سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه
به نام حضرت دوست
که هرچه داریم از اوست


اگر بخونید ممنون می شم
اگر بخونید و نظر هم بدید خیلی بیشتر ممنون می شم

توضیحات بیستر در بخش های درباره من و تماس با من در نوار بالای وبلاگ قابل مشاهده است
بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
آخرین نظرات
  • ۶ آذر ۰۳، ۲۳:۱۹ - ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
    😂👌

۳۹۶ مطلب با موضوع «مطالب خواندنی و جالب فرح بخش» ثبت شده است

شنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۲۴ ق.ظ

۲۱ روز تا ترک عادت

دانشمندان علوم رفتاری میگویند انسان 21 روز زمان نیاز دارد تا یک عادت جدید بسازد یا آن را ترک کند! اگر شماهم بتوانید 21 روز را بدون چیزی سپری کنید دیگر به آن نیاز نخواهید داشت.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۰۰ ، ۰۰:۲۴
شنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۴ ق.ظ

تنها گریه کن

سرگذشت مادر شهید را بخوان و تنها گریه کن

به پسرم گفتم: محمد جان! دیدی آخرش تو جلو زدی و رفتی؟ گفتم: خودم می‌خواهم محمد را داخل قبر بگذارم. دو سه نفر مخالفت کردند، اما تا شنیدند خواسته خود محمد بوده، تسلیم شدند.

سرگذشت مادر شهید را بخوان و تنها گریه کن
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

به گزارش گروه حماسه و مقاومت، تنها سیزده سال داشت که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. رشادت‌ها و خاطرات او در کتابی به نام «تنها گریه کن» به رشته تحریر درآمده است تا مخاطبان را با نوجوانی از نسل حسین فهمیده‌ها بیش‌تر آشنا کند. حجت‌الاسلام علی شیرازی نماینده ولی فقیه در قرارگاه ثارالله روایتش از این کتاب را این گونه بیان کرده است:

سرگذشت مادر شهید را بخوان و تنها گریه کن!

وقتی فکر می کنم ارباب ما صاحب تمام آب‌های دنیا بود و حالا صدقه سری بزرگواری‌اش، ظرف ظرف آب تربت از در خانه من بیرون می‌رود، اما خودش تشنه روی خاک افتاده بود، جگرم خال می‌زند. اینها را زمزمه می‌کنم و می‌نشینم برایش گریه می‌کنم؛ خودم تنهایی !   

تنهای تنها دیدم یک مأمور، پسر نوجوانی را گیر انداخته، نگهش داشته روی لاستیک داغ نیم‌سوخته و این بچه جرأت ندارد فرار کند. هی پایش را بر می‌داشت و می‌گذاشت. زیر لب زمزمه کردم: یا حضرت زهرا ! مادر ! کمک کن این بچه را از دست این نامرد نجات بدهم. چادرم را دور کمرم محکم کردم و پریدم بیرون، دست بچه را کشیدم دنبال خودم و گفتم: بدو، نترس. همین طور که می‌دویدیم، به بچه گفتم: بپیچ تو کوچه، کاری به تو ندارند. مأمور شاه از من لجش گرفته بود و می‌دوید دنبال من!


شهید محمد معماریان

کوچه به کوچه می‌دویدم و او ول‌کن نبود. نفس کم آوردم، وسط یک کوچه چشمم خورد به تیر چراغ برق، دستم را گرفتم به جاهای خالی و رفتم بالا. مأمور پشت سرم بالا آمد. همین که نزدیکم شد، با پا محکم کوبیدم تخت سینه‌اش و پرت شد پایین! تا خودش را جمع و جور کند، خودم را از روی تیر رساندم به پشت بام. خوش شانسی آوردم و دیدم کوچه، آشناست. کمی روی پشت‌بام‌ها دویدم تا خانه‌ای را که پی‌اش بودم، پیدا کردم. وقتی دیدم در کوچک روی پشت‌بام باز است، خوشحال‌تر شدم. خودم را پرت کردم داخل. در را پشت سرم بستم. قلبم تند می‌زد. سر و وضعم را مرتب کردم و از پله‌ها رفتم پایین. خانه خواهر شوهرم بود. مرا که دید؛ گفت: اشرف‌سادات اینجا چه کار می کنی؟!

به سربازها اطمینان می‌دادم که اگر کمی جسور باشند و شجاعت داشته باشند، فرار کردن خیلی هم سخت نیست. بعضی‌ها بهم اعتماد می‌کردند؛  می‌آوردمشان خانه، بهشان لباس معمولی می‌دادم، برای کرایه ماشین پول می‌گذاشتم توی جیبشان و راهی‌شان می‌کردم.

هفده، هجده نفر آدم پشت سرم آمدند تو. مأمورها ردشان را زدند و خانه را پیدا کردند. کمی مشت و لگد کوبیدند به در و بعدش ساکت شدند. از زیر در، یکی دو تا گاز اشک‌آور انداختند داخل خانه. دود، همه جا را برداشت. بچه‌هایم داشتند خفه می‌شدند. پسرم محمد سیاه شد. نفسش بند آمده بود.

یک سال و پنج‌ ماهش بود که حالش عوض شد. دست و پایش بر می‌گشت به عقب. موقع شیر خوردن سینه‌ام را نمی‌توانست بگیرد. محمد من یک هفته وضعش همین بود. بعضی وقت‌ها بچه آن قدر گریه می‌کرد که صورتش کبود می‌شد. یک شب گفتم دیگر تمام شد. یک چادر دم دستی انداختم روی سرم و پابرهنه دویدم توی کوچه. اولین ماشینی که ترمز کرد جلوی پایمان، خودم را انداختم روی صندلی عقب. جلوی بیمارستان نفهمیدم خودم را چطور رساندم داخل و تا دکتر بیاید و بچه را معاینه کند، مردم و زنده شدم. بیشتر از شش، هفت بیمارستان را سر زدیم. همه دست رد به سینه‌مان زدند؛ ولی مادر مگر از بچه‌اش قطع امید می‌کند؟ 


محمد در حال خیاطی

دکتر گفت: برای زنده ماندن محمد، باید آب کمرش را بکشیم و به احتمال ۹۵ درصد بچه بعد از آن فلج می‌شود. گفتم: محاله بذارم به کمر بچه من دست بزنید. بعد از یک روز با اشک چشم و صورت پف کرده، باز هم محمد به بغل برگشتم خانه. پدر شوهرم؛ یک تکه نور بود. آمد نشست کنارم و گفت: باباجون، حمد مرده را زنده می‌کند. پا به پای من نشست بالای سر محمد و هفتاد تا هفتاد تا حمد خواند و فوت کرد به صورت بچه.

یکی از همسایه‌ها وقتی حال و روزم را دید، گفت: بچه‌ات رو دوباره ازشون بخواه. با یقین بخواه. ردت نمی‌کنن. به سفارش او رفتم پشت بام و نماز حضرت رسول (ص) را خواندم. هزار بار گفتم: صلی الله علیک یا رسول الله! گریه‌ام شدت گرفت. ضجه می‌زدم و می‌گفتم: من بچه‌ام را از شما می‌خوام. یقین داشتم خدا و پیامبرش از دل شکستگی مادرانه‌ام نمی‌گذرند. دو ساعت طول کشید. بچه جان گرفت. بعد از ۱۰، پانزده روز شیر خورد. 

شناسنامه محمد را گذاشتم روی میز و گفتم: اگه یکی بخواد به اسلام پناهنده بشه، شما ردش می‌کنید؟ پسر من بچه نیست. من که مادرشم می‌گم اسمشو بنویسین. شما شنیدید امام حسین (ع) سرباز ۱۳ ساله هم داشته؟


اشرف سادات بر سر مزار فرزندش

صدای آشنایی پیچید توی کوچه؛ مامان نشناختی؟ محمدم ! گفتم: محمد! چرا این شکلی شدی؟ خندید و گفت: محاصره شدیم. به هم قول دادیم دوام بیاوریم. نه غذایی برای خوردن داشتیم، نه آب. سرمای شب مچاله‌مان می‌کرد. فقط توکل و تحمل کردیم.

باز محمد خواست برود، گفتم: این همه سال پای روضه امام حسین (ع) فقط گریه کردیم، بچه‌های آقا عزیز نبودن؟

از زیر قرآن رد شد و چند قدم که برداشت، برگشت و با خنده گفت: مامان! هر چی می‌خوای نگاهم کن که این آخرین باره! 

حسن آقا، دامادم می‌گفت: وارد گلزار شهدا که شدیم، نگاهش را انداخت سمت قبرهای خالی و گفت: اون طرفا یک جای خالی هست که مال منه، وقتش هم خیلی دور نیست!

نشستم کنار پیکر محمد و رویش را باز کردم. خیلی سریع بوسه‌ای به پیشانی‌اش زدم و دست کشیدم روی چشم‌هایش و گفتم: خوش به حالت مادر! حال تو که گریه کردن نداره! به بی بی گفتم: بالاخره روزی که این همه منتظرش بودم رسید.
به پسرم گفتم: محمد جان! دیدی آخرش تو جلو زدی و رفتی؟ گفتم: خودم می‌خواهم محمد را داخل قبر بگذارم. دو سه نفر مخالفت کردند، اما تا شنیدند خواسته خود محمد بوده، تسلیم شدند.

