پناهم بده

🔰 مرحوم حبیب‌الله‌ چایچیان(حسان) درباره‌ی ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» می‌گوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. 

 

♻️ دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ 

 

❇️ ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را می‌گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.) 

 

✅ با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمی‌دانم در ایام تولد حضرت رضا بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود،

 

🌟 گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است. گفت: «ما قدیمی‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌چسبد» گفتم: دل چسبی‌اش به این است که حضرت جواب بدهد. 

 

🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمی‌کند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت می‌کردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجه‌ام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید. 

 

🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی‌توانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را می‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است... 

 

♻️ شعر کامل به شرح زیر است:

 

آمدم ای شاه پناهم بده 

خط امانی ز گناهم بده

 

ای حرمت ملجأ درماندگان 

دور مران از در و راهم بده

 

ای گل بی‌خار گلستان عشق

قرب مکانی چو گیاهم بده

 

لایق وصل تو که من نیستم

اذن به یک لحظه نگاهم بده

 

ای که حریمت مَثل کهرباست

شوق و سبک‌خیزی کاهم بده

 

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع 

گرمی جان‌سوز به آهم بده

 

لشکر شیطان به کمین منند 

بی‌کسم ای شاه پناهم بده

 

از صف مژگان نگهی کن به من 

با نظری یار و سپاهم بده

 

در شب اول که به قبرم نهند 

نور بدان شام سیاهم بده

 

ای که عطابخش همه عالمی 

جمله حاجات مرا هم بده

 

آن چه صلاح است برای «حسان» 

از تو اگر هم که نخواهم بده

 

🌹 "السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"🌹

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۰۲ ، ۱۹:۳۱
پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۱۸ ب.ظ

بادبزن ایرانی

بادبزن ایرانی، ۱۸۸۴ میلادی.

 

این غزل حافظ بروی آن حک شده :

 

«دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد

من نیز دل به باد دهم هر چه باد داد».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۱۸
پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۲۰ ب.ظ

شعر ناصری

ناصرالدین شاه تو یه بیت از شعرش میگه:

ناصر چو به روز جزا شافعت علی است

پس باکی نیست و گناه کن...

بعد خواب میبینه امیرالمومنین(ع) که بهش میگه:

ناصر یقین روز جزا شافعت علی است

شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن

 

ای مردم، ای مسئولین شرم از رخ علی کنید و کمتر گناه کنید💔

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۲۰
پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۱۷ ب.ظ

درود خداوند بر فرزند شیطان

🚨 داستان عجیب شهید شدن #فرزند_شیطان در جنگ صفّین 

 

💠امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) در کوه‌هاى تِهامَه مردى را دید که بر عصاى بلندى به اندازه درخت خرما تکیه زده است. فرمود: این آواز جنّ است. جن گفت: من #هام_بن_هیم_بن_لاقیس_بن_ابلیس هستم. حضرت فرمود: فاصله‌ی تو و ابلیس دو پدر می‌باشد؟ گفت: بله. حضرت فرمود: گذشته‌ی تو چگونه بود؟ گفت: از روزى که قابیل، هابیل را کشت من بودم. می‌توانستم حرف بزنم. به ریسمان الهى چنگ نزدم، در جنگل می‌گشتم و از تپّه‌ها بالا می‌رفتم و مردم را به قطع رحم با خویشاوندان و مال حرام دعوت می‌نمودم. سپس گفت: من توبه کرده‌ام. آن زمان که همراه نوح(ع) در کشتی‌اش بودم و او را به دلیل دعایى که براى قوم خویش می‌نمود، ملامت کردم. حضرت نوح نیز مرا به توبه واداشت. پس از آن با هود(ع)، همراه با کسانى که به او ایمان آورده بودند، در مسجد آن حضرت بودم و او را نیز به جهت دعایى که براى قومش نمود، ملامت کردم. و با الیاس در شن‌زارها به سر می‌بردم. و همراه ابراهیم(ع) آن هنگام که قوم وى او را در آتش انداختند بودم من در میانه منجنیق و آتش بودم که خداوند آتش را بر آن حضرت سرد و سلامت ساخت. پس از آن، با یوسف(ع) بودم آنگاه که برادرانش به وى حسادت ورزیدند و او را در چاهى افکندند. من او را به عمق چاه بردم و او را غذا می‌دادم و مثل یک رفیق با او رفتار می‌نمودم. بعد از آن، در زندان نیز یار و انیس‏ وى بودم تا این‌که خداوند وى را از آنجا نجات داد. سپس، همراه با موسى(ع) بودم. آن‌حضرت بخشى از تورات را به من آموخت و فرمود: اگر در زمان حضرت عیسى هم بودى، سلام مرا به او برسان. من نیز عیسى(ع)  را ملاقات کردم و سلام موسى(ع) را به ایشان رساندم. و همراه آن حضرت بودم تا این‌که بخشى از انجیل را به من آموخت و فرمود: اگر در دوران حضرت محمّد(ص) بودى سلام مرا به آن حضرت برسان. پس اى رسول خدا! عیسى بر تو سلام می‌رساند.

