تو موهات مشکی باشه، مشکی خوبه، بلوند باشی بلوند خوبه، پوستت سفید باشه سفید خوبه، سبزه باشی سبزه خوبه؛ خلاصه که معیارِ من تویی واسه زیبا بودنِ همه چیز.❤️
تو موهات مشکی باشه، مشکی خوبه، بلوند باشی بلوند خوبه، پوستت سفید باشه سفید خوبه، سبزه باشی سبزه خوبه؛ خلاصه که معیارِ من تویی واسه زیبا بودنِ همه چیز.❤️
_لا تقل ما لا تعلم،بل لا تقل کل ما تعلم
هر انچه نمیدانی نگو،بلکه هر انچه میدانی هم نگو
+امام علی(علیه السلام)
در آغوش کشیدن احتمال برد تیمهای ورزشی را افزایش میدهد. تحقیقات دانشگاه کالیفرنیا نشان میدهد که هرقدر اعضای یک تیم ورزشی به یکدیگر علاقه بیشتری داشته باشند و آن را نشان دهند، احتمال برد تیم در مسابقات بیشتر است.
خدایا...
آغازی که تو صاحبش نباشی چه امیدی است به پایانش؟
پس به نام تو آغاز میکنم روزم را...
الهی به امید تو❤️
صبح بخیر 🌹☀️
ناصرالدین شاه تو یه بیت از شعرش میگه:
ناصر چو به روز جزا شافعت علی است
پس باکی نیست و گناه کن...
بعد خواب میبینه امیرالمومنین(ع) که بهش میگه:
ناصر یقین روز جزا شافعت علی است
شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن
ای مردم، ای مسئولین شرم از رخ علی کنید و کمتر گناه کنید💔
🚨 داستان عجیب شهید شدن #فرزند_شیطان در جنگ صفّین
💠امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) در کوههاى تِهامَه مردى را دید که بر عصاى بلندى به اندازه درخت خرما تکیه زده است. فرمود: این آواز جنّ است. جن گفت: من #هام_بن_هیم_بن_لاقیس_بن_ابلیس هستم. حضرت فرمود: فاصلهی تو و ابلیس دو پدر میباشد؟ گفت: بله. حضرت فرمود: گذشتهی تو چگونه بود؟ گفت: از روزى که قابیل، هابیل را کشت من بودم. میتوانستم حرف بزنم. به ریسمان الهى چنگ نزدم، در جنگل میگشتم و از تپّهها بالا میرفتم و مردم را به قطع رحم با خویشاوندان و مال حرام دعوت مینمودم. سپس گفت: من توبه کردهام. آن زمان که همراه نوح(ع) در کشتیاش بودم و او را به دلیل دعایى که براى قوم خویش مینمود، ملامت کردم. حضرت نوح نیز مرا به توبه واداشت. پس از آن با هود(ع)، همراه با کسانى که به او ایمان آورده بودند، در مسجد آن حضرت بودم و او را نیز به جهت دعایى که براى قومش نمود، ملامت کردم. و با الیاس در شنزارها به سر میبردم. و همراه ابراهیم(ع) آن هنگام که قوم وى او را در آتش انداختند بودم من در میانه منجنیق و آتش بودم که خداوند آتش را بر آن حضرت سرد و سلامت ساخت. پس از آن، با یوسف(ع) بودم آنگاه که برادرانش به وى حسادت ورزیدند و او را در چاهى افکندند. من او را به عمق چاه بردم و او را غذا میدادم و مثل یک رفیق با او رفتار مینمودم. بعد از آن، در زندان نیز یار و انیس وى بودم تا اینکه خداوند وى را از آنجا نجات داد. سپس، همراه با موسى(ع) بودم. آنحضرت بخشى از تورات را به من آموخت و فرمود: اگر در زمان حضرت عیسى هم بودى، سلام مرا به او برسان. من نیز عیسى(ع) را ملاقات کردم و سلام موسى(ع) را به ایشان رساندم. و همراه آن حضرت بودم تا اینکه بخشى از انجیل را به من آموخت و فرمود: اگر در دوران حضرت محمّد(ص) بودى سلام مرا به آن حضرت برسان. پس اى رسول خدا! عیسى بر تو سلام میرساند.
