سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرانا» ثبت شده است

 

فصل 7

دایره خلقت

بدیهی است آگاهی از سرچشمه اصلی و ذات آفریدگار صادر شده است.در اوستا نیز آگاهی یا اندیشه و منش نورانی با نام وَهومنه اولین نیرویی می باشد که از اهورا مزدا صادر می گردد و در عرفان ایرانی،صادره نخستین نامیده می شود که اولین دستیار خداوند است.حرکت از آگاهی به سمت خلق عناصر و خلقت(هستی به صورت ماده)را سیر نزولی می نامیم چرا که آگاهی در مراتب سقوط در ماده،با کاهش ارتعاش و فرکانس کمتر و غلظت ساختار هستی روبرو می شود و به نسبت عوالم و قلمروهای الهی که بُعد مثبت نامیده می شوند در بُعد منفی عالم هستی وارد می گردد.

پس عوالم ِبا انرژی چنبشی و فرکانسهای عالی تر را بعد مثبت(یا عوالم روحانی و الهی یا عالم اعلی)یا جهان فرازین یا زبرین نامیده و به عوالم و مراتب مادیِ هستی که انرژی کمتر و فرکانس ارتعاشات کندتر است و حضور ماده کم تحرک و تاریک افزایش می یابد را بعد منفی یا عالم اسفل یا جهان فرودین یا زیرین می نامیم.

بالطبع سیر از سوی عوالم تاریک به سمت مراتب نورانی و عالم برتر را سیر صعودی نام نهاده اند.

عرفا کل عالم را در حرف م(میم)متجلی می دانند.در در دیدگاه توحیدی که از ابراهیم خلیل (ع)آغاز گشته است،از احد که ذات یکتائی خداوند است یک دایره(م)در دل احد به تصور آمده که احد را به احمد مبدل نموده استو این دایره که همان م(میم)است به دو قسمت شکسته می شود که دو نیمدایره یا قوس اول،قوس نزولی است که از عوالن بالا به سمت پایین آمده است و نیمه دوم که قوس صعودی نامیده می شود از جهان های اسفل به سمت بالا چرخش نموده است و عالم در دل این میم است.و این میم همان قوسین است.و انا الله و انا الیه راجعون در همین میم مطرح گردیده است.همه عالم از خداست و بازگشت همه به سوی اوست.

احمد یعنی ا+احد.الف که قیام کردن و بر پا خاستن کل موجودات عالم است برای تسبیح و ستایش ذات احدیت.و در این م (دایره خلقت)چهار سیر مطرح می شود که به ترتیب عبارتند از:

1-سیر از حق به سوی خلق یا قوس نزول.

2-سیر از خلق در خلق.

3-سیر از خلق به سوی حق،ابتدای قوس صعود.

4-سیر از حق در حق(لقاء الله و فناء فی الله)،دیدار خداوند و فنا شدن در ذات حق.

توضیح دیگری نیز از اسفار اربعه نیز موجود است که براساس اذان وضو اقامه و نماز شکل می گیرد و قابل توجه است

رسول کسی است که این چهار مرحله را به انجام رسانده و ماموریت ارشاد و هدایت خلق را عهده دار شود.

عارفان و مغان ایران باستان بر این اعتقاد بودند که قوس نزولی،مربوط به قوم بنی اسراییل است که خود را فرزندان خدای پدر یَهوَه می خواندند و از او دور گشته اند.(نحن ابنا الله در قرآن این امر را که قول ناصحیح بنی اسراییل است را تایید می کند .یعنی این عقیده در آنها وجود داشته و دارد)

و قوس صعودی در ارتباط با نژاد آریایی است و مسیر بازگشت به سوی خداوند است از ایران زمین (که توسط ایرانیان صورت می پذیرد).و ایران را همان بهشت گمشده روی زمین می دانستند و بر این اعتقاد بودند که آن هدایت گر عدالت گستر از این مرز و بوم برخواهد خاست.