جوانم را کفن پیچیده گذاشتند روی دستم. پلاستیک روی صورتش را باز کردم. دست زدم به صورت محمد و کشیدم به سر و صورتم. این آخرین دیدارم با محمد بود. دست‌هایش را گرفتم توی دستم. بی‌اختیار لبخند زدم. زیر لب گفتم: عزیز دلم، سربلندم کردی. پیش خدا مقام داری، دعایم کن. دلم نمی‌خواست از محمد دل بردارم، ولی چاره‌ای نبود.

دی ماه ۱۳۶۵ بود. اشرف سادات ۳۵ ساله داشت از قبر بیرون می‌آمد. شاید باور نمی‌کرد که در اسفند ۱۳۹۸ داستان زندگیش، خواندنی و آماده چاپ می‌شود. حالا همه داستان درد و رنج مادر شهید محمد معماریان، یک کتاب شده است: «تنها گریه کن» نام کتابی است که اکرم اسلامی آن را قلمی کرده است . یک نفس آن را در ۱۱ شهریور ماه ۱۴۰۰ خواندم و از آغاز تا پایان اشک ریختم و به عظمت روحی شهید و مادرش و به قلم نویسنده کتاب درود فرستادم.

انتهای پیام/

پیغام فتحتنها گریه کناکرم اسلامیدفاع مقدسمحمد معماریاناشرف‌سادات منتظریعلی شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۰۰ ، ۰۰:۱۴
جمعه, ۹ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۵۴ ب.ظ

11reason why....

woman looking in reflection, how to be yourself

How To Be Your True Self In 11 Doable Steps

September 1, 2020 by 

Pin102

Share21

Buffer1

Tweet

Share

124SHARES

“Just be yourself.” Have you heard that before?

It sounds so simple, yet it often seems unattainable. You’d love to just be yourself if you knew exactly who that is.

We get so caught up trying to be somebody else, somebody better, that we lose ourselves in the process. Or never find ourselves at all.

Sometimes, what we think is our real self is just a facade we use to show off to the world or to cover our flaws.

So, how do we become our true and authentic selves?

How do we regain our sense of being in a world so engrossed by false idols and insincere personalities?

Let’s talk about simple yet effective things you can do to become yourself again.

What does it mean to be yourself?

This is an important question since we are constantly changing and growing. Is there just one true self that’s steadfast throughout your life journey, or does your true self evolve over time?

Maybe there isn’t a self at all but rather an image of the self we create with our personalities, lifestyle, behaviors, words, and decisions. 

Perhaps it’s something in between. Through the process of living life and self-discovery, we uncover what feels authentic and real to us. Our journey is a process of separating the inauthentic from the genuine to uncover our true selves. 

Being yourself means . . .

  • Knowing what you value and living in alignment with your values.
  • Accepting and embracing your appearance, intelligence, personality, and talents.
  • Knowing your likes and dislikes and establishing boundaries accordingly.
  • Defining your own personal operating system and beliefs.
  • Taking personal responsibility for your choices and actions.
  • Defining what integrity means to you and living up to that.
  • Having your own opinions regardless of what others think.
  • Letting down any masks, walls, or self-judgment you may be hiding behind.

Becoming one with yourself takes time, a lot of curiosity, and the willingness to let go of things that mask who you are or hope to be. 

How to Be Yourself: 11 Practical Steps

1. Disconnect from the digital world.

According to Statista.com, people spend approximately 136 minutes each day browsing social media sites. For most people, it amounts to much more time social media than that.

Nowadays, everybody is connected through social media. And while these apps and websites can be beneficial to us, they can also cause huge harm and prevent us from being who we are.

woman lying down on grass and leaveshow to be yourself

Not only do we waste enormous amounts of time browsing these apps, but we also become addicted to the often unrealistic content that is served.

Before you begin the journey of self-discovery, try to spend some time alone with yourself.

Disconnect from social media, stop looking at what other people are doing, and focus on yourself instead.

It will shift your perspective about all you are missing in the real world and allow you to finally see your true personality.

2. Embrace your virtues and flaws.

Every one of us is multifaceted, complicated, and imperfect. We try to do our best, but we are perfectly imperfect. As humans, it’s our virtues and flaws that make us who we are and help us grow.

Your weaknesses and flaws don’t determine who you are as a person, but they are a vital part of your personality.

If you’re searching for ways to be yourself, start by embracing yourself in your entirety — flaws and all.

No person is perfect, and our imperfections bond us with the rest of humanity. So, don’t be afraid to show yourself (and others) your true self.

When you acknowledge your flaws, you give yourself room to grow and discover more about yourself.

Acceptance is the key to unlocking our true potential.

3. Don’t let the past define you.

A lot of us tend to cling to our past mistakes and choices, preventing us from becoming who we truly are and who we want to be.

Remember — you are NOT defined by your past actions or lapses in judgment. There is so much more to you.

Life is unpredictable and we all slip every now and then.


Related: How To Stop Being Insecure And Second Guessing Yourself


But the opportunity to learn how to be yourself rests in learning from those mistakes and making new, better decisions in the future.

If we obsess over our past selves, we’ll never embrace who we are now and who we want to become.

4. Don’t compare yourself to other people.

Humans are social beings. We thrive in communities, whether large or small. We want to feel included and accepted.

But sometimes this desire to fit in can have unfortunate consequences related to our sense of worth.

Because we want to be liked and validated, we are constantly searching for acceptance from others. This often leads to hiding our true selves for fear we won’t be accepted as we are.

This longing for acceptance can make us put on a mask to hide our true selves and never allow others to see us for who we really are.

Once you get rid of the mask and lose the need to impress and compare yourself to others, you’ll gain the strength to be yourself once and for all.

5. Do what makes YOU happy.

Do you consider yourself a people-pleaser?

Do you often find yourself doing things you don’t particularly enjoy because your friends and family expect it from you?

It’s a recurring problem with so many of us, mainly because we don’t want to disappoint others, especially our loved ones.

We fear that if we let them down, they will let us go.

girl on the field with balloons how to be yourself

But, if we’re constantly trying to please other people, we’ll never be free to please ourselves. If we continue prioritizing what makes others happy, we will never experience internal happiness.

Being yourself means embracing the things that make you fulfilled, regardless of how others perceive them.

It also means accepting that not everyone will like your choices, but the people who truly care about you will respect you for them.

6. Learn to express yourself.

Do you have a unique fashion style? Do you love wearing makeup? Or maybe you like to sing or dance?

Whatever you enjoy doing in your free time, allow yourself to become immersed in it.

You don’t have to be a fashion designer to create authentic outfits, just like you don’t need to be Picasso in order to make a beautiful painting.

Once you feel comfortable expressing yourself in ways that make you feel good, you’ll come closer to being yourself — whoever that is.

Expressing your individuality allows you to hone into your natural personality traits and show yourself and others who you were always meant to be rather than who you think you should be.

7. Choose your surroundings carefully.

To become yourself, you first need to let yourself grow.

Just like a flower thrives in sunlight and rain, people grow best when surrounded by people and things that empower them.

Choosing your environment carefully doesn’t just mean ditching the noise of the city and enjoying life in the great outdoors.

If you want to learn how to be yourself, surround yourself with other individuals who inspire and motivate you to be authentic and creative.

People who spend their lives in groups of disingenuous and toxic people, eventually become the same.

Choose your friends and associates carefully, keeping in mind you want to surround yourself with people who bring out the best in you and accept you for who you are.

8. Stand up for what you believe in.

We all have values that drive us. But what are values worth if we don’t actively represent them?

Standing up for what you believe and living in alignment with your values is crucial to being yourself.

This doesn’t necessarily mean gathering for protest rallies or calling someone out every time they have an opposing view from yours.

Nor does it mean you must try to get others to adopt your values and beliefs.

crowd of people with signs how to be yourself

Your beliefs and values are YOUR guiding principles, so never sacrifice them in order to fit in the masses.

Many people don’t have the confidence or inner strength to stand up for what they believe in, so they keep silent instead.

Or they allow others to cross their boundaries because they feel too uncomfortable speaking up.

Not only is this behavior unhealthy, but it can also be the very thing stopping you from becoming who you really are.

9. Get out of your comfort zone.

This is a tough one. We all live in a bubble of some kind. We are all used to certain comforts and routines that make life easier and hassle-free.

But if you want to know how to be yourself, you’ll need to break off these chains and shake up your life a bit.


Related: I Don’t Know What To Do With My Life? 31 Of The Best Ways To Find Out


Sometimes, getting out of your comfort zone means doing something as simple as changing your daily routine and taking the road less traveled.

However, more often than not, it means making some drastic changes in your life and pushing yourself in situations you’d normally avoid.

Not only can this help you gain more confidence, but also it can be a wonderful learning tool that allows you to discover a different side of yourself.

10. Utilize your skills.

Be honest, are you making the most of your skills? Are you employing them correctly?

This doesn’t just mean trading your hard skills for profit. Are you utilizing all of your natural skills to your advantage in every area of your life?

People often make the mistake of thinking that skills are just abilities you gain or learn through a training course or in school.

Our skills include much more than that. We are all born with different natural skills, and to be ourselves, we need to take advantage of them.

Look inside you, what comes naturally to you?

