سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه
به نام حضرت دوست
که هرچه داریم از اوست


اگر بخونید ممنون می شم
اگر بخونید و نظر هم بدید خیلی بیشتر ممنون می شم

توضیحات بیستر در بخش های درباره من و تماس با من در نوار بالای وبلاگ قابل مشاهده است
بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
آخرین نظرات
  • ۶ آذر ۰۳، ۲۳:۱۹ - ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
    😂👌
پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۱۹ ب.ظ

تاریخ فرهنگ و تمدن

دولت اسلامی



به نام حضرت دوست

که هرچه داریم از اوست

این مقاله با نگاهی گذارا به سایر مقالات متفرقه در این باب نگارش شده است اما سعی بر آن بوده است که نگارش شخصی لحاظ شود و بیشترین منبع از منابع الهی و متصل به وحی باشد سبک نیز بیشتر برای سخنرانی آماده شده است تا قابل مباحثه باشد اصل مقاله درباب وجود یا عدم وجود تفاوت بین فرهنگ و تمدن و در صورت وجود تفاوت،بیان اختلاف آنهاست در ادامه با وجود عدم وجود این اصل در اهداف مقاله ورود به بحث فرهنگ و تمدن اسلامی نیز شکل می گیرد و ورود نسبی ای لحاظ می شود

 

اساسا زندگی آخرین نوع بشر پس از هبوط در بحث جسم بر دو پایه اصلی تغذیه یعنی گیاه و دام استوار بوده است و فرزندان آدم نیز جدا از بحث سرنوشتشان به این دو شغل وارد شدند و شغل بسیاری از انبیا الهی و ابدال از جمله حضرت موسی(ع)،شعیب(ع)،هابیل و ....دامداری بوده است و این شغل یکی از مشاغل صاف و ساده و پرزحمت و در عین حال مورد رضای خداوند است در مورد کشاورزی نیز مثال امام علی(ع) را داریم.و بدین گونه می توان شغل چوپانی یکی از پایه های اصلی فرهنگ نامید که ویژگی های خاص این شغل نیز قابل بحث است(شاید اولش نتوان تصور خیلی مثبتی نمود و بیشتر به خاطر پیش فرضهای اجتماعی دخیل است اما می توان به آرامی آنها را نادیده گرفت)یعنی چوپانی اصلی ترین و پایه ترین شغل بشر در اجتماعات زمینی است.

مدنیت به نوعی سرآغاز حکومت و شاید اثبات ظاهری و مصداق بروز برتری اجتماعی بشر بر طبیعت است در قرآن در سوره الرحمن که عروس قرآن است انسان به همراه جن یکی ثقلین نامیده شده است یعنی با ذکر بسیاری از آیات غیر قابل تکذیب از نشانه های برتری وی بر طبیعت بیان می شود و اینکه به نوعی از دیدگاه فلسفی غرب این آیات خدا بودن طبیعت را رد می کند و اینکه طبیعت بدون شک خدای انسان نیست و در دیدی دیگر جایگاه انسان در طبیعت یا طبیعت بیرون تعریف نمی شود بلکه با ایمان و طبیعت حقیقی خودش و در ادامه خدایش تعریف می شود البته سوره بیشتر خودمحوری را بیان داشته تا خود محوری البته خودمحوری ای که به خدامحوری بیانجامد  خود محوری نامحدود حتی با ویژگی های همین دنیای خاکی نه بیرون از آن.شاید بحث فوق خیلی ساده بود اما اولین ماهیت این سبک شناسی اقوام به ابتدای بحثهای کمون لنین می رسد که لنین با تقسیم سه مرحله رابطه انسان و طبیعت خدا را فقط محدود به سبک اول و دوم و ساختگی می داند اما رویکرد قرآن دقیقا برعکس لنین است و می گوید دقیقا بعد از اینکه انسان متوجه تقیل بودن خویش و با نگاه عرفانی حقیر بودن جهان نسبت به انسان شود  و اینکه خداوند و بهشت بهای انسان است شروع حقیقی امکان ایمان است از ابتدای بحث این موضوع پیش فرض نبود اما در نامه امام (ره)نیز کتاب ابن عربی به وی پیشنهاد شد تا موجب اصلاح و نه سقوط کشور شوروری و تکه تکه نشدن آن و ایجاد جبهه مخالف یهود و سرمایه داری شود که امام از پاسخ گورباچف راضی نبودند