دقت کنید بحث نژادپرستی نمی کنیم و بیشتر نژادشناسی بر اساس حکمت است و بدون شک ملاک برتری نزد خداوند تقواست اما خواه ناخواه هر  قوم با هرنژاد و هر زبانی می تواند گیرنده ی فضل خداوند باشد و این اراده ی الهی بر چهره ی ظاهری هر قوم نیز بی تاثیر نیست و هر قوم داستانی دارد  از بت چینی و خال هندوی حافظ بگیر تا پیچ و خم موی لیلی .این ملاک برتری اقوام در داشتن فضل نیست اما سیر خاص زیبایی شناختی در قوم آریایی قابل ردیابی است. دقت کنید حتی رنگ مو و صورت نیز در عرفان بیانگر مسایل خاصی است و بالاخره بیانگر نوعی اصالت نیز می باشد در این مورد بعدا بیشتر بحث خواهیم کرد البته دقت کنید به جز بحث نژاد بحث جنیست و فهم جنسی کامل نیز مد نظر است یعنی یک فرد عارف باید بتواند درک کامل جنسی و نژادی حتی از دیگر نژاد ها و حتی از جنس مخالف بدون عدم تداخل هویتی خویش بدست آورد.شرط این موضوع این است که از گردنه ی برده داری عبور کرده باشیم و به طور کامل تمامی آیات قرآن به طور کامل و تمامی رفتارها بدون اغماض پذیرفته شود و به درک نسبتا کامل و جامع از نص صریح آیات با توجه به خود نص آیات و آیات دیگر و روایات معصوم برسیم.دقت شود ایمان همراه با تقوا سطح مطلوب پیشرفت و تکامل بشری را می سازد.در قرآن نیز دو کلیدواژه خاص فضل و حب در مورد دو قوم وجود دارد اولی بنی اسراییل و دومی قوم سلمان که خدا را دوست دارند و خدا نیز ایشان را دوست دارد.المومن یکفی بالاشاره

بحث مهمتر از فضل هم داریم و بحث هنر است که چه بخواهیم چه نخواهیم اساسا اصل زیباشناسی و زیبابینی و در پی آن بدون شک با اصل خودخواهی وارد مسایل زناشویی می شویم اما هنر با فکر یهودی مآبانه همان هنر س ک س ی است که به فساد و خونرریزی می انجامد اما هنر اصیل به ازدواج و فرزندآوری و تحکیم رابطه ی بین و زن و مرد می انجامد اما در هنر نوع غربی با جادوگری و ترویج آن هدفشان اختلاف افکنی بین زن و شوهر است و با بازی با احساسات پاک انسانها علل الخصوص جوانان هنری که شهوت در گرو نفس اماره اسیر شده است را احساس اصیل می خواند و با خواندن لفظ(امو)در صدد شکل دادن جریانهای خاصی با گرایش تزلزل خانواده و حتی برهم زدن تعاریف اند پایه ی بحرانی منچر به ساختار رنگین کمانی ها نیز که بعدا جداگانه بحث می شود اچ ال ای نام دارد که از بسط بیش از اندازه جزییات معذوریم وگرنه به خود ترویج منجر می شود اما در کل خلاصه ی لزبینیسم سخت می باشد و اصل لزبینیسم هم همین است.اما هنر اصیل علاوه بر بحث خانواده در امتدادش بحث فرهنگ ایثار و با ورود مسایل ایمانی بحث شهادت را داریم و هنر مردان خدا شهادت است و این شهیدان اند که در قهقهه مستانه خویش مسرورند

از آنجا که فکر و اندیشه و ذهن،ابزار زیربنایی تمدن انسان هاست و چهار عنصر از ذهن خلق شده اند و ذهن از پرانا و پرانا از آگاهی خالص،در نتیچه عناصر در همه اشکال آفرینش نقش اساسی ایفا می کنند.

با این دیدگاه،مراحل شکل گیری خلقت را چنینی می توان ترسیم نمود:

آگاهی خالص-»پرانا-»ذهن-»عناصر سازنده جهان مادی

در کل،این خلقت،مراتب مختلف ارتعاشات آگاهی است.برای انسان که جهت آموزش و درک بیشترِ مراحل هستی در مدرسه زمین حضور پیدا کرده و در قفس ماده تاریک محبوس شده است و چشمان بصیرت او با حجاب غفلت و نادانی به خواب رفته است و در پایین تریین سطح آگاهی اسیر مانده است این ارتعاشات در حد علم فیزیک و شیمی و معادلات پیچیده ریاضی مطرح می شود و فراتر از آن را نمی تواند ادراک نماید و دانش کیهانی نامحدود برایش نامفهوم است.