  • Are you a social butterfly?
  • Are you persuasive?
  • Do you have a knack for writing or maybe crafting?
  • Are you a good decision-maker?

Once you learn what you’re good at, try to focus on it for a while to test the waters — and maybe to unlock your full potential.

It’s where the essence of your being lies.

11. Listen to your intuition.

Often your subconscious mind will give you clues when we are straying from being yourself.

Have you ever found yourself making a statement that you know doesn’t reflect who you are? 

Or maybe you’ve pretended to be the life of the party even though you’re an introvert. 

In situations like these, your intuition is often screaming at you that things are off, but you have to pay attention. 

If you have a gut feeling about something that seems off, take a few minutes to check in with yourself. Ask yourself, “Will I be myself if I do this (or say this or act this way)?” 

If your instinct says, “No,” then back off. 

Becoming Yourself Is a Work in Progress

It is not easy nor straightforward.

It’s a journey of self-discovery that requires time, patience and most importantly effort.

If you want to know how to really be yourself or be the best possible version of yourself, start implementing these little steps in your life.

This is a rewarding process in which you’ll discover new opportunities, potential, and greatness you never knew you possessed.

Move forward with confidence and look forward to each new possibility.

“Just be yourself.” Have you heard that before? It sounds so simple, yet it often seems so unattainable. We get so caught up trying to be somebody else, somebody better, that we lose ourselves in the process. #personalgrowth #selflove #mentalhealth #mindfulness #personalcevelopment
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۰۰ ، ۲۳:۵۴
جمعه, ۹ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۴۵ ب.ظ

گامهای ساده تا خود واقعی تان باشید

۱۱ گام ساده برای اینکه خود واقعی‌اتان باشید

مهرنوش قربانی

۸ مهر ۱۴۰۰ | ۱۲:۰۰

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۱ دقیقه

آیا تابه‌حال کسی به شما گفته که: «لطفا خودت باش!». بیان این عبارت دستوری به نظر ساده می‌رسد، اما اغلب اوقات برای ما فرایندی سخت و غیرقابل دستیابی است. در دنیای امروزی ما آن‌قدر درگیر تلاش برای همرنگ شدن با دیگران یا تبدیل شدن به انسان بهتری هستیم که خود واقعی‌امان را در این راه گم می‌کنیم، یا اینکه اصلا هیچ وقت موفق نمی‌شویم آن بخش واقعی از هویتمان را پیدا کنیم.

گاهی اوقات، آن چیزی که ما فکر می‌کنیم خود واقعی ماست، در حقیقت فقط نقابی است که ما برای خودنمایی یا پوشاندن عیب‌هایمان از آن استفاده می‌کنیم. بنابراین چگونه می‌توانیم همه‌ی این موانع را کنار بزنیم و به خود واقعی و اصیلمان تبدیل شویم؟ چگونه می‌توانیم حس اصیل هویت و فردیت را در دنیایی که این‌قدر غرق در میان بت‌های دروغین و الگوهای شخصیتی ساختگی غرق شده، دوباره بازیابیم؟

در این مقاله از دیجی‌کالا مگ درباره‌ی اقدامات ساده و در عین حال مؤثری صحبت می‌کنیم که با انجام دادن آن‌ها می‌توانید به خود واقعی‌اتان نزدیک‌تر شوید و به واسطه‌ی آن یک زندگی اصیل و منحصربه‌فرد را تجربه کنید.

مفهوم عبارت «همیشه خودت باش!» چیست؟

خود واقعیتان

این پرسش خیلی مهم است زیرا ما دائما در حال رشد و تغییر کردن هستیم. آیا فقط یک خود واقعی وجود دارد که در تمام طول زندگی ثابت و یک شکل است، یا اینکه خود واقعی شما در طول زمان تکامل می‌یابد؟

شاید اصلا چیزی به نام خود واقعی وجود نداشته باشد، بلکه این مفهوم فقط به تصویری اشاره دارد که ما به واسطه‌ی شخصیت، شیوه‌ی زندگی، رفتارها، گفته‌ها و تصمیمات خود ایجاد می‌کنیم.

شاید هم چیزی بین این دو باشد. یعنی از طریق فرایند زندگی و کشف خود، آنچه را که برای ما اصیل و واقعی است، کشف می‌کنیم. در واقع سفر ما فرایندی است برای جداسازی چیزهای غیرواقعی از چیزهای اصیل برای کشف خود واقعی‌امان.

«خودتان بودن» یعنی:

  • بدانید که برای چه چیزی ارزش قائل هستید و در راستای ارزش‌های خود زندگی کنید.
  • ظاهر، هوش، شخصیت و استعدادهای خود را بپذیرید.
  • اطلاع از علایق و چیزهایی که دوست ندارید و تعیین مرزهای شخصی بر اساس آن‌ها.
  • تعریف چهارچوب ارزشی و اعتقادی خود.
  • مسؤولیت شخصی انتخاب‌ها و اقدامات خود را بر عهده بگیرید.
  • باور داشتن به مفهوم صداقت و رعایت آن.
  • ارائه‌ی نظرات شخصی خود صرف نظر از نظر دیگران.
  • کنار گذاشتن نقاب‌ها، دیوارهایی که دور خودتان ساخته‌اید تا پشت آن پنهان شوید.

یکی شدن با خود نیاز به زمان، کنجکاوی زیاد و تمایل به کنار گذاشتن چیزهایی دارد که متعلق به شما نیست.

۱۱ گام عملی برای اینکه همیشه خود واقعی‌اتان باشید

شبکه‌های اجتماعی

در ادامه ۱۱ اقدام ساده و عملی آمده که به شما در کشف دوباره‌ی خودتان کمک زیادی می‌کند.

۱. قطع ارتباط با دنیای دیجیتال

بر اساس تحقیقات صورت گرفته، مردم روزانه تقریبا ۱۳۶ دقیقه را به مرور رسانه‌های اجتماعی اختصاص می‌دهند. هرچند برای اکثر مردم، زمان حضور در رسانه‌های اجتماعی بسیار بیشتر از این مقدار است.

امروزه همه از طریق رسانه‌های اجتماعی با یکدیگر در ارتباط هستند و در حالی که این برنامه‌ها و وب‌سایت‌ها می‌توانند برای ما مفید باشند، آن‌ها همچنین می‌توانند آسیب‌های بزرگی را هم برای ما به همراه داشته باشند و مانع از آن شوند که خود واقعی‌امان باشیم.

ما نه تنها زمان زیادی را صرف مرور این برنامه‌ها می‌کنیم، بلکه به محتوای غالبا غیرواقعی که در آن‌ها ارائه می‌شود هم معتاد می‌شویم. قبل از اینکه سفر خودشناسی خود را آغاز کنید، سعی کنید مدتی را با خودتان تنها بگذرانید. ارتباط خود را با رسانه‌های اجتماعی قطع کنید، دیگر به زندگی و فعالیت‌های دیگران توجه نکنید و به جای آن روی خودتان تمرکز کنید.

این کار دیدگاه شما را درباره‌ی همه چیزهایی که در دنیای واقعی گم کرده‌اید تغییر می‌دهد و به شما این امکان را می‌دهد که در نهایت شخصیت واقعی خود را پیدا کنید.

۲. فضیلت‌ها و عیب‌های خود را بپذیرید

معنای زندگی

هر یک از ما چندوجهی و پیچیده هستیم و نقصان داریم. ما سعی می‌کنیم تمام تلاش خود را بکنیم تا به کمال برسیم، اما باز هم ناقص هستیم. به‌عنوان یک انسان، این فضیلت‌ها و نقص‌های ما است که ما را تبدیل به کسی می‌کند که اکنون هستیم و همین مسأله به ما فرصت رشد و ترقی می‌دهد.

نقاط ضعف و ایرادات شما تعیین نمی‌کند که شما چه کسی هستید، اما این‌ها بخش مهمی از شخصیت شما را شکل می‌دهند. اگر به دنبال راهی برای این هستید که خود واقعیتان باشید، ابتدا باید خودتان را با همه‌ی نواقص و خوبی‌هایتان در آغوش بگیرید. هیچ انسانی کامل نیست و نقص‌های هر انسان او را با دیگران پیوند می‌دهد. بنابراین، از نشان دادن خود واقعیان به دیگران نترسید.

هنگامی که ایرادات خودتان را می‌پذیرید و تصدیق می‌کنید، به خودتان فرصت رشد و کشف دوباره خودتان را می‌دهید. پذیرش خود کلید راز شکوفایی توانایی‌های بالقوه‌ی واقعی ما است.

۳. اجازه ندهید گذشته شما، مسیر زندگی‌تان را تعیین کند

ارزش‌ها و اصول

بسیاری از ما تمایل داریم که به اشتباهات و انتخاب‌های گذشته خود پایبند باشیم، غافل از اینکه این کار مانع از آن می‌شود که ما هیچ وقت به آن چیزی که واقعا می‌خواهیم باشیم، نرسیم.

به یاد داشته باشید که هویت شما با اقدامات قبلی شما یا اشتباهاتی که در قضاوت‌هایتان مرتکب شده‌اید تعیین نمی‌شوید. ابعاد وجودی شما فراتر از اشتباهات یا خطاهای شماست. زندگی غیرقابل پیش‌بینی است و همه‌ی ما هر از گاهی لغزش می‌کنیم. اما یادگیری اینکه چطور خودمان باشیم در درس گرفتن از این اشتباهات و تصمیم‌گیری برای انجام اقدامات بهتر در آینده است.

