سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

سخن تازه ی عاشقانه

love is when you find yourself and spend every wishes on him

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یار» ثبت شده است

درنیمه شب خسته‌ی تهران بغلم کن

در بارش بی‌وقفه‌ی باران بغلم کن

در ساعت تنهایی یک کوچه‌ی بن‌بست

در اوج ترافیک خیابان بغلم کن

من ساده از احساس دلت دست کشیدم

حالا که شدم سخت پشیمان بغلم کن

نگذار که سرما به تنم اُخت بگیرد

این‌بار تو در چشم رقیبان بغلم کن

بی‌دلهره و دغدغه از مهر گذر کن

یکبار دگر چندم آبان بغلم کن


مسعود کاظمی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۱

الهی 


با که گویم غم دل، جز تو که غمخوار منی 

همه عالم اَگرَم پُشت کند، یار منی 


دل نبندم به کسی، روی نیارم به دری 

تا تو رؤیای منی، تا تو مددکار منی 


راهی کوی توأم، غافله سالاری نیست 

غم نباشد، که تو خود غافله سالار منی 


به چَمن روی نیارم، نروم در گلزار 

تو چمنزار من هستی و تو گلزار منی 


دردمندم، نه طبیبی، نه پرستاری هست 

دلخوشم، چون تو طبیب و تو پرستار منی 


عاشقم، سوخته ام، هیچ مددکاری نیست 

تو مددکار من عاشق و دلدار منی 


" مَحرَمی نیست که مَرحم بِنَهَد بردل من" 

" جز تو ای دوست، که خود محرم اسرار منی...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۹