مدنیت تغییر سبک کوچ نشینی به یکجانشینی است یعنی همان دامداری و شروع عملی کشاورزی-علل الخصوص نوع فصلی-

در رابطه با دیگر مشاغل پیامبران مثل زره سازی حضرت داوود (ع) یا تدریس حضرت ادریس(ع)-همان هرودیس در فلسفه غرب-می توان ورود به عنوان راهکار شغلی دیدن در بابهای صنعت و فرهنگ را نیز لحاظ کرد.ابته اشاره شود هیچ پیامبری برای اصل ابلاغ وحی و اصل آموزش دینی پولی دریافت نکرد و تمام مشاغل جدا از دین نبوده اند ولی در باب اصل وحی نیز نبوده اند بلکه جایگاهی همراه و در عین حال جدای از اصل وحی و نه نبوت تلقی می شوند.بالاخره پیامبران نیز به منبع پولی احتیاج داشته اند و مثل سایر اعمالشان در این موارد نیز الگویند.

-تمدن یکی از مصادیق توسعه است نه مصداق تعالی .این اشاره در سوره ی فجر مشهود است که اقوامی بوده اند که حتی سنگ را از کنار رودخانه ها برای ساخت منازل خویش می بریده اند و جابه جا می کردند اما به خاطر طغیان خویش مورد تازیانه عذاب خدا قرار گرفته اند و همه ی این ابزار مانع قدرت خداوند نیز نبوده است و این طغیان در سوره ی دیگر قرآن فقط به خاطر بی نیاز پنداشته شدن انسان رخ می دهد –دقت شود بی نیاز نه بلکه بی نیاز پنداشته شدن انسان یعنی خود را بی نیاز ببیند به نوعی شاید دیدن بعد قدرتهای خدایی ودیعه نهاده در وی که می تواند باعث جانشینی خداوند در زمین شود بدون خداوند باعث نابودی می شود مثلا طمع به بهشت حقیقی ایمان خدا و کمک به خلق جای خود را به ساختن همان بهشت و با همان الگوی ها بدون مفاهیم ایمانی و با امیال شیطانی به ساخت بهشت شدادی منجر می شود قرآن نیز این موضوع را متذکر می شود که زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و وی برای آزمایش و عبادت آفریده شده است.

در فرهنگ ایرانی و اسلامی و شرقی کوچ نشینی ننگ و عار محسوب نمی شود.البته شاید بتوان نشان از کمی امکانات البته آنهم در بعضی موارد لحاظ کرد اما همین واژه در فرهنگ اروپایی معادل واژه ی کولی می باشد و اصلا معنی صحیح و خوبی ندارد همین اختلاف اولیه در بحثهای پیشرفته تر جامعه شناسی تفاوتهای ساختارگرایی را از دید فرهنگ شناسی ایجاد خواهد کرد.

ما با قبول تعریف تمدن به عنوان یک سرزمین مشخص با حکومتی نسبتا پایدار و باقوام در طول تاریخ مثل تمدن آریایی و بیشتر که مربوط به مرزهای جغرافیایی است اما با قبول تعریف تمدن به عنوان یک سرزمین مشخص با حکومتی یا روش حکومتی ای نسبتا پایدار و با قوام در طول تاریخ مثل تمدن آریایی و بیشتر که مربوط به مرزهای جغرافیایی است اما فرهنگ مرزهای فکری را دارد و نه جغرافیایی و در ضمن فرهنگ فکرزاد است و می تواند دارای منشاها و سرچشمه های مختلف باشد و دارای خرده فرهنگ ها هم هستیم مثل ایرانی مسلمان

ما در قرآن بحث شناخت را در میان اقوام مختلف با توجه به اصل نژاد یعنی رنگ و زبان داریم و اشاره مقام معظم رهبری هم که زبان فارسی رمز هویت ملی ماست بیانگر همین است در اینجا اشاره می شود که مایه ی برتری (فضل)در نزد خداوند تقوا-ی الهی- است.

به نوعی داستان اقوام شاید رابط بین فرهنگ و تمدن و یا محصل این دو باشد.

در فرهنگ ایرانی اسلامی موارد مشترک بروز خیلی قوی دارند مثل نوروز که هم مورد تایید امامان بوده و هم دعاهایی در آن وجود دارد که نقل از معصوم است.