دانشی که از تجربیات درونی سرچشمه می گیرد با ارزش تر از علومی هستند که از خارجِ ما کسب شده است زیرا به ما این فرصت را می دهد تا مسایلی فراتر از حس های معمولی و روزمره را در درون خود بجوییم و از مرز زمان و مکان و فاصله ها عبور کنیم.در درون به آسانی می توان گذشته و آینده را بدون انتقال حضور فیزیکی نظاره کرد.با گذشتن از خواسته های بیهوده و شکستن چهارچوب های ذهنی و بی اعتبار کردن ارزشهای دست و پاگیر و عدم داوری می توان ذهن را آزاد کرد و تجارب عالی تری از راه تفکر بدست آورد و به تدریج به آگاهی های متعالی تر دست یافت.موجود زنده یک شبه رشد نمی کند بلکه به تدریج نغییر می کند.هوش انسان نیز دایما در حال رشد است.فکر به تدریج تغییر کرده و آهسته از مرزهای محدودکننده عبور می کند.و این همان آزاد سازی انرژی های دورنی و تبدیل ماده تاریک به انرژی یا درخشش ماده توسط عنصر آگاهی است که ذات و روح همه دانشها است و حکمت است.و حکمت همان گمشده ی مومن است

آگاهی نور است و نور نام خداوند است.

پس ماده و انرژی قابل تبدیل به یکدیگر هستند اما ماده بدون یک انرژی کمکی نمی تواند به آگاهی تبدیل شود.

ماده+انرژی کمی=آگاهی(شکل متعالی تر انرژی)

هرچه میزان انرژی کمکی بالاتر باشد،سطوح آگاهی نیز متعالی تر است و ماده به ابر آگاهی یا آگاهی مطلق اتصال می یابد.

از دیدگاه دیگر،اگر ماده را فاقد شعور فرض کنیم و آگاهی را مترادف معرفت و کمال و شعور و دانایی معنا کنیم نقش بنیانی و متحول کننده و نجات دهنده ماده از تاریکی به سوی نور را انرژی بر عهده دارد پس تعریف تازه ای از گناه و عصمت می توان در نظر آورد؛گناه یعنی اتلاف انرژی.

گناه یعنی کارهایی که باعث می شود بهترین بخش وجود ما بدون آنکه نتیجه خوبی بدست آورد در مسیرهای اشتباه گمراه شده و تلف شود.و عصمت و پاکدامنی یعنی استفاده صحیح و بجا از انرژیهایی که درون ما بودیعه گذاشته شده است.طهرات یعنی نجات بدن فیزکی بوسیله انرژیهای پالایش یافته و آمادگی جسم و ذهن برای دریافت آگاهی های سطوح عالی تر.

اما چگونه می توان انرژی را در بدن شناسایی،تولید و پالایش کرد؟؟

نظر آیت الله بهجت در مورد خطر گناه

آیت الله بهجت(ره):

اگر جلوی خود را در ارتکاب به گناهان نگیریم؛کارمان به انکار و تکذیب و استهزاء آیات الهی؛و یا به جایی می رسد که از رحمت خدا ناامید می شویم!

نظر آیت الله خوشوقتی:

بهترین چیزی که آدم را به خدا،به پیغمبر اکرم(ص)،به حضرات معصومین نزدیک می کند، اطاعت فرمان آنهاست.واجباتشان را انجام بدهیم محرماتشان را ترک کنیم.هیچ چیزی به این نمی رسد.اگر بخواهی بفهمی که به آنها نزدیکی یا دور ببین گناه می کنی یا نه؛اگر گناه می کنی خیلی دوری اگر گناه نمی کنی خیلی نزدیکی....

 پاورقی:یکی از بهترین روشها و اصلی ترین روشهای مکاشفه و کشف و شهود استفاده و عمل کردن به حدیث سلسله الذهب است درباره ی آن تحقیق کنید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۱:۵۱


 

فصل اول

پیشگفتار

آفرینش انسان به گونه ای است که به طور فطری در طریق تکامل قدم بردارد و برای طی طریق کمال،ناگزیر است از منابع خاصی ارتزاق کند.رزق و روزی انسان فقط به خوراک و پوشاک ختم نمی شود و روزی زمینی برای رشد او کفایت نمی کند بلکه روزی آسمانی نیز برای آدم مقدر شده است و آن روزی،همانا حکت و دانشی است فرا زمینی که شکوفه های دانایی و خرد را بر درخت وجود می نشاند تا میوه توحید و خداپرستی برچیند.

منابع انرژی

دانش بشر تا کنون به پنج منبع و مسیر عمده کسب انرژی پی برده است که عبارتند از:

1-انرژی زمین:حاصل از چرخش هسته آهن مذاب زمین و میدان مغناطیسی(آهن ربایی)که در اطراف زمین از قطب شمال به سمت قطب جنوب است.این انرژی دارای امواج حرکتی بوده و رنگ آن قرمز مایل به قهوه ای می باشد.