رسول خدا(ص) فرمود: بر عیسى، روح خدا تا آن زمان که آسمانها و زمین پا برجایند سلام. و بر تو نیز سلام اى هام! که سلام آنان را به من رساندى. اگر درخواست و حاجتى دارى، بگو. هام گفت: خواسته من آن است که خداوند تو را براى امّتت نگهدارد و آنان را براى تو شایسته و صالح گرداند و به آنان استقامت عطا کند تا براى وصى و جانشین پس از تو مقاومت ورزند؛ چرا که امتهاى پیشین به خاطر سرپیچى از اوصیاى الهى به هلاکت رسیدند. و خواسته من آن است که اى رسول خدا! سورهاى از قرآن را به من تعلیم دهى تا در نمازم آن را بخوانم. رسول خدا(ص) به حضرت على(ع) فرمود: به هام یاد بده و با او مدارا کن. هام گفت: اى رسول خدا! این کسى که مرا به او میسپارى کیست؟ رسول خدا(ص) فرمود: اى هام! در کتاب، وصى «آدم» را چه کسى یافتید؟ گفت: «شیث». جانشین «نوح» که بود؟ گفت: «سام». جانشین «هود» که بود؟ گفت: «یوحنا بن حنان» پسر عموى هود. وصىّ و جانشین «ابراهیم» که بود؟ گفت: «اسماعیل و جانشین اسماعیل، اسحاق». جانشین «موسى» که بود؟ گفت: «یوشع بن نون». جانشین «عیسى» که بود؟ گفت: «شمعون بن حمون صفا» پسر عموى مریم. فرمود: چرا اینان جانشینان پیامبران هستند. هام گفت: چون در دنیا زاهدترین مردم بودند و راغبترین آنان به آخرت. پیامبر(ص) فرمود: در کتاب، جانشین «محمّد» را چه کسى یافتهاید؟ گفت: در تورات، نامش «إلیاست».آنحضرت فرمود: این «إلیاست» او على جانشین و برادر من است، او زاهدترین مردم نسبت به دنیا و راغبترین نسبت به خداوند در آخرت میباشد. هام بر على(ع) سلام کرد و گفت: اى رسول خدا! آیا او نام دیگرى هم دارد؟ فرمود: آرى، «حیدر» پس على(ع) سورههایى از قرآن را به او آموخت. هام گفت: اى على! اى جانشین محمّد! آیا آنچه از قرآن به من آموختى براى نماز من کافى است؟ فرمود: آرى. اندک قرآن، بسیار است. یک بار دیگر هام آمد و بر رسول خدا(ص) سلام داد و خداحافظى کرد و برگشت. و دیگر پیامبر(ص)را ندید تا اینکه آن حضرت از دنیا رفت. هام در لیلة الهریر نزد حضرت على(ع) آمد و در جنگ صفین در رکاب امام علی(ع) کشته شد.
📙 الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(ع)، ص 223.
☀️ امام رضا علیه السلام:
🔹 أحسِنِ الظَّنَّ باللّهِ؛ فإنّ اللّهَ عَزَّ و جلَّ یقولُ : أنا عِندَ ظَنِّ عَبدِیَ المُؤمِنِ بی؛ إن خَیرا فخَیرا، و إن شَرّا فَشَرّا
🔹 به خداوند گمان نیک ببر؛ زیرا خداى عزّوجلّ مىفرماید: من نزد گمان بنده مؤمن خویشم؛ اگر گمانِ او به من نیک باشد، مطابق آن گمان با او رفتار کنم و اگر بد باشد نیز مطابق همان گمانِ بد با او عمل کنم.
