من ایمانم ضعیف تر از این حرفاست که بدونم چیزی توی خونه برای خوردن هست و بتونم بخوابم
من ایمانم ضعیف تر از این حرفاست که بدونم چیزی توی خونه برای خوردن هست و بتونم بخوابم
من یه رانندهی خوب رو از دست فرمونش تشخیص نمیدم
از نحوهی ترمز کردنش متوجه میشم
«وقت داشتن» و «وقت ایجاد کردن» زمین تا آسمون باهم فرق دارن.
اگر همه جا تاریک بود؛ دوباره بنگر؛ شاید نور خود تو باشی.
وقتی یه نفر برای من تموم می شه؛ نه بلاک می شه، نه انفالو می شه، فقط از چشم میافته و هیچ وقت دیگه نمی تونه برگرده به جایی که قبلاً بوده. همینقدر ساده، اینجور آدما بالغ ترینن.
وقتی بزرگ میشی دیگه تعداد آدما برات مهم نیست، واقعی بودنشون مهمه.
بعد از اینکه کسی ازت تعریف کرد نیازی نیست خودتو بکوبی ؛ فقط تشکر کن .
اوج پاسخگوبودن ادمینهای کانالها و صفحههای زرد مجازی در قبال محتوای نامناسبی که منتشر میکنن:
«اگه جنبه نداری نیا.»
میگه چرا گزارشگر هی میگه نان پدر و شیر مادر؟
چون ما اعتقاد داریم حلال بودن لقمه پدر و پاک بودن دامن مادر از زمینههای عاقبت بخیریه!
کاش به اونایی که بیشتر بهمون محبت میکنن و هوامونو دارن، کمتر کملطفی کنیم. این نامردیه که چون میدونیم در هر حال بازم هوامونو دارن، با خیال راحت، ناراحتشون کنیم
بیا واقعبین باشیم. اگه دیر جوابتو میده و به زور یه حالی ازت میپرسه،مطمئن باش به حرف زدن باتو علاقه ای نداره،وگرنه کیه که این روزا گوشیش دستش نباشه؟
بتمن؟
نه مرسی ما خودمونون نیروی خدماتی حرم داریم...
#شاهچراغ
🔺
▫️این شیرمردی که دیشب با دست خالی تروریست رو زمین زد، نیروی سادهی خدماتی حرم شاهچراغ هست
با یه قرارداد موقت و حقوق پایین که تحت پوشش اداره کار هم نیستن
حتی امنیت شغلی هم نداره، اما اینجوری برا امنیت مردم جونش رو کف دستش گذاشت
💢 روایت فردی که توانست تروریست حرم شاهچراغ(ع) را متوقف کند از لحظه وقوع حادثه
🔹 فرزاد بادپا، نیروی خدماتی حرم شاهچراغ(ع): آن شب حرم زائرانی زیادی داشت در زمان تیراندازی ابتدا فکر کردم صدای ترقه است، بیرون آمدم، دیدم زائری زمین افتاده است و خواهر زائری دیگری هم که تیرخورده بود و از پایش خون میآمد بر روی زمین افتاده بود.
🔹 فرد تروریست با سلاح کلاشی که در دست داشت به سمت مردم حمله میکرد، پشت سرش دویدم به او حمله کردم و او را روی زمین انداختم تا زمانی که نیروهای عملیاتی رسیدند. وقتی به فرد تروریست رسیدم با زانو ضربهای به او زدم و به زمین افتاد. پس از آن دستهایش را به پشت آوردم، کلامی حرف نزد.
🔹 او را در نزدیکی سقاخانه به زمین زدم، در آن قسمت عصرها فرش پهن میکنیم تا زائران استراحت کنند. حدود ۵۰ تا ۶۰ زائر آنجا بودند، فرد تروریست قصد حمله به آنها را داشت من را که دید اسلحه را سمت من گرفت، خواست خدا و حضرت بود که به سمت من تیری شلیک نکرد.
تو زندگیت فقط به دو نفر اعتماد کن. یکی اونی که تو آینه نگاه میکنی میبینیش،
یکی اونی که به اسمون نگاه میکنی و نمیبینیش.