2-انرژی کیهانی:از کهکشان و ماورای آن نشات می گیرد و به شکل جریان آب جاری و به رنگ طلایی است.

3-انرژی جهانی:دارای حرکت دوار(دایره وار)و به رنگ نیلی است.

4-انرژی تنفسی یا پرانیک:یا انرژی حیاتی است که توسط نفس کشیدن و دم و بازدم در بدن همه موجودات جاندار وجود دارد.پرانا، نیرویی است سفید نقره ای رنگ مایل به آبی که بو سیله جذب اکسیژن در بدن ایجاد می گردد.

5-انرژی طبیعی:مربوط به تغذیه و گوارش و روابط اجتماعی است و به دلیل تنوع بسیار به انواع رنگها دیده می شود.

می دانید غذایی که انسان مصرف می کند  و پس از گوارش در قسمتهای مختلف بدن جذب می شود عبارتند از:گوشت و پوست و خون و استخوان و غضروف و بخش اضافی بدون استفاده که به صورت ادرار و مودفوع خارج می شود.و آخرین قسمت(که در این جزوه مورد بحث قرار می گیرد)لطیف ترین بخش غذا است که تحت تاثیر دیگر منابع انرژی تغییر  و تبدیل می یابد و به نوع بخصوصی از انرژی که در نهایت به اشکال صوت(صدا)،قدرت نفوذ نگاه در چشمان و اندیشه که همه از جنس نور هستند تبدیل می شود.

قدما معتقد بودند که هر چهل لقمه غذایی که تناول شود به یک قطره خون تبدیل می شود و هر چهل قطره خون به یک قطره منی(مایعی که باعث تولید نسل می گردد)و هر چهل قطره منی تبدیل به یک قطره اندیشه می شود.

طریق سخن گفتن،طرز نگاه کردن به مسایل و دیدگاه و نحوه تفکر انسان،ملاک تمایز و درجه معرفت و شعور اوست و معرف شخصیت و هویت روحی و روانی هر فرد است.

اولیاء خدا،پس از خوردن هر غذایی چنین دعا می کنند:نعمت حق،نور.و این دعای هر چند کوتاه رمز بزرگی در دل دارد.تبدیل ماده غذایی به صورت نور و اندیشه تابناک برای رهایی از جهل و نادانی.

پس فقط چنین نیست که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار باشند تا تو نانی به کف آری و به غفلت بخوری!

چگونه است که اگر انسان دقیقه ای چند تنفس نکند یا چند روزی غذا نخورد و یا دوهفته ای آب ننوشد می میرد ولی افرادی هستند که با شیوه های خاص سالها بدون آب و غذا و تنفس زنده می مانند؟

در مکتب اک(حق) واصلان حلقه های بالاتر که ساکنان معابد خرد زرین هستند،خداخوار(آشوارخانوال)نامیده می شوند و از انرژی های الهی و کیهانی ارتزاق می کنند و بندهای اسارت به زمین و زمینیان را گسسته و در اقیانوس عشق و رحمت الهی غرقه گشته اند و همکاران خداوند محسوب می گردند.همچنین مرتاضان هند و یوگوسیت ها که در سراسر جهان روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود و یا دراویش چله نشین.البته منظور سخن ما،دراویش حقیقت جو و مطهری است که از وسوسه های شیطان نفس رها گشته و غرقه جربه های الهی شده و صاحب کشف و کرامات باشند.

سالهاست که در مدارس حیات و زندگی را در گرو آب و غذا و خانه و مسایل این چنینی می بینیم اما با دیدن جوکی ها یوگوسیتها و مرتاضها سوالهای جدیدی پیش می آید چگونه مگر حقیقت چیست در ضمن این که کدام راه درست است نیز پیش می آید چرا که بعضی از دراویش و جادوگران نیز دیده می شوند که به کثیف ترین روش ها هویت و عنف و وجود افراد را در صدد تسخیر مشتی احمق اند که خود در مستی و توهم مواد مخدر و افیون اند منظور ما از نظر روش صحیح دروایشی اند که واقعا صاحب کرامت و کشف باشند که روش یافتن این افراد و تمییز  دادن بین افراد و روشها نیز باید آموخته شود.با نگاه علمی و حقیقت جویانه است که می شود در این راه موفق شد یادتان باشد اگر آمریکایی ها از اسلام حرف می زنند اسلام آمریکایی است اسلام مرده اسلام بدون جهاد اسلام بدون سیستم دفاعی اسلامی که با غده سرطانی اسراییل نجنگد جنگ از نفس شروع می شود از وجود،از امانت از جایی که خلقت انسان شروع شد از جایی که شیطان دشمنی اش را شروع کرد...