اساسا فرهنگ قابل انتقال و یادگیری است اما پایداری نسل به نسل و سینه به سینه ارزش بیشتری دارد.

بعضی فرهنگها پایه و اساس قوام تمام و مشترک همه فرهنگها هستند و در تمام اندیشه ها و مکاتب پایه و زمینه ای اند و حذف آنها عملا حذف نسل و فرهنگ را در پی دارد از جمله می توان به فرهنگ کتاب خوانی،نگارش خاطرات به معنی واقعی کلمه(مثل ثبت انواع علوم)و ارزش فکر و فلسفه که تمام این موارد از زمان غارنشینی انسان شروع شد.

و وارثان این مکتب و گشترش دهنده ی آن تمام پیامبران الهی بوده اند مثل حضرت ادریس یا همان هرودیس در جهان غرب شاید برایتان جالب باشد که در روایات ارسطو نیز پیامبر معرفی شده اما به دلیل ضعیف السند بودن ما نیز ذکری بر آن نمی کنیم اما این موضوع مبرهن است که تقریبا تمام  یا حداقل بخش عظیم و پایه ای از پیشرفتهای جهان خواه با ذکر یا عدم ذکر و یا تحریف جعل و حتی سواستفاده از علوم انبیا و مبانی دینی شکل گرفته است

در فرهنگ اسلامی نیز اولین آیات متعلق به درس و نگارش و ......بودند و این حقیقت محض و مغز مداد اسلام است که بر لوح بشریت رنگ وجود می بخشد.