اگر روی گذشته‌ی خود بیش از حد تمرکز داشته باشیم، هرگز نمی‌پذیریم که اکنون در چه جایگاهی هستیم و می‌خواهیم به چه کسی تبدیل شویم.

۴. خودتان را با دیگران مقایسه نکنید

خود واقعیتان

انسان موجودی اجتماعی است. ما در جوامع است که می‌توانیم رشد می‌کنیم. در واقع ما می‌خواهیم احساس کنیم که پذیرفته شده‌ایم. اما گاهی اوقات این تمایل به پذیرفته شدن از سوی اجتماع می‌تواند عواقب ناگواری در ارتباط با حس ارزشمندی درونی ما داشته باشد.

از آنجا که می‌خواهیم مورد تأیید و تحسین دیگران قرار بگیریم، دائما در جست‌وجوی پذیرش از سوی دیگران هستیم. این امر اغلب منجر به پنهان کردن خود واقعی ما می‌شود، زیرا می‌ترسیم همان‌طور که هستیم قابل قبول واقع نشویم. این اشتیاق برای پذیرفته شدن از سوی دیگران می‌تواند ما را وادار کند که برای مخفی کردن خود واقعی‌مان نقاب بزنیم و هرگز اجازه ندهیم دیگران ما را همان‌طور که هستیم ببینند.

هنگامی که نقابتان را از چهره بر می‌دارید و دیگر نیازی به تحت تأثیر قرار دادن دیگران و مقایسه خود با آن‌ها احساس نمی‌کنید، این قدرت را خواهید داشت که یک‌بار برای همیشه خودتان باشید.

۵. کاری را انجام دهید که شما را خوشحال می‌کند

زنان آلفا

آیا دائما سعی دارید دیگران را از خودتان راضی نگه دارید؟ آیا اغلب خود را در حال انجام کارهایی می‌بینید که از آن‌ها لذت نمی‌برید اما به این خاطر که دوستان و خانواده از شما انتظار دارند، انجامشان می‌دهید؟

این یک مشکل متداول برای بسیاری از ما است، عمدتا به این دلیل که ما نمی‌خواهیم دیگران را ناامید کنیم، به ویژه عزیزانمان را. در واقع ما می‌ترسیم که اگر آن‌ها را از خودمان ناامید کنیم، آن‌ها ما را رها کنند. اما، اگر ما دائما سعی کنیم که دیگران را راضی کنیم، هرگز نمی‌توانیم خودمان را راضی نگه داریم و به آرامش برسیم. اگر آنچه دیگران را خوشحال می‌کند در اولویت قرار دهیم، هرگز شادی درونی را تجربه نخواهیم کرد.

خودتان بودن یعنی پذیرفتن چیزهایی که باعث رضایت شما می‌شوند، صرف نظر از اینکه دیگران آن‌ها را چگونه درک می‌کنند. خودتان بودن یعنی این که بپذیرید همه از انتخاب‌های شما خوششان نمی‌آید، اما افرادی که واقعا به شما اهمیت می‌دهند به خاطر انتخاب‌هایتان به شما احترام می‌گذارند.

۶. یاد بگیرید که خودتان را ابراز کنید

خود واقعی

آیا سبک لباس پوشیدن منحصربه‌فردی دارید؟ آیا عاشق آرایش کردن هستید؟ یا شاید دوست دارید آواز بخوانید و برقصید؟ هر کاری که از انجام آن در اوقات فراغتتان لذت می‌برید را با تمام وجودتان انجام دهید.

برای طراحی یک لباس اصیل، لازم نیست که حتما یک طراح مد باشید، همان‌طور که برای کشیدن یک نقاشی زیبا نیازی لزومی ندارد که حتما پیکاسو باشید. وقتی که درباره‌ی بیان خودتان و احساساتتان به هر شکلی احساس راحتی کردید، یک قدم به خودتان نزدیک‌تر شده‌اید. ابراز فردیت به شما این امکان را می‌دهد تا ویژگی‌های شخصیتی طبیعی خود را کشف کنید و آن‌ها را به خودتان و دیگران نشان دهید.

۷. اطرافیان خود را با دقت انتخاب کنید

ارتباط

برای تبدیل شدن به خود واقعیتان، ابتدا باید به خودتان اجازه رشد بدهید. درست مانند شکوفه‌ای که در زیر نور خورشید و باران رشد می‌کند، مردم وقتی در محاصره افراد و پدیده‌هایی قرار می‌گیرند که به آن‌ها قدرت می‌دهد، بهتر رشد می‌کنند. انتخاب دقیق محیط پیرامون به معنای کنار گذاشتن سر و صدای شهر و لذت بردن از زندگی در فضای باز نیست.

اگر می‌خواهید بدانید که چطور می‌توانید خودتان باشید، خودتان را با افرادی احاطه کنید که به شما انگیزه می‌دهند تا اصیل و خلاق باشید. افرادی که زندگی خود را در میان افراد غیرعادی و سمی می‌گذرانند، در نهایت همان شکلی می‌شوند.

دوستان و همراهان خود را با دقت انتخاب کنید، در نظر داشته باشید که باید خود را با افرادی احاطه کنید که بهترین‌ها را در شما نمایان می‌کنند و شما را همان‌طور که هستید می‌پذیرند.

۸. برای اعتقادات خود ایستادگی کنید

زن آلفا

همه‌ی ما ارزش‌ها و اصولی داریم که ما را هدایت می‌کنند. اما اگر ارزش‌های ما در رفتار و گفتار ما نمودی نداشته باشند، چه ارزشی دارند؟ ایستادگی برای باورهایتان و زندگی در راستای ارزش‌هایتان باعث می‌شوند که همیشه خود واقعیتان باشید.

این لزوما به این معنا نیست که همیشه برای تجمعات اعتراضی گرد هم آیید یا هر بار که کسی نظر مخالفی نسبت به شما دارد، با او برخورد کنید. همچنین این مسأله بدان معنا نیست که شما باید سعی کنید دیگران را وادار کنید که ارزش‌ها و باورهای شما را بپذیرند. باورها و ارزش‌های شما اصول راهنمای شما هستند، بنابراین هرگز آن‌ها را قربانی نکنید تا در جمعی یا توسط فردی پذیرفته شوید.

بسیاری از مردم اعتماد به نفس یا قدرت درونی لازم برای دفاع از آنچه باور دارند را ندارند، بنابراین در مقابل دیگران سکوت می‌کنند، یا به آن‌ها اجازه می‌دهند که مرزهای آن‌ها را زیر پا بگذارند چون نمی‌توانند از حقشان دفاع کنند و حرف خودشان را بزنند. این الگوی رفتاری نه تنها ناسالم نیست، بلکه می‌تواند همان دقیقا عاملی باشد که شما را از تبدیل شدن به آنچه واقعا هستید باز می‌دارد.

۹. از منطقه‌ی امن خود خارج شوید

کنترل کردن زندگی

این کار سختی است. همه‌ی ما در نوعی حبابی زندگی می‌کنیم. همه ما به الگوها و رویه‌های خاصی عادت کرده‌ایم که زندگی را برایمان آسان‌تر و بدون دردسر می‌کنند. اما اگر می‌خواهید که خود واقعی‌اتان باشید، باید این زنجیرهای ایمنی را قطع کنید و زندگی خود را کمی متزلزل کنید.

گاهی اوقات، خارج شدن از محدوده‌ی راحتی خود به این معنی است که کاری ساده را انجام دهید مانند تغییر برنامه روزانه خود و انجام امور روتین به شیوه‌ای جدید و غیرتکراری. با این حال، بیشتر اوقات، این امر بدان معناست که باید برخی تغییرات اساسی را در زندگی خود ایجاد کنید و خود را در موقعیت‌هایی که معمولا از آن‌ها اجتناب می‌کنید قرار دهید.

این کار نه تنها می‌تواند به شما در کسب اعتماد به نفس بیشتر کمک کند، بلکه می‌تواند یک ابزار یادگیری شگفت‌انگیز باشد که به شما امکان می‌دهد جنبه‌های مختلف وجودی خودتان را کشف کنید.

۱۰. از مهارت‌های خود استفاده کنید

خود واقعی چیست؟

صادقانه، آیا از مهارت‌های خود بیشترین استفاده ممکن را می‌کنید؟ آیا به‌درستی از آن‌ها استفاده می‌کنید؟ این مسأله فقط به این معنا نیست که مهارت‌های خود را در ازای دریافت پول معامله کنید. آیا از همه مهارت‌های طبیعی خودتان در هر زمینه‌ای از زندگی به نفع خودتان استفاده می‌کنید؟

خیلی اغلب به اشتباه تصور می‌کنند که مهارت‌های ما فقط توانایی‌هایی هستند که آن‌ها را در طی یک دوره آموزشی یا در مدرسه آموخته‌ایم. مهارت‌های ما بسیار بیشتر از این‌ها را شامل می‌شود. همه ما با مهارت‌های طبیعی متفاوتی متولد شده‌ایم و برای اینکه خودمان باشیم، باید از آن‌ها به شکل صحیح استفاده کنیم.

