سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

🌺 شــــــــــرم و حیــــــــــا به سبک شہدا 🌺


فرارشهید عبدالحسین برونسی



👈سربازیش را باید داخل خانه ی جناب سرهنگ می گذراند.


آن هم زمان شاه.وقتی وارد خانه شد و چشمش به زن نیمه عریان سرهنگ افتاد بدون معتلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمه ای که انتظارش را می کشید،آماده می کرد.جریمه اش تمیز کردن تمام دستشویی هاپادگان بود.

18دستشویی که در هر نوبت،4نفر مامور نظافتشان بودند!هفت روز از این جریمه سنگین می گذشت که سرهنگ برای بازرسی آمد و گفت:بچه داتی!سر عقل اومدی؟

 

عبدالحسین گفت:این 18توالت که سهله،اگه سطل بدی دستم و

بگی همه این کثافت ها رو خالی کن تو بشکه و ببر توی بیابون و تا آخر سربازی هم کارت همین باشه با کمال میل قبول می کنم؛اما دیگه تو اون خونه پام رو نمی زارم.

 

کتاب خاک های نرم کوشک،ص16_20

✨🍃✨🍃🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۴

🎀قبل از مراسم عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت :

" شنیدم که عروس هر چی بخواد اجابتش حتمی است "

گفتم :

" چه آرزویی داری .. ؟ "

در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت :

" اگر علاقه ای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم آرزوی شهادت کنید "

از این جمله تنم لرزید چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود ، سعی کردم طفره برم اما علی آقا قسم داد که این دعا را در این روز در حقش بکنم .

وقتی خطبه جاری شد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم ، و بلافاصله با چشمانی پر از اشک ، نگاهم را به علی دوختم .

آثار خوشحالی در چهره اش پیدا بود .. !

مراسم ازدواج ما در حضور آیت ا... مدنی و جمعی از برادران پاسدار برگزار شد .

نمی دانم این چه رازی بود که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ا... مدنی همه به فیض شهادت رسیدند !


شهید علی تجلایی

__________________________

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۳:۳۶

جمله ای بس سنگین از شهید آوینی:


"کربلا" به رفتن نیست

به شدن است( کربلایی شدن)

که اگر به رفتن بود!

شــــــــمر هم "کربلایی " است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۳:۲۵

رفتن به شرط شفاعت 

وصالی دیگر در بهشت



خاطرات همسر شهید سردار حاج حسین همدانی از آخرین روزهای باهم بودن



کمردرد باعث شده بود برای امور خانه از خانمی کمک بخواهم.اما وقتی حاج آقا بود خودش همه کارها را میکرد.نمیگذاشت غیر از خودش کسی کاری بکند.غذا میپخت ،خانه را جمع و جور میکرد ،میز غذا را میچید و بعد صدایمان میکرد و ماهم مانده بودیم غذا بخوریم یا شرمندگی.

فردای عید غدیر بود. قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به ماموریت به کارهای اداری و غیر اداری اش بپردازد و سر و سامانشان بدهد.

مدتی در اتاق مشغول بودم.جانمازش مانند همیشه رو به قبله باز بود.بلند شدم و بیرون رفتم.چشمهایم از تعجب گرد شد.حاج آقا جلوی در فریزر بودو مشغول تمیز کردن آن. گفتم:مگه شما بیرون نبودید؟ کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت میکشید ؟


نگذاشت حرفم را ادامه بدهم.لبخندی زد و گفت:دیدم کمرت درد میکند گفتم قبل رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی...


بعد از فارغ شدن از تمیز کردن فریزر رفت سر وفت غذا و میز غذا و زنگ زد همه ی بچه ها جمع شدند .توی خانه صدا به صدا نمیرسید.نوه ها هر کدام برای حاج آقا شیرین کاری میکردند و حاج آقا در عوض دستمزد مغز بادامها ، بوسه ای میکاشت روی لپ شان یا بغلشان میکرد و می نشاند روی پاهایش  و آموخته های جدیدشان را گوش میکرد.

وقت غذا که شد و همگی دور هم جمع شدیم حاج آقا دست پختش را به همه تعارف کرد و گفت:بفرمایید آخرین  دست پخت بابا!

لقمه در دهان همه ماند. تلخی کام همه را گرفت .

دیدم اوقات بچه ها تلخ شد و چشمهایشان اشک جمع شده .جلو پریدم و گفتم:بابایتان را که میشناسید همیشه از این حرفها میزند.هشت سال توی تیر و ترکش بوده چیزیش نشده.حالاهم خدا حافظش است.

بچه ها غذا را تمام کردند اما اضطرابی درون همه مان گرفته بود.