(اول شخص بودن بخش زیر به دلیل اول شخص بودن زبان نویسنده اولیه است و متن زیر از متن اصلی است)

سالها در خانقاه ها و در میان دروایش گشتم تا حقیقت را جستجو کنم.با کسانی آشنا شدم که فقر را مقام خود می دانستند و بر آن می بالیدند.اما در کمال شگفتی به حقیقتی تلخ پی بردم.اکثر پیران طریقت و معلمان معرفت را غرق در استشمام دود و بنگ و افیون و در عالم هپروت نظاره کردم(سیاست استعمارگرانه انگلیس).در اطرافشان مشتی خام و خواب زده که زندگی خود را در طبق اخلاص نهاده و در نزدت چنین حقیرانی،اظهار عجز و بندگی می نمودند و می پنداشتند که این فقرای افیون زده خالق و خدای آنان هستند.سر به سجده چنین حیله گرانی نهاده و کیمیای عمر و جوانی خود را تلف کردند و هیچ نیاموختند مگر بندگی و اسارت.بدتر از آن،گوهر ناموس و شرافت خود را از سر صدق و صفا به این شیوخ ظاهر فریب می باختند و از شر وفساد خانمان برانداز آنان،خانه و کاشانه خود را از دست می دادند.سرسپردن به معنای تقدیم کردن تمام هستی و درون خود به راهنما و معلم روحانی است تا او با دانایی و خرد خود همه زوایای تاریک درونی مرید را حقیقت را روشن سازد و او را از بندهای گمراهی و جهل برهاند.نه آنکه گوهر وجود و بهترین فرصت زندگی خود را به دست راهزنان و غولهای بیابان و اشراری بدهند که از او بیگاری بکشند و نفس و همت او را به یغما ببرند و در پایان نیز چون بیماران و وازدگان اجتماع در گوشه ای در احتضار به سر برد.

کی و کجا سراغ دارید که محمد مصطفی و علی مرتضی و فرزندانش چنین شیوه هایی را توصیه کرده باشند؟آنکه حقیقتا علی گوید و علی جوید هرگز به این اعمال دست نمی زند.

مهمترین انگیزه و هدف از طرح این جزوات برای سالکان طریق حق،ارایه چکیده دانش و حکمتی است که در طی سالها تلاش فراهم آمده تا به وادیهای خطرناک پا نگذارند و برای علوم خاص به چنین دامهایی کشیده و گرفتار نشوند.

زکات دانش آموختن آن است.

هدف ما از طرح جزوات جفر و رمل و نجوم و الواح، آشنا کردن افراد با کلمات و شیوه هایی بود که در دست نیروهای خطرناک افتاده است و اینان از سادگی و ناآگاهی افراد سو استفاده کرده و با حرکات و کلمات و روشهایی فریبکارانه خصوصا در پی به دام افکندن جوانان هستند.

بارها بر این تاکید شده است که این علوم را فرا بگیرید و از آن بگذرید،برجای نمانید.عبور کنید و بگذرید.

اگر با آموختن یکی از این علوم،عمر و نیروی خود را صرف استفاده مدام از آن کنید و در آن درجه و منزل ساکن شوید،از ادامه طریقت الی الله باز مانده اید.بدانید این شیوه ها،هستند ولی برای رسیدن به حق کافی نیستند.درجا زدن،بازماندن و گمشدن،طریقت شیطان است.اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

اگر انسان چشم بصیرت داشته باشد به آسانی راه را از چاه تشخیص می دهد و هرگز فریب نمی خورد.

زمانی در جستجوی معلم و راهنمای الهی،به مسیر و طریقتی برخوردم که استاد و مراد آن از قدرتهای عظیم روحی برخوردار بود و حامل دانشهایی بود که هنوز برای بسیاری ناشناخته است.از آنجا که رحمت خداوند بر خشم او سبقت یافته است،به چنان افرادی فرصت داده شده تا آزمون شوند.به فیض و لطف الهی مشاهده کردم که داشتن قدرت و صرف انجام اعمال محیرالعقول،هنری نیست و جز رد شدن از آزمون های حقیقت رهاوردی ندارد.هرحرکتی و قدرتی با کسب آگاهی و خرد،هدفمند می گردد و چون خرد و دانایی خود جهت کمال را می پوید پس هدایت و رستگاری.