رسول خدا(ص) فرمود: بر عیسى، روح خدا تا آن زمان که آسمان‌ها و زمین پا برجایند سلام. و بر تو نیز سلام اى هام! که سلام آنان را به من رساندى. اگر درخواست و حاجتى دارى، بگو. هام گفت: خواسته من آن است که خداوند تو را براى امّتت نگهدارد و آنان را براى تو شایسته و صالح گرداند و به آنان استقامت عطا کند تا براى وصى و جانشین پس از تو مقاومت ورزند؛ چرا که امت‌هاى پیشین به‌ خاطر سرپیچى از اوصیاى الهى به هلاکت رسیدند. و خواسته من آن است که اى رسول خدا! سوره‌اى از قرآن را به من تعلیم دهى تا در نمازم آن را بخوانم. رسول خدا(ص) به حضرت على(ع) فرمود: به هام یاد بده و با او مدارا کن. هام گفت: اى رسول خدا! این کسى که مرا به او می‌سپارى کیست؟ رسول خدا(ص) فرمود: اى هام! در کتاب، وصى «آدم» را چه کسى یافتید؟ گفت: «شیث». جانشین «نوح» که بود؟ گفت: «سام». جانشین «هود» که بود؟ گفت: «یوحنا بن حنان» پسر عموى هود. وصىّ و جانشین «ابراهیم» که بود؟ گفت: «اسماعیل و جانشین اسماعیل، اسحاق». جانشین «موسى» که بود؟ گفت: «یوشع بن نون». جانشین «عیسى» که بود؟ گفت: «شمعون بن حمون صفا» پسر عموى مریم. فرمود: چرا اینان جانشینان پیامبران هستند. هام گفت: چون در دنیا زاهدترین مردم بودند و راغب‌ترین آنان به آخرت. پیامبر(ص) فرمود: در کتاب، جانشین «محمّد» را چه کسى یافته‌اید؟ گفت: در تورات، نامش «إلیاست».آن‌حضرت فرمود: این «إلیاست» او على جانشین و برادر من است، او زاهدترین مردم نسبت به دنیا و راغب‌ترین نسبت به خداوند در آخرت می‌باشد. هام بر على(ع) سلام کرد و گفت: اى رسول خدا! آیا او نام دیگرى هم دارد؟ فرمود: آرى، «حیدر» پس على(ع) سوره‌هایى از قرآن را به او آموخت. هام گفت: اى على! اى جانشین محمّد! آیا آنچه از قرآن به من آموختى براى نماز من کافى است؟ فرمود: آرى. اندک قرآن، بسیار است. یک بار دیگر هام آمد و بر رسول خدا(ص) سلام داد و خداحافظى کرد و برگشت. و دیگر پیامبر(ص)را ندید تا این‌که آن حضرت از دنیا رفت. هام در لیلة الهریر نزد حضرت على(ع) آمد و در جنگ صفین در رکاب امام علی(ع) کشته شد.

 

📙 الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(ع)، ص 223. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۱۷
پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۱۶ ب.ظ

معنی جنگ ترکیبی با هسته جنگ نرم

یه آقایی داشت از کوچه‌ای رد میشد

دید بچه‌ای واستاده جلو در 

گفت این موقع شب چرا اینجا واستادی؟

+منتظر بابامم

-بابات کیه؟

+همونی که هر شب برامون غذا میاورد و باهامون بازی میکرد

آقائه فهمید منظور بچه حضرت علی‌(علیه السلام) هست

گفت دیگه نمیاد

+حتما میاد میخوام خبر خوبی بهش بدم

-چه خبری؟

+خبر مرگ علی، من و مادرم و بابام نفرینش میکردیم

-بابات هم نفرین میکرد؟

+آره

میگفت خدایا مرگ علی را برسان...:) 💔

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۱۶
يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۰۵ ب.ظ

سهم من

‏توی خونه ما چیزی به عنوان «من سهمم رو می‌ذارم توی یخچال، بعدا بخورم» وجود نداره.

یا الان می‌خوری، یا اون دیگه سهم تو نیست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۰۵
يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۶:۴۸ ب.ظ

سخنانی از نیما یوشیج

چه زیبا گفت نیما یوشیج:

 

هرگز منتظر "فرداى خیالى" نباش. سهمت را از "شادى زندگى" همین امروز بگیر.

فراموش نکن "مقصد" همیشه جایى در "انتهاى مسیر" نیست! 

"مقصد" لذت بردن از قدمهایی است که بین مبدا تا مقصد بر می‌داریم!

چایت را بنوش! 

نگران فردا مباش، از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها.

 

 

🦋 #عطرحرم‍ 🦋

 

🦋 #الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🦋

 

🦋 #اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج 🦋

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۲ ، ۱۸:۴۸
دوشنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۰۷ ب.ظ

ز فکر تو...

وقتی ازتون میپرسه «چه خبر چیکار کردی؟»

مثل سعدی بهش بگید:

«من ز فکر تو حتی به خود نیز نمیپردازم.»

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۰۷