به درون خود نگاه کنید، استعداد و توانایی طبیعی شما چیست؟

  • آیا شما یک فرد اجتماعی هستید؟
  • آیا توان متقاعد کردن دیگران را دارید؟
  • آیا توانایی نوشتن شما خوب است؟
  • آیا تصمیم‌گیرنده خوبی هستید؟

هنگامی که متوجه شدید در چه زمینه‌ای مهارت دارید، سعی کنید مدتی روی آن تمرکز کنید به این شکل بتوانید پتانسیل کامل خود را در آن زمینه شکوفا بکنید.

آنجاست که ماهیت وجودی شما نهفته است.

۱۱. به ندای درون خود گوش دهید

عادت ورزش منظم

غالبا هنگامی که از خود واقعیتان فاصله می‌گیرید، ضمیر ناخودآگاه شما سرنخ‌هایی را در این رابطه به شما ارائه می‌دهد. آیا تا به حال به این نتیجه رسیده‌اید که دارید حرفی را می‌زنید یا کاری را می‌کنید که می‌دانید منعکس‌کننده‌ی شخصیت شما نیست؟ یا شاید در یک مهمانی وانمود کرده‌اید که فردی برونگرا و سرزنده هستید با اینکه در واقع یک درون‌گرا هستید.

در چنین شرایطی، ندای درونی شما اغلب بر سر شما فریاد می‌زند که هیچ چیز سر جایش نیست، اما باید به آن توجه کنید. اگر از کاری که انجام می‌دهید ناراحت هستید، چند دقیقه وقت بگذارید تا با خودتان ارتباط برقرار کنید. از خودتان بپرسید: «آیا من خودم هستم که این کار را انجام می‌دهم یا این گونه رفتار می‌کنم؟»

اگر ندای درون شما می‌گوید «نه»، پس قدری بیشتر درباره‌ی انجام آن کار تأمل کنید.

تبدیل شدن به خودتان یک فرایند همیشگی و پیوسته است

این کار نه ساده است و نه راحت. این کار یک سفر خودشناسی است که به زمان، صبر و مهم‌تر از همه به تلاش نیاز دارد. اگر می‌خواهید بدانید چگونه می‌توانید خودتان باشید، کافی است این مراحل کوچک را در زندگی خود اجرا کنید. این کار یک فرایند ارزشمند است که در آن فرصت‌ها، پتانسیل‌ها و ابعاد جدیدی را که هرگز نمی‌دانستید در اختیار دارید کشف می‌کنید.

با اعتماد به نفس جلو بروید و منتظر هر فرصت تازه‌ای باشید.

این مطلب فقط جنبه‌ی آموزش و اطلاع‌رسانی دارد. پیش از استفاده از توصیه‌های این مطلب حتما با پزشک متخصص مشورت کنید. برای اطلاعات بیشتر بیانیه‌ی رفع مسؤولیت دیجی‌کالا مگ را بخوانید.

منبع: Live Bold and Bloom

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۰۰ ، ۲۳:۴۵
دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۵۳ ب.ظ

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

متن کامل شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا از شهریار

در ادامه این مقاله متن کامل شعر زیبای حالا چرا (آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟)، که یکی از غزل های مشهور سید محمدحسین بهجت تبریزی که به شهریار معروف است، را برای شما ارائه کرده ایم. همراه باشید؛

 

داستان شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا، این است که شهریار بعد از نرسیدن به عشق روزهای جوانی اش ثریا، تا ۴۷ سالگی ازدواج نمی کند.

در سال های آخر عمر شهریار و در حالی که بیمار بوده، دکتر خانواده او را جواب میکند و دوستان استاد شهریار ثریا را راضی می کنند که به عیادت شهریار برود وی پس از اصرار زیاد دوستان شهریار قبول می کند که به ملاقات شهریار که در بیمارستان بستری بوده برود.

 

شهریار با دیدن ثریا این شعر زیبا و غم انگیز را می سراید و تبدیل به یکی از محبوب ترین غزل های عاشقانه فارسی می شود.

 

 

 

شعر کامل آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

شعر کامل آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

آمدی، جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟

بی‌ وفا، حالا که من افتاده‌ ام از پا چرا؟

 

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل، این زودتر می‌ خواستی، حالا چرا؟

 

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟

 

نازنینا، ما به ناز تو جوانی داده‌ ایم

دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟

 

وه که با این عمرهای کوته بی‌ اعتبار

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

 

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟

 

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب‌ آلود من لالا چرا؟

 

 

 

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌ کند

در شگفتم من نمی‌ پاشد ز هم دنیا چرا؟

 

در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟

 

شهریارا بی‌ حبیب خود نمی‌ کردی سفر

این سفر راه قیامت می‌ روی تنها چرا؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۵۳
چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۰، ۱۰:۴۰ ب.ظ

داستان فرزند شیطان (ابلیس)

شهادت فرزند شیطان در رکاب امیرالمومنین(ع)

 

هام، پس از پیامبر (ص)، در "لیلةالهریر" بار دیگر خدمت امیرمومنان (ع) شرف‌یاب شد و در بالاخره در همان جنگ صفین، در حالیکه در رکاب وصی پیامبر (ص) می‌جنگید، به فیض شهادت نائل آمد.

 

 به گزارش مشرق، شیطان پیش از رانده شدن از درگاه الهی، به عربی حارث و به عبری، عزازیل نام داشت. عزازیل، به معنای عزیز شده خداست! شیطان به دلیل کثرت سجده اختیاری، به رتبه مقربان درگاه ربوبی بار یافته بود و از این رو چنین لقبی بدو نسبت داده‌اند. قرآن در ضمن روایت ماجرای خلقت آدم و سرپیچی شیطان از فرمان الهی، از شیطان نافرمان و مطرود درگاه ربوبی، ۱۱ مرتبه با نام ابلیس یاد کرده است.

 

چگونگی زاد و ولد شیطان

 

در قرآن، تصریحی به چگونگی زاد و ولد شیطان نشده است. از این رو، دانشمندان اسلامی در باب توالد و تولید نسل شیطان، بیش و کم، اختلاف‌نظر دارند. اما به نظر می‌رسد از مقایسه سه آیه و سرنخ‌ها و اشارات‌های موجود در آن، بتوان حقیقت امر را دریافت.

 

قرآن در یک آیه، شیطان را از زمره مخلوقات جنّی و دارای فرزند معرفی می‌داند؛ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی: همگی سجده کردند جز ابلیس -که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بیرون شد آیا (با این حال،) او و فرزندانش را به جای من اولیای خود انتخاب می‌کنید؟! (کهف/۵۰)

 

در آیه‌ای دیگر، جنیان را همچون انسان دارای جنس مرد و زن می‌داند؛ وَأَنَّهُ کانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا: و اینکه مردانی از بشر به مردانی از جن پناه می‌بردند، و آن‌ها سبب افزایش گمراهی و طغیانشان می‌شدند! (جن/۶)

 

تا اینجا روشن شد که حارث یا همان ابلیس قرآن، جنّی است دارای نسل و ذریه. اما سوال این است که این فرد خاص از جماعت جن، که پست مدیریت شرور در آفاق عالم را عهده‌دار است، چگونه به تولید و تکثیر نسل، دست می‌یازد؟ چنانچه دو آیه یادشده را در کنار کریمه ۵۶ سوره رحمن، بگذاریم، گره مساله گشوده خواهد شد.

 

در دو جای سوره یادشده، خداوند در ضمن وصف حوران بهشتی می‌فرماید: اَلمْ یطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ، هیچ انس و جن پیش از این با آن‌ها تماس نگرفته (و دوشیزه‌اند)!(رحمن/۵۶ و ۷۴). از اینجا می‌توان دریافت که شکل توالد و تولید نسل جنیان نیز مانند انسان‌هاست. بدینسان می‌توان گفت ابلیس نیز که از طائفه جن است، فرزندان خود را از طریق ازدواج با زنان جنّ به دنیا می‌آورد.

 

چنانکه گذشت به رغم اشارات وافی قرآن، برخی از اندیشمندان اسلامی در این باب اختلاف دیدگاه دارند. علت این گونه‌گونی آراء، پاره‌ای از توصیفات موجود در احادیث اسلامی است. به عنوان مثال؛ در خطبه هفتم نهج البلاغه، حضرتش می‌فرماید: «شیطان در درون سینه‌های پیروان خود تخم‌گذاری کرد، سپس آن را مبدّل به جوجه نمود» (فَباضَ وَ فَرَّخَ فی صُدُورِهِمْ).

 

چنین می‌نماید که حضرت در مقام تشبیه هستند و نه در مقام تحقیق بدین معنا که خواسته اند با تشبیه بفرمایند که شیطان با وسوسه‌افکنی و القاء تخم افکار پلید در زمین دل‌های پیروان خود، زمینه بروز رفتار انحرافی را فراهم می‌سازد.

 

تنها مومن آل ابلیس

 

در ذیل آیاتی که برشمردیم و پاره‌ای آیات دیگر، احادیثی وارد شده است که زاد و ولد شیطان را تأیید می‌کند. ما در این مجال مختصر، از باب نمونه، صرفاً به نقل یک روایت مسند می‌پردازیم.