دانایی،مسوولیت زا است.عابد و زاهد بودن کافی نیست.باید مسوولیت اعمال خود را بپذیریم و درست کردار شویم.

از چشم بصیرت،هیچ حقیقتی پوشیده و پنهان نمی ماند.هنگامی که سخن می گوییم،هر واژه و کلمه که از دهان خارج می شود بصورت بسته نور رنگینی است که از وجود ما برخاسته و کنده می شود و به خارج راه می یابد.به همین دلیل اغلب پس از صحبت و گفتگوی بسیار،خستگی و ملالت ایجاد می شود و شخص احساس خالی شدن می کند.هرچه واژه ها و کلمات و جملاتی که برای سخن گفتن انتخاب می کنیم،سنجیده تر و برای مسایل عالی تر استفاده شود رنگ نور خارج شده از دهان نیز عالی تر خواهد بود.اولیا الهی هنگامی که مردم را به راه حق دعوت می کردند از وجود خود انوار طلایی ساطع می کردند.این انوار پرقدرت دارای نفوذ خاصی بود که بر دلهای پاکان و حق جویان می نشست و برای آنان قابل درک می شد.

مثالی از گفتار تاریک که خود شاهد آن بوده ام.روزی در حال عبادت در اتاقی بودم و روزه سکوت داشتم.شخصی وارد شد و شروع به غیبت و بدگویی از فرد دیگری کرد و در میان صحبت خود فحشی راجع به او از زبان جاری نمود.در همین هنگام با چشم خود دیدم که ماری بزرگ از حلق او بیرون خزید و با صدای بسیار مهیبی بر زمین افتاد و بدور پای او چنبره زد.با اکراخ به این صحنه نگاه می کردم ولی چون روزه سکوت داشتم هیچ نگفتم.شخص سخنگو پس از مدتی از اتاق خارج شد ولی مار که تاثیر صحبت و ثمره خشم و نفرت او بود تا چند روز در اتاق موجود بود و کم کم محو گردید.اکنون به این بیاندیشیم اگر در طی یک روز بارها و بارها بدون آنکه بدانیم چه می کنیم و چه می گوییم به بد گویی و غیبت مبادرت نماییم چه بر سر خود میاوریم؟این صحنه یکی از نتایج سخن تاریک بود.مطمیناً سخنان ما دارای درجات و مراتب خاصی هستند که ما با نداستن و ندیدن حقیقت و نور،خود را در دوزخ جهل و ظلمت می سوزانیم.

سخن گفتن دارای درجات و مراتب است.هرگفتار قدرتی را داراست.در اوپانیشاد،کتاب«کتاب سر اکبر»،به مطلبی برخوردم که این درجات را مشخص نموده است.بالاترین و پرقدرت ترین کلمات،فحش و نفرین و ناسزا هستند.زیرا این کلمات دارای یک لبه تیز و برنده هستند که وقتی گوینده آن را با شدت و قدرت جاری و پرتاب می سازد،شلیک شده و هاله فردی را که مورد هجوم آن گفتار قرارگرفته از هم می درد و بر وجود او می نشیند. به همین دلیل است که از شدت ناراحتی،سرخ یا منقلب می شود و احساس ناخوشایندی به او دست می دهد.اکنون باید در شیوه گفتار خود کاملا تجدید نظر کرد.حال می دانید چرا ادیان الهی از سخن دروغ و گفتار ناروا و ناپسند و غیبت و تهمت ما را برحذر داشته اند.

کم گوی و گزیده گوی چون در    تازاندک تو جهان شود پر

یکی از موارد کاربردی که پیران و مرشدان در خانقاه استفاده می کنند از همین شیوه اتخاذ می شود.پیران جلالی که به سختگیری و تندخویی شهره اند،فحاشی را یکی از مهمترین ابزارهای خود می دانند.دانسته یا نادانسته سالکان و مریدان خود را با کلمات رکیک و تند مورد مواخذه قرار می دهند.مرید بیچاره می پندارد که پیرحال آزمون قدرت انتقادپذیری اوست و صبر و تحمل وی را می سنجد.ولی مراد،در حال شکافتن هاله اطراف او و نفوذ به درون وجود و هویت اوست تا آنچه را که می خواهد در او جاسازی نماید و یا آنچه را که لازم دارد از درون وی بردارد.