در بحث تقابل فرهنگ ها و مکاتب فکری و قومی مذهبی یا غیرمذهبی این امر کاملا مشخص است که هیچ فرهنگی با شمشیر نابود نمی شود و حتی مبارزه ی نظامی با آن باعث افزایش توجه و گسترش آن نیز می شود و حتی اگر دارای درون مایه های نسبتا ارزشی یا فراگیر باشد نفوذپذیر هم نیستند چون ساختارهای ورودی را در خود هضم و جهت دهی می کنند بلکه باید فرهنگ قوی تری بوجود آید تا جوابگو باشد این بخش از مطالب از کتاب نبردمن اقتباس شد ذکر این نکته تاریخی نیز شاید بد نباشد که دکتر گوبلز و هلمز به عنوان دو معاون اصلی هیتلر اندیشه های نازی را نه بر پایه های غیر دینی بلکه با عناوین غیر دینی و برپایه مبارزه با یهود و فراماسونری آغاز کرد شاید هیتلر و فاشسیم مورد تایید واتیکان قرار گرفت اما اصل نازیسم و پیمانهای خاص اس اس وافن کمی با رویکردهای مذهبی معمول کلیسا متفاوت است و در فرهنگ ظاهری دینی بدعت لحاظ می شود اما تعدادی اقتباسات خاص با دیدکینه توزانه نسبت به یهود وجود دارد بحث خالص سازی نژادی و رویکرد به تصاحب زمین با این دید در نبردمن با یهود مشترک است در قرآن نیز به عدم جنگاوری یهود نیز اشاره می شود که برای ورود به شهر گفتند ای موسی تو و خدایت بروید جنگ ما منتظر می مانیم هیتلر خواه ناخواه برای کشورش دقیقا برعکس این این اعتقاد را خواست و تمام منشی ها را یهودی و تمام یودیان را منشی دیده بود-در جنگ جهانی اول وقتی خودش سرجوخه بود-در تاریخ انقلاب کمونیستی روسیه نیز فرد به فرد یهودیان دخیل شناخته شده بودند و آمار نود و نه درصد دخالت کمتر از یک دهم درصد یهودیان در این انقلاب هیتلر را به فکر فروبرد بحث تجمع سرمایه و بحث عدم اختلاط فرهنگی یهود نیز باعث آزارش می شد البته ما این موارد همگی به عنوان یک خصیصه بد نمی دانیم و از نظر اسلام یهود تحریف شده است و به عنوان یک دین تفاوتی ندارد و باید آزادی داشته باشد از لحاظ شرعیات نیز یهود و اسلام شباهت های کلی دارند اما از لحاظ اعتقادی می توان نقطه تقابل طریقتی را یهود و در دید توحیدی دانست-ذکر مجدد می کنیم منظورمان از یهود دقیقا یهودایی بودنشان است- بگذریم هیتلر به بحث تفاوت یهود و صهیون قایل بود اما به تفاوت رویکرد برخورد با آن دو اعتقادی نداشت در ضمن بعد از فتح لهستان خیلی از بازی ها عوض شد و بازی اصلی نیز بازی استعمار بود و حسودی هیتلر به انگلیس در چپاول جهانیان.بحث نژادشناسی عیبی ندارد و عرق نژادی نیز خوب است اما نژادپرستی محکوم به فناست و می تواند به ایجاد طبقاتی شدن جامعه و ایجاد بردگی شود اما بحث اصلی باید شناخت روح و اعتقادات صحیح باشد حتی اگر در ظاهر مخالف برده داری باشیم و این خطرات باید سنجیده شود از بحث اندیشه هیتلر و یهود بیرون می آییم و بحثهای دیگر لنین را نیز بعدا پیگیری می کنیم اما برمی گردیم به قرآن در قرآن نیز در برخورد با اندیشه ها و ایسم ها مطالبی موجود است رویکرد اصلی قرآن همان رویکرد اژدها در مقابل مارهاست.و اصل تشنگی و آب زلال هم تقریبا بر همین رویکرد استوار است.امام خمینی(ره) نیز پیروی از تمام ایسم ها و شرکت در انجمن ها و حزب بازی ها و سیاست زدگی های این چنین را صحیح نمی دانندو اسلام التقاطی به معنی ورود اندیشه های غیر دینی به دین به دلیل اینکه فکر کنیم دین پاسخی ندارد و یا اشتباه می کند و تاریخ مصرفش گذشته را صحیح نمی داند اسلام زنده است و به هیچ ایسمی بدهکاری ندارد اما از نقد خودش هم هراسی ندارد و تحدی هم می کند و برای تمام نیازهای بشری و خلع ید تمام ایسم ها نیز راه حل دارد و رفع تشنگی می کند و تمام علوم به معنی کلمه علم را نیز نقد و بررسی و راهکار استفاده از علوم پس از شناخت ماهیت علم و تفاوت سره از ناسره را نیز بیان می کند و خود منبع و مروج علم حقیقی است و اسلام به ماهیت علم اعتقاد دارد.و امام راه را در پیروی از دین و عمومی بودن قدرت در بین تمام مردم می دانند شاید یکی از دلایل دستور ایشان به انحلال حزب جمهوری اسلامی همین باشد در اوایل انقلاب نیز مثالهای اسلام التقاطی در مجاهدین خلق و یا احزاب دیگری مثل جریانات توده ای و یا حزب سومکا مشخص است انقلاب اسلامی بر ماهیت نه شرقی و نه غربی استوار است چه استقلال ماهیتی و قدرتی چه فکری و عقیدتی. البته در مورد وابستگی دروغ چرا هنوز خاندانهایی در ایران حکومت دارند که مهترین و تنهاترین و اصلی ترین قدرت یکه تاز خاندان اهل بیت پیامبر است و مملکت نیز به امام زمان(عج)تعلق دارد. در ضمن ماهیت اسلام ماهیت جهانی است و پیش بینی جمهوری اسلامی جهانی شدن اندیشه های اسلام است نه فقط یک متد ظاهری اداره ی حکومت یک بخش از دنیا مثل سایر نقاط دنیا البته تمام قوانین و سبکهای حکومتی در جهان محترم اند و این را امام خمینی در زمان حضور خویش در پاریس نشان دادند اما بحثهای عقیدتی نیز مشخص است مثلا وقتی از ایشان درباره احتمال خطر این انقلاب و تقابل آن با سرمایه داری غرب سوال شد ایشان به صراحت کامل و بدون هیچ اغراقی در پاسخ به سوال خبرنگار و در همین فرانسه این موضوع را تایید و گفتند اگر این اتفاق نیافتد عجیب است و ما انقلابی عملا نکرده ایم-جملات نقل به مضمون است-در حقیقت هدف ظاهری اروپا از حمایت از امام و البته پس از مدتها مخالفت و سرکوب صدای آن امیدواری به سرکوب انقلاب اسلامی پس از روی کارآمدن آن و مختومه کردن پرونده انقلاب اسلامی و عدم قدرت و کفایت سیاسی در مدیریت روحانیت در اداره کشور است و یا در حالتهای دیگر با انواع نفوذ به جهت دهی فکری دست بزنند و با گذاشتن عوامل خویش این امر را ممکن کنند تا زبازهم ملت ایران وابسته به غرب باشد چیزی مثل پاکستان یا در امروز مثل حوادثی که در مصر و تونس رخ داد و تاحدی بیداری اسلامی را به خزان عربی تبدیل کرد و نتیجه اش را نیز در آن کشورها می بینیم اما این اشتباهات در جمهوری اسلامی به دلیل کفایت مقام رهبریت و اتصال به امام و علم امام خدا را شکر اتفاق نیافتاده است و به گفته امام(ره) تا زمانی هم که پشتیبان ولایت مطلقه فقیه باشیم این اتفاق نمی افتد.