وقت رفتن هم که شد در خلوت دو نفری مان گفت :وصیت کرده ام همدان من را خاک کنید.به خنده و شوخی گفتم :از این برنامه ها نچین حاجی جان. من برای دیدنت نمیتوانم هر هفته پاشم بیایم همدان مگر اینکه...

خندید و گفت :به چه شرط؟

گفتم:شفاعتم کن! آن دنیا هم...

حاجی همانطور نگاهم کرد و گفت:آن دنیا هم باز با پروانه خانمم هستم.


وقتی خبر شهادت حاج اقا را شنیدم به اتاق رفتم.جانمازش را که سالها به رسم همیشگی اش باز بود جمع کرده بود و من دیر متوجه شدم.



روحت شاد سردار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۲

و آنها هنوز چشم به راه ادامه دادن راهشان از سوی ما و ما همچنان با ذکر شهدا شرمنده ایم در حال دور شدن از راهشان...... 

رفتند تا بمانیم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۱:۴۰

زیاد روی علایم مانور دادن صحیح نیست منتظر باید خود را بسازد حتی اگر ظهور فردا هم باشد و ما امام زمان را ببینیم این خطر که حتی دشمن ایشان باشیم هم هست شمر و ابن سعد نه تنها امام را دیدند و شناختند پشت ایشان نماز هم خواندند اما فردایش ایشان را شهید کردند در زمان اصل ظهور به علایم نیست به آمادگی پذیرش است یعنی باید شرایط را با اصلاح جامعخ فراهم کرد نه با درشت کردن مشکلات اتفاقا مشکلات خیلی هم زیاد نیست و حتی به همان اندک هم نباید راضی شد و باید اصلاح کرد نه اینکه بشماریم .علامه فرمودند ما کاری مهمتر از خودسازی نداریم.این یعنی اگر واقعا هم علایم اثبات شد وظیفه خودسازی در اینجا مهمتر می شود نه اینکه به حاشیه برود در ضمن انسان باید طوری برنامه ریزی کند که گویا تا ابد زنده است ولیی باید طوری زندگی کند گویا فردا می میرد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۰۸:۰۸

مشاعره(مشاجره)بسیار زیبا وخواندنی

حافظ شیرازی:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

//////////////////////////////////////////////

صائب تبریزی:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد

نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را 

/////////////////////////////////////////////

شهریار:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را

هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد

نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را 

/////////////////////////////////////////////

خانم دریایی:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورده دنیا را

نه جان و روح می بخشم، نه املاک بخارا را

مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟

و خال هندویش دیگر، ندارد ارزشی اصلاً

که با جراحی صورت ،عمل کردند خال ها را

نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پاها را

فقط می خواستند اینها، بگیرند وقت ماها را 

/////////////////////////////////////////////

آقای کامران سعادتمند:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

نه او را دست و پا بخشم، نه شهری چون بخارا را

همان دل بردنش کافی که من را بی دلم کرده

نمی خواهم چو طوطی من، بگویم این غزلها را

غزل از حافظ و صائب و یا دریایی بی ذوق

و یا آن شهریار ترک که بخشد روح اجزا را

میان دلبر و دلدار، نباشد حرفِ بخشیدن

اگر دلداده می باشید، مگویید این سخن ها را 

///////////////////////://///////////////////

حجت الاسلام پاشاپور(عارف تهرانی):

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

شعار و حرف پُر کرده، تمام ادعاها را

یکی بخشیده چون حافظ ، سمرقند و بخارا را

یکی چون صائبِ تبریز ، سر و دست و تن و پا را

از این سو شهریار داده ، تمام روح اجزا را

از آن سو بانو دریایی ، گرفته حال ماها را

سعادتمند شاعر نیز ، فقط گفت و نداد هرگز

نه ملک و نه بخارایی ، نه روح و نه تن و پا را

ولی من می شناسم کس ، که او نه گفت و نه دم زد

بدون حرف عمل کرده ، تمام ادعاها را

کسی که خانمانش را ، رها از بهر جانان کرد

بدون منتی بخشید ، سر و دست و تن و پا را

و او اهسته و آرام ، برای عشق محبوبش

فدا کرده به گمنامی ، تمام روح و اجزا را

اگر خواهی بدانی کیست ، وجودت از سجود اوست

تمامی خودش را داد ، به ما بخشیده دنیا را

نه گفتش ترک شیرازی ، نه گفتش خال هندویش

و او نامش "شهید" است او ، عمل کرد ادعاها را ...


تقدیم به همه ی شهدای زنده ی کشورم،جانبازان عزیز...🌹🌹🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۵:۱۲