شاید در گذشته پیران بر حق برای انتقال اسرار به مریدان خود از این شیوه بهره می جستند و به اصطلاح سینه به سینه ثمره سالها سلوک و عبادت خود را در کوتاه ترین زمان به سالک منتقل می کرده اند،اما در زمان حال که این صحنه ها را به چشم خود دیده ام،هیچ خیر و صلاحی در آن نیافته ام.

نیرویی که صرف گفتار و پرگویی ما می شود،با کنترل و بسته ماندن دهان ذخیره می شود.با قرار دادن زبان بر سق دهان و زیر فک بالایی و مداومت بر ذکر،این نیرو به سمت بالاتر حرکت کرده و حالت لرزش و جریان برق ضعیف به سمت روزنه های بالاتر که چشمان ما هستند راه خود را دادامه می دهد.چنانکه در روایات آمده است حضرت محمد(ص)سنگریزه ای بر زیر زبان قرار می دادند و روزه های طویل المدت می گرفتند و سنگ صافی بر شکم خود می بستند.

بصیرت و درایت

شاید تا به حال کلمه اسکنر(SCANER)را شنیده باشید.اسکن کردن یکی از شیوه های تصویر برداری از لایه های داخلی بدن است که در رادیولوژی و لابراتوارهای خاص انجام می پذیرد.اسکنر شخصی است که توسط چشمان خود بدون هیچ وسیله اضافی می تواند هاله اطراف هرموجود زنده را ببیند،یا وقتی نیروی خود را بر هرچیز متمرکز کند قادر است هر تغییری در آن ایجاد و یا آنرا منهدم سازد.

فقط بصیرت نیست که ما طالب آنیم بلکه درایت که مرتبه بالاتر بصیرت است نیز مطلوب ماست.بصیرت دیدن حقایق است بدون واسطه اما درایت،پاره کردن و دریدن حجابها و پرده های کفر است که حقیقت را از چشم همگان پوشانده است.

تمام این قدرتها اگر در مسیر خداوندی به کار گرفته نشود ثمره ای جز لغزش و افتادن به دام نیروهای منفی نخواهد داشت.

با فعال شدن نیروها در بدن و چرخش آن به سمت بالا و بستن دهان از سخن و کنترل چشم،راهی فراتر در پیش است؛جریان نیرو به سمت پیشانی و سر و سرانجام خروج از فرق سر که در فصول بعد این جریان را بیشتر بررسی می کنیم.

در فصلهای آینده،منابع انرژی،فرآیند جذب انرژی دربدن،فعال نمودن نیروهای درونی و چرخش آن به سطوح بالاتر و خروج آن از سمت سر یک به یک بررسی می شود. همچنین به طور خلاصه و مجمل،عملکرد کار مغز،اعصاب و غدد را نیز خواهیم نمود.

اما سوال اساسی این است که حاصل این همه تلاش چیست و ما را به کدام سو می برد؟اگر قرار بر این باشد که از این مطالب فقط بار اطلاعاتی خود را افزایش دهیم،چندان ارزش و اعتباری برای خود قایل نشده ایم.

هدف دیگر ما ایجاد علاقه جهت تحقیق و بررسی است که تنها به مطالب این جزوه اکتفا نشود بلکه دامنه مطالعات و معلومات خود را افزایش دهیم و در مورد شگفتیهای خلقت،حداقل در بدن انسان تا حد امکان تحقیق نماییم.

 سخن درجات دارد هرچه سخن گرانبها تر باشد نفوذ و اثر بخشی بیشتری دارد شاید برایتان جالب باشد در بعضی مکاتب و کتب فحش و ناسزا قوی ترین کلمات آمده است طوری که در بعضی مکاتب روش فحش دادن به مرید برای پاره کردن هاله اطراف و قرار دادن موارد دلخواه در وجود سالک استفاده می شد اما امروزه کاربرد دیگری دارد(؟!) رسیدن به بصیرت و بالاتر از آن یعنی درایت هدف ماست پاره کردن حجابهای بر چشم افتاده و دیدن حقایق.اسکنر به فردی اطلاق می شود که می تواند بدون واسطه حقایق و هاله موجود زنده را ببیند باید حداقل اطلاعاتی در مورد کارکرد اعصاب و غدد در بدن داشت.

به طور خلاصه تر و با زبان خویش

 

هدف طرح جزوات آشنایی افراد با علوم غریبه است اینکه با شاخه های آن نیز آشنا شوند مثل رمل جفر نجوم و الواح تمام این موارد را به سخره نگیرید هدف خرافه زدایی است و ورود علمی اگر نا آگاه بمانید افراد مزدور و دشمنان این نظام که هدفی جز تباهی نسل جوان در سرشان نیست شما را به روشهای  نادرست رهنمون می شود در شبکه ی منفی نیز ما شاهد قدرتهای خاصی هستیم که شاید افراد نا آشنا با دیدن همین موارد ساده جذب آن شوند شیطان نیز دارای قدرت های خاصی است اما  این بدین معنی نیست که حق با اوست.از نظر بیولیوژیک هم سیگار و هم شادی از ارتباط جنسی با همسر باعث ترشح هورمونهای شادی مثل دوپامین و اندروفین می شود اما اثرات هر یک را خودتان ببینید و قضاوت کنید.هدف دیگر باز کردن راهی است که در حقیقت باز است اما مسافری چند ندارد همه در این راهند ولی هیچکس مسافر نیست یا حداقل خود را مسافر طریقت نمی داند.شروع زیباست هدف ایجاد علاقه برای کشف حقایق انسان و حقایق وجودی و حتی دید فلسفی به وجود انسان است.

گاها دیده می شود مسایلی در قرآن آمده اما بسیار سطحی از آن رد می شویم یا آن را فقط یک تشابه ساده می پنداریم اما در قرآن تمام علوم به تفضیل بیان شده است اگر قرآن درباره حقیقت سخن صحبت می کند شوخی ندارد اگر غیبت خوردن گوشت برادر مرده است بدون شک این موضوع صادق است اما چگونه اگر ما نمی دانیم خب ساده است باید به دنبالش رویم می شود به راحتی توان نفوذ کلام را بهبود بخشید و اثر بخشی آن را افزایش داد چرا نگاه علمی را پذیرا نباشیم.سخن درجات دارد هرچه سخن گرانبها تر باشد نفوذ و اثر بخشی بیشتری دارد شاید برایتان جالب باشد در بعضی مکاتب و کتب فحش و ناسزا قوی ترین کلمات آمده است طوری که در بعضی مکاتب روش فحش دادن به مرید برای پاره کردن هاله اطراف و قرار دادن موارد دلخواه در وجود سالک استفاده می شد اما امروزه کاربرد دیگری دارد(؟!)اما در اسلام واژه های محبت آمیز قوی ترین و نافذترین کلمات است آنجا که به پیامبر گفته می شود اگر درشخو بودی از اطرافت پراکنده می شدند و یا توصیه لقمان به فرزندش که زشترین صداها صدای خران است بیانگر این موضوع است صدا بلند کردن جز برای احقاق و مطالبه حق ناپسند است نافذ ترین کلام هم اظهار محبت و عشق و دوستی است اگر شوهر به همسرش بگوید دوستت دارم هرگز از قلب او بیرون نمی رود و یا اگر می خواهی رابطه ات را با مردی محکم کنی اظهار محبت به او بنما اصلا قرآن مستقیم دستور به برقراری رابطه می دهد اسلام دین ارتباط است نه جدایی برای وصل است نه فصل حتی اگر قوم لوط تن به ارتباط می دادند امید برگشت داشتند خودشان بریدند حتی به لوط هم گفتند حق ارتباط نداری.از اصل سخن دورنشویم با سکوت و تلف نکردن انرژی می توان انرژی آن را در مغز و بالای بدن صرف کرد و نتایج خوبی حاصل کرد رسیدن به بصیرت و بالاتر از آن یعنی درایت هدف ماست پاره کردن حجابهای بر چشم افتاده و دیدن حقایق.اسکنر به فردی اطلاق می شود که می تواند بدون واسطه حقایق و هاله موجود زنده را ببیند اصلاح چشم برزخی نیز به کار می رود در اینجا هم روشها و تمرینات جسمانی وجود دارد هم اذکار که کاربرد همراه با هم موفقیت را تضمین می کند برای شروع کار تا حد زیادی نیاز است.باید حداقل اطلاعاتی در مورد کارکرد اعصاب و غدد در بدن داشت طب سنتی نیز می تواند کمک کار درک مفهومی عملکرد بدن باشد.در مورد دوربین کریلیان نیز امکان تحقیق و بررسی وجود دارد البته مورد این دوربین یا نقاشی های خاص دوران های مختلف میسحیت از موارد مقدس باید تحقیق بیشتری شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۵