 

محمد بن حسن بن فروخ صفار (۱)، از روات حدیث و از یاران نزدیک امام عسگری (ع) در کتاب مشهور بصائر الدرجات (حدیث ۳۹۵ ج ۱) از امام صادق (ع) به نقل از رسول خدا (ص) آورده است:

 

(در کوه‌های تِهامَه) مردی که قامتش چون نخل، بلند بود، نزد رسول خدا (ص) آمد. درود فرستاد و حضرتش جواب فرمود.

 

آنگاه، پیامبر (ص) فرمود: همچون جنیان سخن می‌گویی! کیستی ای بنده خدا؟ پاسخ گفت: من هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس هستم.

حضرت فرمود: بین تو و ابلیس، حدفاصلی جز دو پدر نیست؟

گفت: چنین است ای رسول خدا (ص).

حضرت فرمود: بر تو چه رفته است؟

گفت: روزگارم را به بیهودگی گذراندم مگر اندکی را. من روزی که قابیل، هابیل را کشت نوجوانی بودم که می‌توانستم سخن بگویم. اعتصام به حبل الهی نداشتم، در بیشه می‌گشتم و از تپّه‌ها بالا می‌رفتم و مردم را به قطع رحم با خویشاوندان و مال حرام دعوت می‌نمودم.

 

پیامبر (ص) فرمود: چه بد سیره‌ای است روش پیری که در سنین کهنسالی به اندیشه می‌نشیند و جوانی که در سنین جوانیش در آرزوها و خیال‌پردازی، روزگار می‌گذراند.

آن جن گفت: من توبه کرده‌ام.

فرمود: به دست چه کسی؟

به دست نوح (ع) وقتی همراه نوح (ع) در کشتی بودم و او را به دلیل دعایی که برای قوم خویش می‌نمود، سرزنش کردم. چندانکه گریست و مرا به گریه افکند. پس از آن با هود (ع)، و پیروانش، در مسجد بودم و او را نیز به جهت دعایی که برای قومش نمود، ملامت کردم. و همینطور با الیاس در شن‌زارها. و با ابراهیم (ع) آنگاه که قومش با او نیرنگ کردند و حضرتش را در آتش افکندند. من در میانه منجنیق و آتش بودم که خداوند آتش را بر آن حضرت سرد و سلامت ساخت.

 

با یوسف (ع) بودم آنگاه که برادرانش به وی حسادت ورزیدند و او را در چاهی افکندند. من او را به ژرفای چاه بردم و بدو غذا می‌دادم و بسان یک رفیق با او رفتار می‌نمودم. بعد از آن، در زندان نیز یار و انیس وی بودم تا این‌که خداوند وی را از آنجا رهایی بخشید. من، همراه با موسی (ع) بودم. آن‌حضرت بخشی از تورات را به من آموخت و فرمود: اگر در زمان حضرت عیسی زنده بودی، سلام مرا بدو برسان. من نیز عیسی (ع) را ملاقات کردم و سلام موسی (ع) را به ایشان رساندم. و همراه آن حضرت بودم و او بخشی از انجیل را به من آموخت و فرمود: اگر در دوران محمّد (ص) بودی سلام مرا به ایشان ابلاغ کن. پس ای رسول خدا! عیسی بر تو سلام می‌رساند.

 

رسول خدا (ص) فرمود: درود خدا بر عیسی، روح خدا و کلمه او و همه پیامبران الهی تا زمانی که آسمان‌ها و زمین پا برجایند. و بر تو نیز سلام ای هام! که سلام آنان را به من رساندی. چنانچه حاجتی داری، بگو!

 

هام گفت: خواسته‌ام این است که خداوند تو را برای امّتت حفظ کند و آنان را برای تو صالح گرداند و بدان‌ها در حق وصی بعد از تو، استقامت بخشد چرا که امت‌های پیشین به خاطر سرپیچی از اوصیای الهی به هلاکت رسیدند. ای رسول خدا! می‌خواهم که سوره‌هایی از قرآن به من تعلیم دهی تا در نمازم بخوانم.

 

حضرتش به علی (ع) فرمود: به او یاد بده و با وی مدارا کن!

هام گفت: ای رسول خدا! این کیست که مرا بدو می‌سپاری؟ به ما جنّیان امر شده که جز با پیامبر یا جانشین پیامبر، هم‌سخن نشویم.

رسول خدا (ص) فرمود: ای هام! در کتاب، چه کسی را وصی «آدم» یافتید؟

- «شیث» فرزند آدم را.

- جانشین «نوح» که بود؟

- «سام بن نوح».

- جانشین «هود» که بود؟

- «یوحنا بن حنان» پسر عموی هود.

- وصی و جانشین «ابراهیم» که بود؟

- «اسماعیل و جانشین اسماعیل، اسحاق».

- جانشین «موسی» که بود؟

- «یوشع بن نون».

جانشین «عیسی» که بود؟

- «شمعون بن حمون صفا» پسر عموی مریم.

- از چه رو اینان جانشینان پیامبران هستند.

- چون در دنیا زاهدترین مردم بودند و راغب‌ترین آنان به آخرت.

- در کتاب، جانشین «محمّد» را چه کسی یافتی؟

- در تورات، نامش «إلیاست.»

 

آنگاه حضرت فرمود: این «إلیاست» او علی جانشین و برادر من است، او زاهدترین مردم نسبت به دنیا و راغب‌ترینشان نسبت به خداوند در آخرت است.

 

هام بر علی (ع) سلام کرد و گفت: ای رسول خدا! آیا نام دیگری هم دارد؟

فرمود: آری، «حیدر».

آنگاه، پس علی (ع) سوره‌هایی از قرآن را بدو آموخت.

هام گفت: ای علی! ای جانشین پیامبر (ص)! آیا آنچه از قرآن به من آموختی برای نمازم کافی است؟

فرمود: آری. اندک قرآن، بسیار است.

 

(این گذشت تا اینکه) یک بار دیگر هام آمد و بر رسول خدا (ص) سلام داد و خداحافظی کرد و برگشت. و دیگر پیامبر (ص) را ندید تا اینکه حضرتش درگذشت. (۲)

 

در پاره‌ای منابع دیگر، جزئیات دیگری از سرنوشت هام گزارش شده از جمله اینکه او پس از پیامبر (ص)، در لیلةالهریر (۳) بار دیگر خدمت امیرمومنان (ع) شرف‌یاب شد و در بالاخره در همان جنگ صفین، در حالیکه در رکاب وصی پیامبر (ص) می‌جنگید، به فیض شهادت نائل آمد. (۴)

 

برخی از این نمونه‌ها:

آنچه نقل کردیم، کامل‌ترین سند روایی حکایت مزبور است. اما تا آنجا که راقم این سطور بررسیده است، کثیری از منابع متقدم و متأخر شیعی و سنی، با اختلاف‌هایی در نقل، اصل این جریان را تأیید و نقل کرده‌اند که کاربران اهل تدقیق در تحقیق را بدان‌ها ارجاع می‌دهیم.

 

جعفریات (اشعثیات)، ابوعلی محمد بن اشعث کوفی (۳۰۳ ه.ق).

تفسیر قمی، علی بن ابراهیم.

مستدرک الوسایل، محدث نوری، ج ۸، ص ۳۶۹.

تفسیر شریف، شریف لاهیجی

تفسیر صافی، ملأ محسن فیض کاشانی، ج ۴.

الوافی، ج ۱۵، ص ۲۳۷.

الفتوحات المکیه، محی الدین، ابن عربی، ج ۲، ص ۲۸۸.

اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ابن کثیر، ج ۴، ص ۶۰۴.

دلایل النبوه (اصفهانی)، ابونعیم، ابوعبدالله، ج ۲، ص ۳۷۱.

 

پی‌نوشت:

۱) صفار در دورانی زندگی می‌کرد که ظلم و جنایت و خفقان بنی عباس به نهایت خود رسیده بود. بسیاری از شیعیان و یاران ائمه (علیهم السلام) در زندان‌ها و شکنجه گاه‌ها به سر می‌بردند وحتی امامان معصوم نیز در خانه‌های خود تحت مراقبت ونظر به سر می‌بردند. صفار یکی از چهره‌های درخشان آن روزگاراست که با استفاده‌های فراوان از شخصیت‌های علمی آن زمان و نوشتن نامه‌های خصوصی ومخفیانه خدمت امام حسن عسکری (علیه السلام) خود را به آن حضرت مرتبط می‌کرد و شیعیان را از نور وجود ایشان بهره مند می‌ساخت.

 

۲) محمد بن حسن، صفار، بصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین (طبع جدی(، صص ۲۰۸-۲۱۰.

 

۳) نمونه را بنگرید به: الروضة فی فضائل أمیر المومنین علی بن أبی طالب (ع)، ص ۲۲۳.

 

۴) هریر به معنای زوزه سگ، و کنایه از همهمه و ناله و غوغاست. سخت‌ترین شب حمله جنگ صفین از نظر تلفات گسترده دو سپاه و فراوانی ناله و فریاد زخمیان و مجروحان، «لیلة الهریر» (شب غوغا و ناله) نام دارد.

 

منبع: شبستان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۴۰
پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۲ ق.ظ

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است.....