در انتهای بحث بالا نیز جا دارد در عوض گفتن جمله ی معروف سید جمال الدین اسدآبادی در مورد اینکه در غرب اسلام دیدم اما مسلمان نه و اینجا مسمان دیدم اسلام نه بهتر است اصلاحش کنیم و از شیخ حسن نخودکی داستانی نقل کنیم

شیخ حسن نخودکی می نشست در جانماز و گریه می کرد و می گفت:خدایا مرا ببخش که مسیحیان را مسیحی و یهودیان را یهودی کردم!

گفتند آقا این چه حرفی است می گویید؟

فرمود:چون رفتارم چون در ظاهرم چون در گفتارم در تمام مسایل طوری رفتار کردم که آنها گفتند:اگر اسلام اینست ما نخواستیم!

البته اصل کلمه مکتب و فرهنگ نیز قابل تمییز دادن و تفاوت است چون فرهنگ نیز قابل تمییز دادن و تفاوت است چون فرهنگ به نوعی عادت و شخصیت پایدار جامعه است اما مکاتب حتی سرمنشا یک فرهنگ می تواند حذف شده باشند و دیگر قوانین یا شرایط آن موجود نباشد.اشاره شود که درجهان هستی ما هیچ موجود بدون قانون و مکتبی نداریم و این تعریف نشدنی است.

در حدیث امام علی(ع)داریم که مراقب فکرت باش که گفتارت می شود مراقب گفتارت باش که کردارت می شود مراقب کردارت باش که رفتارت می شود مراقب رفتارت باش که عادتت می شود مراقب عادتت باش که شخصیتت می شود و مراقبت شخصیتت باش که سرنوشت تو را خواهد ساخت.شاید این مصداق خوبی برای رابطه یبین فرد و جامعه و فرهنگ نیز باشد چرا که سرنوشت تک تک افراد در سرنوشت یک جامعه موثر و تاثیرگذار است.ضرب المثل ژاپنی میخی که حکومت را عوض کرد-مردن اسب سواری پیام رسان در جنگ به خاطر یک میخ در سر راه و افتادن وی همانا و مرگش همانا-و بحث گفتار نیک و پندار نیک و رفتار نیک بی مرتبط با موضوع ما نیستند.به نوعی مجموعه ی شخصیتهای جامعه افراد سازنده ی یک جامعه،در طی چند نسل یک فرهنگ است.

مثلا فرهنگ جمع آوری غذا در شرایط گرانی دارای منشا هایی از جنگ جهانی و قحطی تحمیلی انگلیس به ایران دارد که در هند نیز تا حدی قابل مشاهده است این فرهنگ در نسل دومش با جنگ تحمیلی و بحث کوپون روبرو شد که باعث تقویت این رویکرد شد.

اصل یک فرهنگ یک قانون نیز نیست،و به نوعی قابل نگارش حتمی و با سبک باید و نباید مثل یک قانون هم ندارد و بیشتر شناختی است اما خود می تواند منشا قوانین باشد و تاثیر هم بپذیرد ولی مستقل است مثلا فرهنگ انقلابی بودن و فرهنگ اصولگرای اصلاح طلب بودن که هردو را مقام معظم رهبری معرفی کردند.اساسا پیشرفت در علم و اختراع و اکتشافات نیز با شکستن تابوهای قوانین قبلی حاصل می شود اما با احترام و یادگیری قوانین قبلی یا به هدف تکمیل یا رفع نواقص کشل می گیرند.رویکرد کلی باید حنیف بودن و حق جو بودن و ارزش به علم به حقیقت علم و علم خلاقیت و راهکارهای آن.اصل خلاقیت نیز خلق کردن است و باید واژه خلاقیت-کیریتیوینگ-مورد بررسی قرار بگیرد.