📚الکافی جلد۲، صفحه۷۲
🔰
🔸اگر از من بپرسند لقب بزرگترین قلب دنیا به چه کسی می رسد بدون تردید نام« مادر شهید» را خواهم آورد
هر کسی فرزندی داشته باشد می داند که جگرگوشه اش را با دنیا عوض نخواهد کرد، اما او فرزندش را در راه خدا داد تا آرمان ها حفظ شود، تا ارزش ها حفظ شود. چنین کسی که از بزرگترین دارایی اش برای حفظ ارزش ها می گذرد، اگر قلبی بزرگ ندارد پس چه چیز در درون اوست که اینگونه او را خدایی کرده.!؟
✍
الان لازمه زندگی کنی!
نه یک سال دیگه،نه یک ماه دیگه
نه یک ساعت دیگه...
لحظه های خوب همیشه منتظر تو
نمیمونن پس لذت ببر همین الان!
سلام صبح بخیر
روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده است. مختارالسلطنه دستور داد که کسی حق ندارد ماست را گران بفروشد. چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر با قیافه ی ناشناخته به یکی از دکان های لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید: «چه جور ماستی می خواهی؟ ماست معمولی یا ماست مختارالسلطنه!»
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو ماست پرسید. ماست فروش گفت: «ماست معمولی همان است که از شیر می گیرند و بدون آب است و با قیمت دلخواه. اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان می بینید و یک ثلث ماست و باقی آب است و به نرخ مختار السلطنه می فروشیم و بدان نیز این لقب را دادیم. حال کدام را می خواهی؟»
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کرده و بند تنبانش را محکم ببندند. سپس طغار دوغ را از بالا در دو لنگه شلوارش سرازیر کردند و شلوارش را از بالا به مچ پاهایش بستند. سپس به او گفت: «آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از شلوارت خارج شود که دیگر جرات نکنی ماست داخل آب بکنی!»
چون سایر لبنیات فروش ها از این ماجرا با خبر شدند، همه ماست ها را کیسه کردند.
روزی ابوریحان درس به شاگردان می گفت که خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد . شاگردان با خشم به او می نگریستند و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است . آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سئوال ساده نمود و رفت .
فردای آن روز، شاعری مدیحه سرای دربار، پای به محل درس گذارده تا سئوالی از حکیم بپرسد شاگردان به احترامش برخواستند و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد.
که دیدند از استاد خبری نیست هر طرف....
را نظر کردند اثری از استاد نبود .
یکی از شاگردان که از آغاز چشمش به استاد بود و او را دنبال می نمود در میانه کوچه جلوی استاد را گرفته و پرسید: چگونه است دیروز آدمکشی به دیدارتان آمد پاسخ پرسش هایش را گفتید و امروز شاعر و نویسنده ایی سرشناس آمده ، محل درس را رها نمودید ؟!
ابوریحان گفت: یک بزهکار تنها به خودش و معدودی لطمه میزند ، اما یک نویسنده و شاعر خود فروخته کشوری را به آتش می کشد.
شاگرد متحیر به چشمان استاد می نگریست که ابوریحان بیرونی از او دور شد .
ارد بزرگ اندیشمند یگانه کشورمان می گوید : هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است .
ابوریحان بیرونی دانشمند آزاده ایی بود که هیچگاه کسب قدرت او را وسوسه ننمود و همواره عمر خویش را وقف ساختن ابوریحان های دیگر کرد.
یک روز امام علی علیه السلام از کنار یک یهودی گذشتند و آن یهودی با اسبش [بدون اینکه اسبش وارد آب شود یا خیس شود] از روی رود عبور می کرد، پس در همان لحظه امام علی علیه السلام را صدا زد و عرض کرد: ای آقا! اگر این چیزی که نزد من است نزد شما بود چه کار می کردید؟
امام علی علیه السلام در جوابش فرمودند: در جایت بایست !...
سپس روی آب ایستاد و آن یهودی میخکوب شد. امام علی علیه السلام نزد او رفت، آنگاه یهودی به امام گفت: ای جوان! چه چیزی گفتی که آب برایت مانند سنگ شد؟ امام علی علیه السلام در جوابش گفت: تو چه چیزی گفتی که از آب عبور کردی؟ آن یهودی در جواب حضرت گفت: من اسم وصیّ پیامبر اسلام علی علیه السلام را بر زبان آوردم و از آب عبور کردم .
پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند : من همان وصیّ محمد صلی الله علیه و آله هستم؛
آنگاه آن یهودی گفت: حق است، و اسلام آورد.
شیطان به حضرت یحیی گفت : می خواهم تو را نصیحت کنم !
حضرت یحیی فرمود : من میل ندارم ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند .
شیطان گفت :مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند :....
۱) عده ای مانند شما معصومند ، ار آنها مایوسیم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند
۲) دسته ای هم بر عکس در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم
۳) دسته ای هم هستند که از دست انها رنج می بریم ؛ زیرا فریب می خورند ؛ ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند دفعه دیگر که نزدیکه که موفق شویم ،؛ اما آنها دوباره به یاد خدا می افتند و از چنگال ما فرار می کنند . ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم .
همه می گفتند ماشینشویی هم شد شغل؟!
من اما میگفتم این قدم اول برای ساخت اتومبیل است
من و برادرم محمود (خیامی) هر دو با کفش پاره در راه موفقیت قدم برمیداشتیم. از همان سالی که من و برادرم پول خرید پارچهٔ پالتویی خود را سرمایهگذاری کردیم، دیگر پالتو نداشتی
صبحهای خیلی زود در آن سرمای طاقتفرسای مشهد از خانه تا محل کار، که بیشتر از پنج کیلومتر بود، با لباسهای مندرس و کفشهایی که کفشان سوراخ بود و آب واردشان میشد میرفتیم سرکار و تا بعد از غروب ماشین میشستیم
با آنکه مردم سعی میکردند تحقیرمان کنند، هیچ وقت احساس حقارت نمیکردم. بلکه خود را از همه بالاتر میدانستم و به موفقیت اطمینان کامل داشتم
اکثر آشنایان میگفتند ماشینشویی هم شد کار؟! و من صریحاً به آنها میگفتم این کار اولین قدمها برای ساخت اتومبیل است. ساختن اتومبیل هدف اصلیام بود. من و محمود اکثر اوقات دربارهٔ ساخت اتومبیل در ایران فکر میکردیم
از کتاب «پیکان سرنوشت ما: خاطرات احمد خیامی مؤسس ایرانخودرو، صفحهٔ ۶
هیچ چیز قطعی نیست!
در سال ۱۹۰۲ آتشفشان کوه پله در جزیره مارتینیک فوران کرد و تمامی ۳۰ هزار نفر جمعیت شهر سنت میر کشته شدن به جز یک نفر زندانی که اونم قرار بود روز بعد اعدام بشه!
از نکات عجیب این حادثه وجود زندانی ۲۷ ساله ای به نام ludger sylbaris بود، که قرار بود در ۹ می ۱۹۰۲ میلادی یعنی درست یک روز بعد از وقوع آتشفشان اعدام شود، اما در کمال ناباوری تمام ساکنین این جزیره به جز این فرد جان خود را از دست دادند.
• تئوری توجه و نگاه در خواب
در سال ۱۹۲۰ گروهی از پژوهشگران آلمانی تئوری توجه و نگاه در خواب را آزمایش کردند آنها هنگامی ک یک کودک ب خواب رفته بود با پوشیدن لباس های عجیب و ترسناک و ماسک های وحشتناک ب اون نگاه میکردند و هنگامی ک کودک از خواب بلند میشد گریه میکرد و جیغ میزد کودک خواب هایش را بسیار وحشتناک تعریف میکرد و میگفت در خواب مردی ک او را نمی شناختم با لباس و ماسک ترسناک مرا دنبال میکرد هر بار این آزمایش روی ۳۰ کودک انجام شد و تمامی آنها نتایج یکسانی داشتند
تاریخچه کلاه پام پام(کلاه منگوله دار)بقرن 19 برمیگردد،اولین باسربازان نیروی دریایی فرانسه از این کلاه برای اینکه سرشان محکم بسقف کشتی برخورد نکند استفاده میکردن
●
سالی که کنکور داشتم این موقع سال که شد همه بهم میگفتن فقط استرس نداشته باش،
و من از این استرس میگرفتم که چرا استرس ندارم😐