شعر امشبی را شه دین در حرمش مهمان است...که سالیان است شب عاشورا در هیئات میخوانیم از پدر آیه الله العظمی بهجت یعنی مرحوم کربلایی محمود بهجت می باشد

 

شب وصل است و تبِ دلبری جانان است

ساغر وصل لبالب به لب مستان است

در نظر بازیشان اهل نظر حیران است

گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است

چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

«یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟

یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»

«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»

«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»

یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

«چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید؟

«چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟»

چه پیامی است؟ چرا موج گمان می آید؟

چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آید؟

چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست

شاه بنشسته، بر او حلقة یاران الست

«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»

چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست

خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود

«مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود»

«عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»

«خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»

ساغر سرخ شهادت به کف مستان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

این حسین است که عالم همه دیوانة اوست

او چو شمعی است که جانها همه پروانة اوست

شرف میکده از مستی پیمانة اوست

هر کجا خانه عشق است همه خانة اوست

حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

قل هوالله بزاید زلبش، رمز احد

لم یلد گوید و لم یولد و الله صمد

این تمنا ز احد در دل او رفته زحد:

می وصلی بچشان - تا در زندان ابد

بشکنم - از خم وحدت که چنین جوشان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند:

«چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند»

«فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند»

که نماندست ره عشق مگر گامی چند

در بلائیم ولی عشق بلا گردان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

امشب است آنکه «ملایک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»

«با من راه نشین باده مستانه زدند»

«قرعه فال به نام من دیوانه زدند»

یوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

هان که گوی فلک صدق به چوگان من است

ساحت کون و مکان عرصه میدان من است

دیدة فتح ابد عاشق جولان من است

هر چه در عالم امر است به فرمان من است

پیش ما آتش نمرود گلِ بستان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

«هان و هان ناقة حقیم» مجوئید حیَل

«تا نبرد سرتان را سرِ شمشیرِ اجل»

«پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل؟»

«کار حق کن فیکون است نه موقوف علل»

بی فروغ رخ او ، جان و جهان بی جان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم

«قطع این مرحله با مرغ سلیمان» بکنم

حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم

«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم

عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

«نقدها را بود آیا که عیاری گیرند

تا همه صومعه داران پی کاری گیرند»

و به تاریکی شب ره به کناری گیرند

صادقان زآینة صدق، غباری گیرند

صحنة مشهد ما صحن نگارستان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

گفت عباس که: من از سر جان برخیزم

از «سر جان و جهان دست فشان برخیزم»

«از سر خواجگی کون و مکان برخیزم»

من «ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم»

این چه روح است و کرامت که در این یاران است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

در شب قتل، نگفت از سر و سامان، زینب

«داشت اندیشه فردای یتیمان، زینب»

گفتی از یادِ پریشانی طفلان، زینب

داشت آن شب همه گیسوی پریشان، زینب»

این چه خوابی است که در خوابگه شیران است؟

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

ظهر فردا، قد رعنای حسین است کمان

باز جوید شه بی یار ز عباس نشان

ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان

«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»

قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:

صبر از این بیش ندارم، چکنم تا کی و چند؟

جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند

بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند

دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»

«سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»

نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»

زخم شمشیر و سنان چیست؟ «که مرهم با اوست»

پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است؟

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان

در هیاهوی رذیلانة آن اهرمنان

پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان

«که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان؟»

جگر رود فرات از تف او سوزان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

او که دربانی میخانه فراوان کرده است

نوش پیمانة خون بر سر پیمان کرده است

اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است

چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است

در دل حادثه مجموعِ پریشانان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

 

یارب این شام سیه را به جلالی دریاب

بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب

«تشنة بادیه را هم به زلالی دریاب»

جشن دامادی جان را به جمالی دریاب

که عروسِ شرف از شوق حنابندان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۸ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۰۲
سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۸:۰۷ ب.ظ

چگونه از شوهر خود انتقاد کنم؟

چگونه از شوهرم انتقاد کنم؟

 

 

🔹اگر بتوانید به جای انتقاد کردن از شوهرتون به او پیشنهاد بدید، 

 

اثربخش تر خواهد بود

 

🔺 مثلا به جای اینکه بگیم چرا من رو تفریح نمیبری

🔻 به او بگیم وقتی منو تفریح میبری حالم خوب میشه 

 

🔺و یا به جای اینکه بگید چرا دیر اومدی خونه؟ و تاحالا کجا بودی؟ 

🔹میتونید بگید خیلی ترسیدم و نگرانت شدم اتفاق خاصی افتاده بود که دیر اومدی؟ 

 

(دارید هم اطلاعات میگیری و هم اقتدار میدی)

 

💑💞همسر من💞

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۰۷
شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۰ ب.ظ

همسران محترمه دقت کنید!

مردان از شنیدن این ۱۰ حرف از همسرانشان تنفر دارند

باشگاه خبرنگاران جوان : شنیدن برخی از حرف‌ها برای مردان از زبان همسرشان نفرت انگیز است و با دانستن آن‌ها می توان جلوی بسیاری از اختلاف‌ها را گرفت.

مردان از شنیدن این 10 حرف از همسرانشان تنفر دارند

گاهی اوقات، زنان به چیزی که آزارشان می دهد واکنش نشان می دهند و برخلاف آن چه قصد دارند، عمل می کنند که این موضوع باعث ایجاد مشکلاتی می شود. از اینرو، راجاسکار، روانشناس، بهترین روش‌ها را برای جلوگیری از بروز این واکنش‌ها ارائه کرده است.

می توانیم الان صحبت کنیم؟

این جمله، آزاردهنده ترین چیزی است که یک مرد می تواند از همسرش بشنود. چرا که این جمله، مرد‌ها را در حالت دفاعی قرار می دهد و باعث می شود از صحبت کردن با همسر خود دوری کنند که این واکنش به خاطر این نیست که حق با آن هاست یا خیر؟! بلکه به خاطر هدف شما از صحبت کردن است. پس بهتر است به جای این جمله به شوهر خود بگویید: " کمی وقت داری؟ مشکلی دارم که در حل کردنش نیاز به کمک دارم. "

این جمله می تواند ذهن مرد را باز کند و او را در حالتی قرار دهد که صحبت شما را براحتی بپذیرد و در نهایت، دید مثبتی به صحبت‌های شما داشته باشد و سپس، از او بخواهید تا شما را در زمینه‌های مختلف حمایت کند و به طور مداوم، به او بگویید که در حمایت شما بسیار خوب عمل می کند که سرانجام خواهید دید رفتار شوهرتان به مرور زمان تغییر می کند و این همان چیزی است که می خواستید.

این روز را یادت هست؟

این یک واقعیت است که اغلب مردان، مناسبت، روز و لحظه‌های های مهم را فراموش می کنند. تا جایی که جزئیات ریز مکالمه‌ها را هم به یاد نمی آورند. در نتیجه، بهترین راه این است که به شوهرتان یادآوری کنید او تا حدّی برای خانواده خود تلاش می کند که گاهی اوقات، برخی مناسبت‌های خاص را فراموش می کند و در مرحله بعد، محترمانه به او یادآوری کنید که درباره چه مناسبتی صحبت می کنید و انتظار یک روز دلچسب را داشته باشید که شاید در یک بعد از ظهر اتفاق می افتد که شوهرتان با یک مراسم ویژه، شما را غافلگیر می کند.

تنهایم بگذار

وقتی مردان جمله " تنهایم بگذار " را بشنوند، بلافاصله احساس می کنند که در رابطه، پس زده شده اند و در این میان، بهتر است به جای این جمله به شوهرتان بگویید به زمان کمی نیاز دارید تا بتوانید مسئله‌هایی را که آزارتان می دهد، فراموش کنید و در پاسخ خواهید دید که مرد نیز به خوبی نیاز شما را پاسخ می‌دهد و هر کاری را برای درک بهتر شما انجام می‌دهد تا شما احساس بهتری داشته باشید.

مهم نیست، خودم انجامش می‌دهم

بیان جمله " مهم نیست، خودم انجامش می‌دهم " بدان معناست که شوهر شما توانایی انجام دادن کاری را ندارد که در این صورت، شخصیت مرد خدشه دار می‌شود و در برابر تغییر، مقاومت می‌کند و شاید گفتن " عزیزم، می‌دانم سرت شلوغ است، امّا می‌توانی در انجام دادن این کار مرا حمایت کنی. به همین خاطر، دوست دارم از تخصصت در این زمینه استفاده کنم. " می‌تواند نتیجه بهتری داشته باشد.

چرا این رو قبلا به من نگفتی

مرد‌ها به طور ذاتی، فراموش کار هستند، امّا رویارویی با  آن می‌تواند اوضاع را بدتر کند و بهتر است از جمله " عزیزم شنیدم که... امّا فراموش کردی که به من بگویی. کمی حالم بد شد، امّا مطمئنم فقط از یادت رفته بود. یادت باشد که دفعه بعد به من بگویی. " استفاده کنیم تا نتیجه بهتری بگیریم.