ویژگی اصلی یک فرهنگ تمدن ساز سازگاری آن با طبیعت انسان به معنی حقیقت تعریف انسان است مثلا ما در قرآن موارد خاصی داریم که در علوم شناختی با متدهای غیر روش علمی(ابن سینا-سینوی-و روشهای اسلامی)قابل درک نیست یکی همان ثقیل بودن انسان در طبیعت است آنهم به همراه جن که اصلا ماهیت جن در هیچ حتی رسانه ای یا کتاب علمی بحث نمی شود چه برسد به نظر دادن.دیگری که آنهم اشاره شد طغیان بر اثر بی نیاز دیدن نه بی نیازشدن واقعی است یکی دیگر حرص ذاتی انسان است که طبق نهج البلاغه نسبتش به مال دنیا مذموم و نسبتش به علم ممدوح است و هردو سیری ناپذیرند.موارد خاص دیگری هم در حقیقت دنیا وجود دارد مثل بحث میزان ازدواج و بقای نسل در انسان که برخلاف سایر موجودات در شرایط بحران و جنگها افزایش می یابد نه کاهش. یا بحث رفاه کامل و میل به بیماریه های روانی و افزایش خودکشی.یک مثال خیلی معروف و پرسر صدا جدای از آمارهای فروان و قابل استناد علمی خودکشی رابین ویلیامز است.آمار خودکشی در غرب و ژاپن که البته ریشه های فرهنگی سنتی هم دارد و یا آمار میزان مصرف قرصهای ضد افسردگی نشان از چیست؟یا یک مورد دیگر بحث ساده ی چاقی است که اگر ما از بحثهای خاص بیمارگونه بگذریم عیچ موجود زنده ای نه می خواهد و نه می تواند و نه هیچ سبک زندگی منجر به چاقی ندارد اما تک تک انسانها این توانایی و در ادامه آن امکان تمام بیماریهای وابسته به چاقی را امکان کسب دارند و آمار چاقی و اضافه وزن حتی از پیسگویی های به ظاهر علمی وابسته به ژنتیک پزکشی غرب کذشته است و دلیلش باید مشخص شود و البته به عنوان یک بیماری نشانه از توانایی های روحی انسان نیز بحث شود من باب مثال این موضوع که انسان می تواند به عنوان عادت غذایی و یا فقط صرف به لذت دست به غذا خوردن بزند یک بحث کاملا فلسفی نیز می باشد.نکته:در مورد خرس قطبی و شتر دو مورد قابل بحث است اول اینکه این خوردن زیاد غذا برای خواب شش ماهه و یا آب خوردن زیاد برای تحمل تشنگی آب در صحرا دلایل و برنامه ریزی خودش را دارد که ذکر شد دوم اینکه جز فیزیولوژی بدن آنهاست و موجب بیماری نمی شود و حتی می توان گفت مثلا این آب خوردن جدای از بحث تشنگی باید لحاظ شود-تشنگی مرسوم قریب به ذهن-و به قول معروف انسان آپشنها را ندارد مثل قابلیت ذخیره سازی آب

یکی دیگر از ویژگی های هر تمدن تداوم و بقا می باشد تقریبا در تمام امورات تمامی تمدنها از ابتدا تا الان اصل هدایتگر و تجمع قدرت در یک فرد مورد قبول است و این در تمام جوامع پایدار و قدرت مند و دارای قوام بوده اما اصل مشروعیت بخشی متفاوت است مثلا در نظامات سلطنتی خاندان پادشاه و در دموکراسی عملا تجمع لابی های قدرت -قانون پنجاه به علاوه یک قدرت و نه تعداد و همچنین میزان قدرت نفوذ و تاثیر و قابلیت اختلاف افکنی و توانایی سواستفاده نیز امکان پذیر است پس در کل دموکراسی بدون عقل در عمل قابل تحقق نیست و شیطان می تواند ولی امر در طاغوت شود و بیشتر در کل خودش بازی سیاسی بیشتر نیست و لیبرالیسم هم آزادی نفس اماره است- و در نظام الهی ولی امر یا نایب متصل به او مطرح است و اصل حکومت مشروعیتش را از خداوند دارد.این اصل بقا و نحوه انتقال را نیز مشخص می کند. مردم مومن نیز حق و تکلیف تشخیص نایب امام زمان(عج) را دارند.