باید خودت می‌دانستی

مردانی که جمله " باید خودت می‌دانستی " را می‌شنوند، در تحقق انتظار‌های خود احساس شکست می‌کنند. زیرا اغلب آقایان، منظور دقیق حرف‌های گفته شده را متوجه نمی‌شوند و نمی‌دانند در افکار همسرشان چه می‌گذرد و زبان بدن را هم بلد نیستند و در این میان، زنان خردمند با صراحت و درایت به شوهر خود می‌گویند که چه انتظاری دارند؟ و به صورت دائمی، مشکل را حل می‌کنند.‌

نمی‌خواهم مادرت باشم

هنگام بحث‌های زن و شوهری، آوردن نام مادر به ناخوشایندتر شدن لحظه‌ها کمک می‌کند. اگر همسرتان، حوله خیسش را روی تخت می‌گذارد یا از ظرف‌های کثیف روی میز استفاده می‌کند، چندین بار به صورت محبت آمیز، او را مجبور کنید تا کار‌های خودش را انجام دهد و در نهایت یاد بگیرد کار‌هایی که باعث ناراحتی شما می‌شود را انجام ندهد.

دوباره با دوستانت بیرون رفتی

شکایت، هیچ کمکی به بهتر شدن شرایط نمی‌کند. پس اگر به دنبال این هستید که شوهرتان تغییر کند، باید بپذیرید که مردان، هرچند وقت یک بار به ملاقات کردن دوستانشان نیاز دارند که در این میان، زنان هم باید چنین اوقاتی را با دوستانشان بگذرانند و بهتر است به  شوهر خود بگویید که مشکلی با این قضیه ندارید، امّا این بار نمی‌شود, چون این اتفاق به صورت مداوم رخ داده است و با این رفتار به بهانه این که برای پروژه آینده در اداره یا کار‌های روزانه یا امتحان های سالانه کودکان به کمک او نیاز دارید، با شوهر خود مخالفت کنید.

بچه‌ها از تو یاد می‌گیرند

در حالی که یادگرفتن برخی مسائل از پدران توسط کودکان، کاملا درست است، امّا بازگو کردن این مطلب در مقابل بچه‌ها باعث تضعیف اقتدار شوهرتان می‌شود که در این میان، بهترین راه این است که این گونه مکالمه‌ها را در خلوت خود داشته باشید و توضیح دهید که اعمال یا عادت‌های مرد می‌تواند روی فرزندتان تاثیر خوب یا بد بگذارد.

بگذار خانواده ات بیایند خانه!

تهدید کردن در بسیاری از مواقع، حتی در برخورد با کودکان هم تاثیرگذار نیست. پس چرا باید از آن علیه بزرگسالان استفاده کرد؟ در شرایطی که احساس می‌کنید باید نکته‌ای را به شوهرتان گوشزد کنید، خانواده اش را از بحثتان خارج کنید و به دنبال راهی برای تاثیر گذاری مثبت او در انجام کار‌ها باشید.

زن ها به احترام، عشق و حمایت نیاز دارند. چرا که لیاقت این را دارند، امّا نکات بالا، راه‌های هوشمندانه‌ای برای ایجاد تغییر در مردان بود که حتما باید مورد توجه زن ها قرار گیرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۹ ، ۱۵:۴۰
پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۲۷ ب.ظ

ترفند ساده تشخیص آب مقطر و آب لوله کشی در آزمایشگاه

خیلی خیلی ساده با توجه به وجود املاح در آب لوله کشی مقداری سنگینی و اسیدیته آن با آب مقطر متفاوت است که می توان از طریق نوار ادرار بینشان فرق قایل شد. در ادامه از نکات و ترفندهای آزمایشگاهی بیشتر ذکر خواهد شد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۲۷
جمعه, ۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۲۸ ق.ظ

طریقه رفع شک

اگه یه تیکه فلز پیدا کردین و شک دارین که طلاست یا نه، بندازینش تو جیوه، اگه طلا بود از بین میره.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۰:۲۸
جمعه, ۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۱۷ ق.ظ

موهبت کوالایی

موهبتی که خدا به کوآلا داده این نیست که می‌تونه ۱۸ ساعت در روز بخوابه، اونو که منم میتونم، مهم اینه کسی نیست بیدارش کنه !





ذکریای نارازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۰:۱۷
يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۴۱ ق.ظ

غیبت ممنوع

✨﷽✨


👈گناه شنونده غیبت ، مثل غیبت کننده است ، مگر اینکه در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند یا از مجلس برخیزد و اگر قدرت بر اینها نداشته باشد و در دل غضبناک گردد.


🔰و اگر به زبان گوید : ساکت شو ، اما در دل ، مایل و طالب باشد ، این از اهل #نفاق است .


💠پس بر اهل دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانی را بشنوند در مقام انکار برآیند و آن را رد کنند ، والا مستوجب نکال (عقوب و عذاب) می گردند.


(معراج السعاده،ص۵۶۲)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۴۱
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۲۴ ب.ظ

خیر است....

✨﷽✨


✅داستان زیبا


پادشاهی وزیری داشت که هر

اتفاقی می‌افتاد می‌گفت: خیراست!!

روزی دست پادشاه در سنگلاخها گیر کرد و مجبور شدند انگشتش را قطع کنند،

وزیر در صحنه حاضر بود گفت:خیراست!


پادشاه از درد به خود می‌پیچید،از رفتار وزیر عصبی شد، او را به زندان انداخت،


۱سال بعد پادشاه که برای شکار به کوه رفته بود، در دام قبیله ای گرفتار شد که بنابر اعتقادات خود، هر سال ۱نفر را که دینش با آنها مختلف بود،سر می‌برند و لازمه اعدام آن شخص این بود که بدنش سالم باشد وقتی دیدند اسیر، یکی از انگشتانش قطع شده، وی را رها کردند آنجا بود که پادشاه به یاد حرف وزیر افتاد که زمان قطع انگشتش گفته بود: خیر است! پادشاه دستور آزادی وزیر را داد  وقتی وزیر ازاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنید، گفت:خیراست! 

پادشاه گفت: دیگر چرا؟؟؟

وزیر گفت: از این جهت خیر است که اگر مرا به زندان نینداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام می‌کردند.


در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست 

در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۲۴
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۳۶ ب.ظ

هزینه

💠🌀⭕️✨🔷🔹

🌀

⭕️

🔷

🔹

یک ضرب المثل اسپانیایی میگه:

برای پختن یک املت خوشمزه، حداقل باید یک تخم‌ مرغ شکست؛

یعنی برای بدست آوردن هر چیزی، باید هزینه‌ای پرداخت کرد!

این هزینه گاهی زمان شماست، گاهی پول شماست، گاهی گذشتن از خوشی‌هاست، گاهی گذشتن از خواب راحته!

 هر موفقیتی بهایی دارد

🔹

🔷

✨ 

⭕️

🌀

💠🌀⭕️✨🔷🔹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۳۶
شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۵۸ ق.ظ

انتخاب

🚩#انتخاب




زندگی شما نتیجه انتخاب های شما تا این لحظه است.

هر جا که هستید و هر کسی که هستید به دلیل انتخاب ها و تصمیم هایی است که تا این لحظه گرفته اید.

هر کاری که انجام می دهید بر اساس ارزش های غالب در آن لحظه است.

حتی هیچ کاری نکردن هم نوعی انتخاب است.

چون همیشه در انتخاب افکار خود آزاد هستید، کنترل کامل زندگیتان و تمامی آنچه برایتان اتفاق می افتد در دست شماست.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۵۸
شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۶ ب.ظ

قصه های هزار و یک شب

این پست هزار و یکمی ای هستش که که می گذارم

راستش نمی دونم تونستم با این لالایی هام کسی رو بخوابونم یا نه ولی این ترانه رو برای این پست خیلی دوست داشتم بزارم

دریافت
توضیحات: آهنگ دارم میام پیشت از آلبوم یه خاطره از فردا از احسان خواجه امیری

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۵ ، ۱۴:۲۶
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۵۲ ب.ظ

یک جمله زیبا که نباید فراموشمان شود

جمله ای معروف از یوهان کرایف بازیکن و مربی معروف و عالی تیم آژاکس هلند و کاپیتان تیم ملی هلند.جمله ای فوق العاده زیبا به این مضمون در بازی مقابل ایتالیا برای هم تیمی هایش گفت:

ایتالیاییها نمی توانند شما را شکست بدهند اما شما می توانید از آنها شکست بخورید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۱۹:۵۲
دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ

داستانی زیبا از امر به معروف و نهی از منکر حضرت آقا

🔴 ﺩﺭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮﻫﻨﻮﺭﺩﯼ، ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺳﮕﯽ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﺩﺍﺷﺖ، 



ﺷﺎﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﺬﮐﺮ ﻣﯽﺩﺍﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﮓ ﻧﺠﺲ ﺍﺳﺖ؛ ﯾﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺷﻮﺩ .



ﺍﻣﺎ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﺳﻢ ﺳﮕﺖ ﭼﯿﺴﺖ؟

ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ؟



ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺘﻨﺪ:


 ﺧﺐ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺳﮓ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ؟



 ﭼﻨﺪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﻨﺒﻌﯽ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺟﻮﻉ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ .


 ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﺤﻮﻩ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﺷﮏ ﺑﺮ ﺩﯾﺪﮔﺎﻧﺶ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ . ﺭﻫﺒﺮﯼ ﭼﻔﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ . 

️ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ۲ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺩﻓﺘﺮ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺁﻗﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺭﺍﺩﺗﻤﻨﺪﺷﺎﻥ ﻫستم...

نقل از سیدمظهر حسینی از اعضای بیت آقا

#آقا

#امر_به_معروف

#نهی_از_منکر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۷