شاید از جملات بالا در مورد دموکراسی و آزادی کمی آزرده خاطر شده باشید اما واقعیت این است که آزادی و حقوق بشر واژگان مرده ای بیش نیستند یک شاهد مثال می آورم مثلا استالین می گوید مرگ یک انسان تراژدی و مرگ میلیونها آدم فقط آمار است خودتان ببینید چه بلایی سر افسران پناهنده لهستانی آورد یا چقدر از مردمان خودش را به بهانه فقط و فط به بهانه مبارزه با کمونیست تبعید یا اعدام کرد که آمارش از کشته های جنگ جهانی بیشتر بود یا خود شخص اول آمریکا می گوید نژادپرستی در خون ما آمرییکایی هاست و غیرقابل حذف است خودتان در واکنش مرگ یک سگ آمریکایی یا نجات والها و میزان پوشش رسانه ای دقت کنید اما مرگ میلیونها انسان با سلاحهای آمریکایی که باعث چرخیدن چرخ ارباب جنگ می شود حتی سر سوزنی مهم نیست اما قرآن می فرماید نجات جان یک انسان معادل نجات تمام بشریت و کشتن یک انسان معادل کشتن تمام انسانهاست جالب اینکه این آیات در سوره مایده و در بحث بنی اسراییل است ببینید در جمهوری اسلامی ایران حتی دیه زن و مرد و دیه مسلمان و غیر مسلمان حتی با یهودی تفاوتی ندارد اما در آموزه های صهیونیستها نه تنها دیگران پست ترند بلکه باید سواری بدهند و حتی کشتنشان گناهی ندارد عین همین تفکر را وهابی ها و تکفیری ها دارند و مثل تفکر یزید است حتی کشتن دیوانه جایز نیست چه برسد که انسان عاقل و بالغ حتی اگر نخواهد هدایت را بپذیرد این طرز تفکر نظم واقعی جهانی را به هم می ریزد در اصل مانع حقیقی نظم نوین جهانی اسراییل است و اساسا نظم جهانی وجود ندارد نظم از نظر آنها بردگی کامل انسانهاست

فرهنگ اسلام براساس حقیقت انسان است مثلا روحیه جهادی در یک جامعه ذر حالت کلی خمودگی و میزان عدم رضایت در زندگی را کاهش می دهد و مبنایش نیز رفاه طلبی معرفی شده به هر قیمتی در لیبرالیسم هم نیست که بیشتر افراد دار این جوامع مصرف کننده ی قرصهای روان گردان و آرام بخشهای سرکوبگر ذهن اند.

دین و مکتب و فرهنگ و تمدن نزد خدا اسلام است پس مابقی را اصل نمی گیریم و اسلام پاسخگوست.

بحث جاهلیت مدرن و رابطه با شیطان در جوامع غرب نیز قابل بحث است مثل سقط جنین و در نظر گرفتن حدیث معروف درباره شیطان که عالم ترین موجود هر عصر بعد از امام زمان هر عصری است



📩

رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار اعضای شورای‌عالی مرکز الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت:

هدف انقلاب اسلامی، «تحقق تمدن اسلامی» است/ تحقق تمدن اسلامی بدون الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی ممکن نیست.۹۵/۲/۶

☑️ 

رهبر انقلاب: در مراحل ۵ گانه‌ی اهداف انقلاب اسلامی، پس از مراحل «شکل‌گیری انقلاب» و «ایجاد نظام اسلامی»، اکنون در مرحله‌ی «تشکیل دولت اسلامی» هستیم/ تا وقتی این مرحله کاملاً محقق نشده، نوبت به «تشکیل جامعه‌ی اسلامی» و موضوع #سبک_زندگی نمی‌رسد/ گام نهایی در مراحل ۵ گانه تحقق «#تمدن_اسلامی» است. ۹۵/۲/۶

☑️ 

نظرات (۱)

Well I guess I don't have to spend the weekend fiirgung this one out!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی